دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچهاش مانده بودند وسط یه کوره راه، من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمیگشتیم به شهر، چشمش که به قیافه لرزان زن و بچه کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا، پرسید: کجا میروید؟ مرد کُرد گفت: کرمانشاه، علی پرسید: رانندگی بلدی؟ کُرد متعجب گفت: بله بلدم، علی دمِ گوشم گفت: سعید بریم عقب، مرد کُرد با زن و بچهاش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان!
باد و سرما میپیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم، لجم گرفت و گفتم: آخه این آدم رو میشناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟ اون هم مثل من میلرزید، اما توی تاریکی خندهاش را پنهان نکرد و گفت: آره میشناسمش، اینا دو، سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشینها شرف دارن، تمام سختیهای ما توی جبهه به خاطر ایناس.
🌷#شهید_علی_چیت_سازیان🌷
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
🔻کتاب بی آرام
برای سردار شهید
حاج اسماعیل فرجوانی
به:روایت زهرا امینی
نوشته :فاطمه بهبودی
ناشر:انتشارات سوره مهر
قسمت دهم:
امیر سه ساله بود که از گوشه و کنار به ما میگفتند بچه تنهاست و بهتر است برایش یک هم بازی بیاورید. فاطمه چهارساله ام نه می توانست حرف بزند نه تکان بخورد. خودم به او غذا میدادم و جایش را عوض میکردم. شیرین زبانی و کارهای بامزه پسرم من را برای بارداری سوم تشویق می کرد.
همچنان بیشتر روزهای عمر اسماعیل در جبهه میگذشت. گه گاه برایم نامه مینوشت و از دلتنگی بیرونم میکشید. قبل از عملیات والفجر هشت وقتی در منطقه فاو بودند، نامه ای برایم فرستاد. در نامه مثل همیشه، به من ابراز علاقه کرده و خواسته بود مواظب بچه ها باشم. آن نامه با کُناری (میوه درخت سدر) که از منطقه چیده و با کاغذ همراه کرده بود لطف دیگری داشت. بعد هم که برگشت لباسی عربی برایم آورده بود. گفتم «پسرعمه، این رو از کجا خریدی؟» تعریف کرد یکی از بچه ها پیدا کرده است. گفتم: «خب مال مردمه راضی نیستن.» گفت مسئله اش را پرسیده و چون غنیمت جنگی است ایرادی ندارد.
ماه رمضان ۱۳۶۵ بود و نزدیک وضع حملم. اسماعیل گفت: «برای زایمانت بریم اصفهان پیش مادرت باشی بهتره.» و من را در بیمارستان سعدی اصفهان بستری کرد که بیمارستانی خصوصی بود. چیزی به زبان نمی آورد؛ اما معلوم بود نگران است فرزند سوممان هم مثل فاطمه باشد. من اما خیالم راحت بود، میگفتم: «خدا رو شکر امیرم سالمه ان شاء الله این فرزندم هم مثل امیرم می شه. طفلک فاطمه م به خاطر موشک بارون اون طور شد.» بیستم تیرماه دخترم به دنیا آمد. اسماعیل نامش را معصومه گذاشت. بعد از زایمان پیش پزشکم رفته و گفته بود که فرزند اولمان معلول به دنیا آمده و می خواهم این دخترم از هر لحاظ چک و معاینه شود. چند دکتر بالای سر بچه ام آمدند و معاینه اش کردند. همه گفتند بچه تان سالم است. خیالمان که راحت شد من را از بیمارستان مرخص کرد. به خانه که برگشتیم باز هم اسماعیل آرام و قرار نداشت. مدام دوروبر معصومه می پلکید و او را وارسی میکرد. سومین روز تولد دخترم بود که گفت: «دختردایی یه چیزی بهت میگم ناراحت نشی!» گفتم: «چی می خوای بگی؟» گفت: «فکر کنم معصومه داره مثل فاطمه میشه.»
گفتم: «نه پسرعمه! فکر نمیکنم.»
- ملاج این بچه هم داره سفت میشه.
به سر دخترم دست کشیدم کمی سفت شده بود. دنیا روی سرم خراب شد. به مامان گفتم میخواهم حمام کنم. رفتم حمام و زدم زیر گریه. اسماعیل گفت: «نمیذاریم معصومه مثل فاطمه بشه. در حق فاطمه کوتاهی کردیم باید زودتر میبردیمش تهران تو که دست تنها بودی کسی هم نبود راهنماییمون کنه. برای معصومه هر کاری از دستم بربیاد انجام میدم تا بچه مون خوب بشه.»
از روز سوم تولد دخترم معصومه، ما توی بیمارستان و مطب دکترها بودیم. همان روز او را بردیم بیمارستان. پزشک سیتی اسکن نوشت. اصفهان آن دستگاه رادیولوژی به خصوص را نداشت. باید از بیمارستان های تهران وقت میگرفتیم. آنجا هم به قدری مجروح جنگی توی نوبت بودند که وقت به ما نمیرسید. یک پایمان تهران بود یک پایمان اصفهان. وقتی سیتی اسکن آماده شد، معصومه یک ماهه شده بود. او را پیش دکتر جاویدان بردیم. میگفتند بهترین پزشک مغز و اعصاب اصفهان است و میان مردم اسمی در کرده بود. پزشک جواب سیتی اسکن را دید و گفت: باید عمل بشه. وقتی یکی دو ماهه شد و یه کم جون گرفت بیاریدش. حاج خانم پیش دکتر پدرام رفت که نسبت فامیلی با حاجی آقا داشت. او گفت این فرزند پسرتان هم مثل دختر اولش عقب مانده است و نمی شود کاری برایش کرد. این عمل هم هیچ فایده ای ندارد. اما اسماعیل گفت: «دکتر تهران گفته این مشکل با عمل بر طرف میشه حالا که بیماری معصومه رو زود فهمیدیم عملش کنیم؛ ان شاء الله که خوب میشه.» انگار هر دو عذاب وجدان داشتیم و با این کار میخواستیم جلوی فاجعه را بگیریم.
دخترم معصومه، دوماهه بود که زیر تیغ جراحی رفت. سرش را از این گوش تا آن گوش شکافتند. دکتر میگفت بچه زیر عمل سه بار رفت و ما او را برگرداندیم. بعد از پانزده روز، معصومه را از بیمارستان مرخص کردند. میخواستیم برگردیم خانه خودمان. دکتر گفت: «بذارید ده پونزده روز از جراحی بگذره، فعلاً نباید زیاد تکونش بدید.» وقتی برگشتیم اهواز، معصومه سه ماهه شده بود. دکتر گفته بود سر ماه بچه را بیاورید برای معاینه.
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
درمان و قطع دست سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی در بیمارستان مشهد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥#روایت_مردمی
📌شهدا از عشق زمینی به عشق آسمانی رسیدند
🎙جناب آقای حاج اکبر آرام از رزمندگان و راویان دفاع مقدس استان فارس
#شهدا #روایتگری_شهدا
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
خواب زیاد میبینی و توی پیدا کردن تعبیر دقیق و درستش سردرگم میشی؟؟؟😥
خیلی از تعبیرا درست نیست و باعث دلهره و نگرانی میشه😓🚫
بزرگترین کانال تعبیر خواب ایتا 💪 با صدهزار عضو✌️🔱
با تعبیر خواب دقیق و صحیح کمکتون میکنه به جواب درست برسید👌👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
تعبیر خوابتون هم پی وی براتون انجام میشه👆✅
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🔥افزایش عشق شوهر تا اخر عمر🔥
اگر میخواهید عشق و علاقه ی شوهرتان را چند برابر کنید ،طوری که مطیع و عاشق شما باشد و جز شما زنی به چشمش نیاید,بر روی یک مقدار شربت شیرین از هر
نوعی که باشد ولی حتما باید شیرین باشد یک بار سوره یاسین خوانده
و ۷۱ مرتبه این دعا را بخوانید..👇❤️🔥
https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0
این دعا انقدر قویه که ۲۴ساعت بعد اثرشو میبینید😳👆
🌱ولیمن...
هروقتیهچیزیروخواستمونشد، اینجملهحاجآقادولابیمنونگهداشت: وقتیخداحاجتتروبهتاخیرمیاندازه،
دارهچیزِبزرگتریروبرات
آمادهمیکنه!
اماتوحواستبهخواستهیِخودته
ومتوجهنمیشی..
تونانمیخواهی،اوبهتوجانمیدهد
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
• شهید محمّدحسین محمّدخانی •
اگه تو هر کاری
حکمت خدا رو در نظر بگیریم
دیگه ناراحت نمیشیم ..
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
🌱 اگر گلوله هایمان تمام شد و شمشیرهایمان شکست، مشت هایمام که سالم است، سینه هامان که ستبر است، قلب هایمان که پر خون است، آنقدر خون می دهیم تا #خصم_کافر در خون ما غرق شود...
◇ شهید جعفر نجفی آشتیانی
#شهادت: ۲۹ آبان ۱۳۶۲
ارتفاعات کانی مانگا، عملیات والفجر۴
◇ فرمانده دلاور
واحد دیده بانی توپخانه لشکر ۲۷
#شهید_جعفر_نجفی_آشتیانی🌷
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
اگر میخواهید تاثیرگذار باشید
اگر میخواهید
به عمر
و خدمت
و جایگاهتون
ظلم نکرده باشید
ما راهی به جز اینکه
یک شهید زنده در این
عصر باشیم نداریم..:)
#شهید_احمد_کاظمی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
@khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم
@razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا
@darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
@shohada_sharmandeeim|🍀شهدا شرمنده ایم
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
دیگه لوازم آشپزخونه اتو گرون نخر💢
دلت میخواد آشپزخونه اتو #شیک کنی ولی گرون میفته واست؟!
دنبال لوازمای شیک و #ترندی؟😌
دیگه گفتن نداره که #کیفیتشم مهمه قطعا..
پیام سنجاق شده اشو ببین، شرایط اقساطی هم دارند بدون کارمزد وسود 😳
لوازمای اینجا انقدر باکلاسه که چشم حسودات در میاد❗️
https://eitaa.com/joinchat/1797522373C6262c899ba