eitaa logo
راز دل با شهدا 🇮🇷
9.9هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
13 فایل
پیامبراکرم(ص): هر عمل نیکی، عملی نیکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا، که عملی نیکوتر از آن وجود ندارد تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/2912289073C486e9b0c39
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 ″برشی از خاطرات″ | شهید حسین اسکندرلو ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌹غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد. 🌷سردار مدافع حرم «حاج‌مهدی نیساری» که در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد!فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهیدحججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. 🌷ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی👉 بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
✨آنها پیش از آنکه شهید شوند، شهید بودند؛ ♦️همسایمون داشت خونه می‌ساخت. گل محمد اون موقع ده الی دوازده ساله بود. یک روز دیدم چوب های سنگین رو روی دوشش گذاشته و برای بنایی می‌بره خونه همسایه. بهش گفتم:«محمدجان! اونا دارن خونه می‌سازن، تو چرا خودت رو خسته می‌کنی؟» جواب داد:«مادرجان! اینها تو خونشون مرد ندارن، وظیفه منه که بهشون کمک کنم...» 📚 کتاب کاش با او بودم، صفحه ۶۸ ، خاطره‌‌ای از زندگی سردار ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🌱اگــرڪسی ◈صدا؎رهبـرخودرانشنود ... ◈بہ‌طوریقین ◈صدا؎امام‌زمـان/عج/ ◈خودراهـم‌نمے‌شنود ... ◈وامـروزخـط‌قرمزباید ◈توجهـ تمام ◈واطاعت‌ازولےخود، ◈رهبر؎نظام‌باشد. شهید♥️ ‍ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
ایشون از ریزش موهاش افسرده شده بود تا اینکه با ی مشاوره تخصصی نتیجه رو اعلام کردن نتیجه ۱۹۹_قطع ریزش مو 🔥 تغییرات و روند رفع ریزش موهاشو ببین ☝️ فقط و فقط طی 4روز به اینصورت شده😎 کانال معجزه کندوش با شامپو اکسیر کندوش سر و صدایی به پا کرده بین خانوم ها اگه ریزش مو داری کافیه ۱۰ تا پیام کانال رو بخونی بزن رو لینک بخون 👇 https://eitaa.com/joinchat/3489202910Ce89f8a3f58
🍃ابراهیم همیشه می‌گفت: دشمن داره کار می کنه تا مهمترین مسائل در نگاهِ مردم تغییر کنه.. مردم بی تفاوت بشوند و... اون زمانه که انقلاب از درون از بین می رود ... 🌷 | 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🔹 یک جا زمین سیاه شده بود، بس که خمپاره خورده بود. نمیذاشتن حاج حسین بره اونجا... میگفتن؛ نمیشه اون جا بارون خمپاره میاد. 🔹 میگفت؛ طوری نیس میرم یه نگاه به اون ور میکنم، زود بر میگردم. نمیذاشتن می گفتن؛ اون جا با قناصه می زننتون... 🔹 می ترسیدیم، ولی باید این کار رو می کردیم. با زبان خوش بهش گفتیم: جای فرمانده لشگر این جا نیست. گوش نکرد... محکم گرفتیمش، به زور بردیم ترک موتور سوارش کردیم. 🔹 داد زدم؛ یالا دیگه راه بیفت. موتور از جا کنده شد. مثل برق راه افتاد خیالمون راحت شد... 🔹 داشتیم بر می گشتیم، دیدیم از پشت موتور خودش رو انداخت زمین، بلند شد دوید طرف ما. فرار کردیم و از دور دیدیم باز هم میزنه...☺️ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| 🎙 شهید حاج قاسم سلیمانی: من در دعاهای خودم، عموماً به حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت فاطمه سلام الله علیها توسل پیدا می‌کنم ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل : سوم 🔸صفحه: ۱۴۱-۱۴۲ 🔻 قسمت: ۷۵ همرزم شهید: حسین متصدی من و علی آقا، داخل سنگر نشسته بودیم. یکی از بچه ها آمد داخل سنگر. گفت «بچه ها هنوز برنگشتن! خیلی دیر کرده اند!». فوری آماده شدیم.داخل محور رفتیم تا وضعیت را بررسی کنیم. حسین بادپا و حمید رمضانی، روی خاکریز منتظر بچه ها بودند.‌ ازشان پرسیدم «از بچه ها خبری ندارین؟!». آن ها هم نگران بودند. گفتند «نه!خیلی وقته ایستاده ایم! تا حالا بر نگشتن!». داخل آب رفتیم. با دوربین دید در شب، همه جا را با دقت نگاه کردیم. از فاصله ی دور، بچه ها را دیدم جلوتر رفتیم. چیزی را روی آب می کشیدند. نزدیکشان شدیم. فهمیدیم جنازه ی یعقوب مهدی عبادیه! تیر به قلبش اصابت کرده و شهید شده بود. با همان لباس غواصی که به تنش بود، آوردیمش. چه چهره ی نورانی ای پیدا کرده بود!یعقوب، جواب سؤال من از اولین و آخرین تجربه ی شناسایی اش را با لبخندی که روی لبانش نقش بسته بود، داد. حسین بادپا، خیلی ناراحت بود. هی می گفت «چرا من واسطه شدم که یعقوب بره شهید بشه؟». هی خودش را سرزنش می کرد. شناسایی ها می بایست مخفیانه پیش می رفت. هیچ کس نمی بایست خبر دار می شد. به بچه هایی که برای شناسایی رفته بودند، فوری گفتم لباس غواصی را از تن یعقوب در بیاورند و یک لباس عادی تنش کنند. با یک خودکار، جلوی جیب و پشت لباس را سوراخ کردم. با کبریت هم اطراف سوراخ را طوری درست کردیم که اگر ستون پنجم دید، فکر کند که در وضعیت عادی توی خط تیر خورده است. بعد از این اتفاق، علی آقا رفت پیش حاج قاسم. گفت «حاجی، عراقی ها خودشون رو به خواب می زنند. دام بزرگی برامون پهن کردن.» حاج قاسم گفت «چرا؟». گفت «حاجی ،از زمانی که یعقوب مهدی آبادی به شهادت رسیده، بچه ها میرن توی محور، عراقی ها کاملا بچه ها رو می بینند؛ اما اصلا عکس العملی نشون نمی دن. حتی یه تیر هم سمت بچه های ما نمی زنند». حاج قاسم گفت «علی،چقدر مطمئنی ؟» علی آقا گفت‌ «یقین دارم». حاج قاسم، لحظه ای به فکر فرو رفت و گفت: من باید خودم بیام محور را از نزدیک ببینم. ادامه دارد... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌دیگه با یه خروار روغن بادمجونتو سرخ نکن❌ اگه دوست داری بادمجونت🍆 این قد خوش رنگ و کم روغن سرخ بشه این سه تا کار که بهت میگم و بکن😍👇 https://eitaa.com/joinchat/3365077283Cd7e8e93d81 خانم هایی که درخواست‌ ِ غــــــذاهای نـــــونــــی و بدون گوشت داشتن بیان اینجا☺️☝️🏻💣 ------------------------------------------------ تبلیغات مجموعه کانالهای ریحان 🔥
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
😍راز خوشمزگی اصل آبادان🍕🍕🍕🍕 🤔حتما تا حالا به این فکر کردین که چرا سمبوسه های رستورانی طعمشون با خونگی فرق داره اصلا از چه ادویه و موادی استفاده میکنن⁉️ فوت و فن سمبوسه و ادویه مخصوص سمبوسه اصل خوزستان،همراه با چندین نوع غذاهای عربی 👌🏻رازش اینجاست کلیک کنید تا پاک نشده 👇🏻👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365077283Cd7e8e93d81 🔮ظرفیت کانال به شدت محدود عجله کنید 👆🏻👆🏻
وقتی از خونه رفت بیرون به من گفت: باباجون، حلال کن دلم لرزید هیچ وقت موقع خداحافظی این طوری صحبت نمی کرد همیشه می گفت: منو دعا کنین گفتم: این چه حرفیه که میزنی؟ خندید و رفت به مادرش گفتم: نمی دونم چرا حسین این طوری حرف زد هنوز به سر کوچه نرسیده بود که برگشت و برای ما دست تکان داد با صدای بلند گفتم: حاج حسین، مواظب خودت باش ولی جوابی نداد او رفت و مرا برای همیشه از دیدن چهره ماهش محروم کرد. ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱پیکر را بالا می گیرند بالاتر از سر، تا همه ببیند آن را، نزدیک آسمان ... نشان می دهند مردان خدا چقدر می توانند به آسمان نزدیک باشند آسمان بار امانت نتوانست کشید ... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱حاج قاسم سلیمانی: شهید شاطری یک الگو بود؛ او دلها را گرفت؛ او دلها را تصرف کرد... با حقیقت خودش، با حقیقت عمل خودش و اخلاق خودش؛ لذا بزرگیش وقتی نمایان شد که رفت[شهید شد]... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
‍أللّٰهُمَّ اجْعَلْ صَباحَنا صَباحَ الأبرار صبحِ امروزمان را میهمان رزقِ نیکان باشیم، با جرعه‌ای از خلوص و یکرنگی... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
ژنراتور برق خورشیدی قابل حمل آبی رنگ! ✅️ برق همراه شما در ماشین و طبیعت. ✅ اطلاعات و جذابیت انرژی خورشیدی ✅ خرید مستقیم از تولید کننده. 🤦‍♂ فروش ویژه ها رو جا نمونید... 🎁برای بررسی و خرید رو لینک زیر بزنید👇 https://eitaa.com/joinchat/3503620327Cc8eb4e072b
اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده  بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده  بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت. ✍راوی، همسرشهید 🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
خدایا، هنگامی که شیپور جنگ طنین انداز می‌شود، قلب من شکفته شده و به هیجان در می‌آید، زیرا جنگ مرد را از نامرد مشخص می‌کند! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از دانلود کردن دل ها را روانه کنید🥺 - رقیه‌ۜ‌ خاتون...💔 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
__برای پروفالتون🥺🌷 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
🔴افرادی که به از موبایل علاقه‌مندند جهت شروع همکاری وارد شوند 👇 [ خانه دار هستم ] [ دانشجو هستم ] [ کارمند هستم ] [ فارغ التحصیلم ] شرایط : ✔️ حداقل ۱۸ سال 📲علاقه به کار غیرحضوری هرکس آماده کار هست بسم‌ا...👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3302162797Caa778d4939
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
‌ سلام بچه ها 🙋🏻‍♀ چند نفرتون دنبال کار مجازی و آنلاین و... بودید و بهم پیام دادید. این کانال رو داشته باشید، شاید به دردتون بخوره و جایگزین خوبی برای کسب درامد باشه🌱 @.Kare_Majazi ‌ ‌👆
🌱 ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۳۶۱ - سالروز شهادت دکتر سید عبدالرضا موسوی، فرمانده سپاه خرمشهر (بعد از شهید جهان آرا) 🌴 مرحله سوم عملیات بیت المقدس (آزادسازی خرمشهر) ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱دنیا ارزش این همه اهمیت رو نداره... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
روستای ما یک مدرسه بیشتر نداشت و آن هم دبستان بود. یک روز که عبدالحسین از مدرسه آمد، بی مقدمه گفت: از فردا اجازه بدین دیگه مدرسه نرم. من و باباش با چشم های گرد شده به هم نگاه کردیم. باباش گفت: تو که مدرسه رو دوست داشتی، برای چی نمیخوای بری؟ آمد چیزی‌بگوید،بغض گلویش را گرفت. همانطور بغض‌کرده گفت: بابا از فردا برات کشاورزی می کنم،خاکشوری می کنم، هرکاری بگی می کنم،ولی دیگه مدرسه نمیرم. این را گفت و زد زیر گریه. هرچه اصرار کردیم چیزی‌نگفت. فکر کردیم شاید خجالت میکشد. دستش را گرفتم و بردمش توی اتاق دیگر. با گریه گفت: ننه اون‌مدرسه دیگه نجس شده! تعجب کردم. پرسیدم: چرا پسرم؟ اسم‌معلمش را با غیظ اورد و گفت: روم‌به دیوار، دور از شما، دیروز این پدرسوخته رو با یک‌دختری دیدم، داشت... شرم و حیا نگذاشت حرفش را ادامه بدهد. فقط صدای گریه اش بلندتر شد و باز گفت: اون‌مدرسه نجس شده، من دیگه نمیرم. آن‌ دبستان تنها یک معلم داشت.‌ او هم طاغوتی بود. 📚 به روایت مادر شهید ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"فارسی بلد نیستی برو یاد بگیر" 🔺این روایت ها را برای اولین بار از ما می شنوید... 📌آنچه در خلیج فارس می گذرد... | یادمان شهدای عملیات والفجر ۸ ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
هدایت شده از مسجد حضرت قائم(عج)
🎴کمک به حفظ سرپناه پدر نابینا! پدر خانواده نابیناست و دچار زخم بستر شدید شده و مادر خانواده بیماری قلبی داره؛ متاسفانه دخترشون مجبوره با کار سنگین هزینه‌ی نگهداری از والدینش رو تامین کنه و به مغازه‌های محل بدهکاری زیادی داره و دیگه نمیتونند مخارج زندگیشون رو حتی بصورت نسیه تامین کنند! 🏮 مهلت اجاره‌ خونه‌ی این خانواده آسیب دیده آخر اردیبهشت به اتمام میرسه و برای تمدید به ۴۰ میلیون تومن نیاز دارن با هر مبلغی که دارید یاور این خانواده باشید؛ شماره کارت‌ به‌نام خیریه‌ی مسجد حضرت قائم(عج)👇 ●
5041721113100847
مبالغ اضافه صرف سایر امور خیر می‌شود 🏮اطلاعات بیشتر👈 @mehr_baraan
هدایت شده از ⛔️ خبر سِری|khabar_seri
🏮 سلام؛ به نیت پدر و مادراتون و فرج امام زمان(عج) به این خانواده کمک کنید. همیشه فرصت کافی نداریم و هیچکدوممون از فردای خودمون خبر نداریم! پس همین الان پاشو و در حد توانت یاور این خانواده‌ی آسیب دیده باش ... 💔 گزارش کمک به ایشون و سایر موارد خیریه رو اینجا ببینید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2846883849Cbf3af7a7e9
سلام بر او که می گفت: کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد!آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت (ع) و همه این ها به هم وصل است.✨ 🖇بر سردر خانه نوشته بود: هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان..😇 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی
آرزوی فقط کافی نیست به جنگ نفسمون بریم شهید می شیم سخته ولی وقتی بدونی رضای خدا تواین کاره همه سختی ها برا معشوق شیرینه ✅ قدم اول به خدا امید داشته باش و نیت کن برای رضای خدا قراره بجنگی ✅ قدم دوم عهد ببند با رفیق شهیدت حامی بزرگی برات میشه ✅ قدم بعدی یکی از کارای که خدا دوست نداره و انجام میدی بنویس مثلا دروغ حتی به شوخی هر شب قبل از خواب یه مرور کن ببین چقدر کنترل کردی نتونستی دوباره فردا از نو شروع کن خدا به تلاشت نگاه میکنه محاله بنده اش رو تنها بذاره شهید 🕊🌹 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @khorshidenohom| 🍃خورشید نُهم @razedelbashohada|🌷 راز دل با شهدا @darmasirpaki|🌸در مسیر پاکی