eitaa logo
هیات رزمندگان اسلام
932 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
9 فایل
ارتباط با ادمین 👈 @Tanha3340
مشاهده در ایتا
دانلود
از سمت چپ حاج جواد نیافر ، شهید حاج محمد رضا زنجانی کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت چپ حسن بختیاری از قم ،جانباز مصطفی ضیائی ، نشسته حسن مظفری ، بقیه ناشناس هستن ، روستای چناره مریوان سال ۶۰ اردیبهشت ماه کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 یک_قرار_شبانه 4⃣5⃣2⃣2⃣ هر شب چهارده صلوات به نیت چهارده معصوم علیهم السلام هدیه به روح مطهر یک شهید داریم🌹 🌸 هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر شهید والامقام نظامعلی فتحی از اراک🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz ارسال کننده : سعید مختاری از اراک
آقا داستانی داریم از دست بعضی از کانالهای... و بعضی مادرهای بی توجه این کانالهامسابقه میذارن به مادرها میگن عکس بچه هاشون رو با لینک همون کانال بین دوستانتون پخش کنید، هر کی تونست بیشتر کد مربوط به بچه رو به کانال ما ارسال کنه جایزه میگیره. ای مادر بی توجه فکر نمیکنی داری بچت رو در معرض خطر چشم زخم قرار میدی؟ این کانالها به هر شکل کثیفی دنبال فالوور هستن شما چرا همراهی میکنی؟ تا الان حداقل 50 تا مادر عکس بچشون رو فرستادن میگن تو روخدا بذار تو کانالت بچم رای بیاره! نکنید خواهر من بچه رو به خطر نندازید. کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران رحیم میرگلو ، علی دهقانی ، مرحوم حسن فرهادی ، حسن میرگلو، سال 1365 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهید والامقام محسن اسلامی فرزند : عشقعلی متولد: 1336/1/20 وضعیت تاهل : مجرد شغل : سرباز تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۶/۷ محل شهادت: سرپل ذهاب مزارشهید: گلزارشهدای روستای چهار حد بخش خرقان شهرستان زرندیه 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
ایستاده از راست ناشناس، دوم سرتیپ پاسدار حاج ابوالفضل شکارچی ، شهید حاج محمد رضا زنجانی ، سردار حاج غلامرضا جعفری فرمانده لشکر17 ، سردار عباسعلی فرزندی اردکانی جانشین سوم ستاد لشکر ، نشسته از چپ مرحوم حسین موحدی.ناشناس، ناشناس منطقه عملیاتی والفجر۱۰ (،حلبچه) کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
《خاطراتی از سپاه سردشت》 《بخش بیستم》 در طول ماموریت ۹ ماهه خود در سپاه سردشت ، سه بار در خلال ماموریت و بار چهارم در پایان ماموریت به مرخصی آمدم . به عبارتی مجموع مرخصیهای حقیر در ضمن ماموریت حدود دو ماه بود که عملا" با کسر آن از مدت کل ماموریت ، مدت خالص حضورم در سپاه سردشت به حدود ۷ماه تنزل پیدا کرد . ضمنا"در سپاه سردشت طولانی ترین مدت حضور متوالی را در ماموریت ها و حتی طول عمرم تجربه کردم که حدود ۷۰روز بود و در زمستان سال ۶۸ اتفاق افتاد . البته در آنجا ، آن مدت در مقایسه با حضور متوالی سایر نیروها ، بخصوص سربازان وظیفه ، عدد بالایی محسوب نمی شد . بطوری که گاه تا شش ماه را هم عده ای تجربه کرده بودند . در طول مدت حضور در سپاه سردشت عمده ترین راه ارتباط گیری با خانواده از طریق تبادل نامه و گاهی نیز از طریق تلگراف بود که هنوز بعد از گذشت ۳۵ سال تعداد زیادی از آن نامه ها و حتی تعدادی از تلگراف ها ، را به یادگار نگه داشته ام . ویژگی مهم تلگراف این بود که پیام از طریق آن در کوتاهترین مدت یعنی حدود دو الی سه روز و گاه کمتر به مقصد می رسید . نکته دیگر اینکه هزینه پیامهای تلگراف بر اساس تعداد کلمات پیام محاسبه و پرداخت می شد به همین خاطر غالب پیامهای تلگراف کوتاه بود . البته با توجه به وجود خطوط تلفن در واحدها و آسایشگاه های سپاه سردشت امکان تماس از طریق تلفن نیز میسر بود لکن در آن ایام خانواده حقیر فاقد خط تلفن بود و چنانچه خانواده می خواست تماس تلفنی بگیرد ناگزیز می بایست از طریق مرکز مخابرات شهرمان اقدام می کرد . البته تا آنجا که به یاد دارم چنین اتفاقی برای حقیر رخ نداد و تنها چند بار از خانه اقوام از تهران با حقیر تماس گرفته شد . گاهی هم نامه هایی از طریق دوستان و همشهریانی که در آنجا حضور داشتند موقع رفتن به مرخصی به همدیگر داده می شد تا به خانواده های همدیگر تحویل بدهند که البته این بهترین حالت ممکن بود زیرا نامه رسان کسی بود که خود فرد را هم از نزدیک دیده و این موضوع باعث خوشحالی مضاعف خانواده ها می شد. البته این پایان ماجرا نبود زیرا موقع بازگشت از مرخصی این بار خانواده علاوه بر نامه ، گاهی لوازمی را هم به همراه آن برای فرزندشان از قبیل پوشاک یا مواد خوراکی البته تا آنجایی که ظرفیت ساک اجازه می داد می فرستادند که باعث خوشحالی فرزند آن خانواده که در منطقه حضور داشت می گردید . در اینجا به نکته دیگری که تقریبا" با موضوع مرتبط است اشاره می کنم . حقیر در آن ایام با اینکه عضو رسمی سپاه بودم لکن در سن و سال سربازی بودم یعنی در سن ۱۹ سالگی و در آستانه ۲۰ سالگی . لذا با توجه به این موضوع ، بطور طبیعی اکثر همسالان حقیر در آن سال در حال گذراندن دوره سربازی بودند که بر حسب اتفاق تعدای هم از همشهریان هم سن و سال من نیز در سپاه سردشت سرباز بودند و آنها را دیده بودم . از قضا با تعدادی از آنها در دوره مدرسه همکلاسی هم بودم . در آن ایام اوقاتی که به جای لباس فرم ، از لباس خاکی استفاده می کردم به خصوص در جاهاییکه حقیر را نمی شناختند گاهی فکر می کردند سرباز هستم و در مواقعی همانند دیگر سربازان با من برخورد می نمودند .... در اینجا به مناسبت موضوع ، یک خاطره از روزهای اول عضویتم در سپاه که در اواخر سال ۶۶ در گردان پدافند هوایی لشکر ۱۷ع بودم خدمتتان عرض می نمایم . در آن زمان سربازان موقع بازگشت از مرخصی می بایست موی سر خود کوتاه می کردند . یک بار که حقیر از مرخصی برگشتم موقع تحویل برگه مرخصی به گردان ، یکی از مسئولین گردان به نام عباسعلی صادقی که اصالتا" اهل قم و اعزامی از ساوه بودند فکر کردند سربازم و گفتند بروم و به تعبیر خودشان سرم را ماشین کنم بنده هم بدون کمترین مقاومتی به سلمانی پادگان رفتم و موی سرم را از ته تراشیدم . به همین سادگی . ارادتمند : جواد پاک منش کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات زیبای جنگ توسط رحیم ازغدی پور 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت چپ برادررزمنده سهراب تنها، ناشناس از قزوین کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سلام دوستان وهمرزمان بمباران های سردشت وربط خاطرشان هست که روزانه انجام می شد انقدر زیادبود که بچه ها می گفتند خلبان عراقی برای آموزش سردشت وربط راانتخاب کردنددر یک روز تابستان فگر کنم سال۶۵ بود ربط به شدت بمباران شد در یکی از این بمبارانها اتوبوس تهران سردشت که در حال حرکت درجاده ربط به طرف سردشت در حال حرکت بود در سربالایی بعد از شهرربط توسط یکی از هواپیماهای عراقی باکالیبر مورد هدف قرار گرفت .ما در موتوری یک دستگاه تویوتا امبولانس قدیمی برای موا قع ضروری آمده داشتیم بعد از هدف قرار گرفتن اتوبوس با امبولانس فوق به طرف ربط حرکت کردیم یک نفر هم دنبالم بود اسمش یادم نیست به اتوبوس که رسیدیم تا درب اتوبوس را باز کردم مثل آب خون جاری شد پیشتر افرادداخل اتوبوس شهید یامجروح شده بودندیکی از شهدا را می خواستیم حمل کنیم دیدم گلوله کالیبر کمرش راقطع کرده بود به صورتی که از کمر به پایین فقط مقداری پوست بدنش بندبود.خاطرم هست این شهید شلور لی پوشده بود وسرباز ارتش بود.ظاهرا راننده اتوبوس مجروح شده بعدا شنیدم اتوبوس جدید دریافت کرده بود .دوستان اگر از این قصیه اطلاع دارند این خاطره راتکمیل کنند. دعاگوی همرزمان: علی اصغرقاسمیان کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران رضا کارگران ، حاج اسماعیل رنجبر ، شهید والامقام علی اصغر بوجاری، سال 1362 قبل از عملیات خیبر کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 یک_قرار_شبانه 5⃣5⃣2⃣2⃣ هر شب چهارده صلوات به نیت چهارده معصوم علیهم السلام هدیه به روح مطهر یک شهید داریم🌹 🌸 هدیه امشب را تقدیم میکنیم به روح مطهر شهید والامقام محمد اسد زاده از بهشهر🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‌‌🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz ارسال کننده : احمد مشگل گشا از بهشهر
این تصاویر عکس رزمندگان ویژه ۲۵ کربلا شهرستان بهشهر از سمت راست والی جناب آقای حاج امیرحسنی ، حاج احمد مشکل گشا ، عباس گودرزی ، رضا بایرامزاده ، سید موسی مجتبوعی ، علی اصغر آهنگری ،شهر فاو کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهیدان والامقام محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر تاریخ شهادت : 1360/6/8 محل شهادت : انفجار دفتر نخست وزیری به دست منافقان 🌹 شادی روحشان صلوات🌹 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
🌼 بوی بهشت می‌گذرد یا نسیم دوست 🌸 یا ڪاروان صبح ڪہ گیتی منوّرست ... صبحتان شهدایی🌱🌱 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حال وهوائی این چُنینم آرزوست. ببینید این رزمنده با اینکه تانک‌های دشمن پُشتِ‌ سَرش هست با چه آرامشی صحبت میکنه کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
《خاطراتی از سپاه سردشت》 《بخش بیست و یکم》 در طول ماموریت ۹ماهه در سپاه سردشت مجموعا" هشت بار مسیر بین شهر محل سکونت و شهر سردشت را از مسیرهای مختلف و با وسایل نقلیه متفاوت طی طریق نمودم که خود این سفرها کم و بیش خاطره انگیز بود . اولین سفر که بالطبع در آغاز ماموریت از مبدا استان مرکزی و اراک به مقصد سردشت انجام شد ، بدلیل نداشتن تجربه قبلی و عدم آشنایی با جغرافیای مقصد که شهر سردشت بود جزء دشوارترین سفر در میان هشت سفر انجام شده ، می باشد . سفری که می توانست آسانترین باشد . زمانی که از سپاه اراک جهت اعزام به یگان رزم ، به سپاه ناحیه مرکزی معرفی شدم ، انتظار اولیه این بود که مطابق روال ، به یکی از دو یگان منتسب به استان مرکزی که عبارت بودند : از لشکر ۷۱ روح الله (ره) و یگان مهندسی رزمی ۴۲ قدر ، معرفی شوم لکن علی رغم انتظار ، حکم ماموریت به نام سپاه سردشت رقم خورد . به هر حال از لحظه دریافت حکم برای سپاه سردشت ، دفتر منسوب به آن در سپاه اراک که تا آن روز صرفا"به عنوان همسایه به آن می نگریستم ، اکنون به عنوان مرجع و ملجاء در مقابلم خود نمایی می کرد . از آنجا که برای اولین بار قرار بود به سردشت بروم لذا وجود آن دفتر و بویژه سرویس های اتوبوس آن به مقصد سپاه سردشت آن هم بصورت رایگان ، قوت قلبی بود که شاید در همان لحظات اول احساس کردم . در روزی که قرار بود اتوبوس به سردشت اعزام گردد به دفتر سپاه سردشت در سپاه اراک مراجعه نمودم لکن متاسفانه آن روز بخت با من یار نشد و تلاشهای آقای محمد جواد مهدی مسئول آن دفتر برای تهیه اتوبوس نتیجه نداد . آن روز که اتفاقا"روز معرفی حقیر به سپاه سردشت بود بدین صورت با ناامیدی از تدارک سرویس در اراک سپری شد . لذا تصمیم گرفتم بصورت شخصی خود را به سردشت برسانم . از آنجا که از اراک اتوبوسی مستقیم به سردشت و یا حتی شهرهای مجاور آن وجود نداشت تنها راه ممکن برای رفتن به سردشت را ، رفتن به تهران می دانستم . لذا شب را در سپاه اراک سپری و فردای آنروز از اراک عازم تهران و ترمینال غرب که در جنب میدان آزادی بود شدم . در آنجا هم بلیطی برای سردشت پیدا نکردم گویا اتوبوس به مقصد سردشت تنها در روزهای خاصی از هفته وجود داشت و آن روز نبود . بعد از مدتی سرگردانی در ترمینال غرب تهران ، طی تصمیم ناشیانه ای بجای شهرهای نزدیک سردشت از جمله مهاباد ، میاندوآب ، بانه و ...بلیط اتوبوس سنندج را تهیه و با اتوبوس راهی سنندج شدم که بعد از ساعتها طی طریق ، ساعت حدود ۱۲ شب به آنجا رسیدم و در میدانی پیاده شدم و هوا هم سرد بود . بدین ترتیب روز دوم ماموریت نیز چنین سپری شد . در اینجا قبل از بیان ادامه ماجرا به یک نکته اشاره می کنم . فاصله شهر محل سکونت حقیر با شهر همدان حدود ۹۰ کیلومتر است و از همدان تا سنندج هم حدود ۱۸۰ کیلومتر ، لذا با یک حساب سر انگشتی می توان فاصله بین محل سکونت تا سنندج را با یک وسیله نقلیه معمولی ، در حدود ۵ تا ۶ ساعت طی نمود لکن برای حقیر این زمان در آن سفر ، حدود ۴۰ ساعت به طول انجامید آن هم با مشقت ، این یعنی فاجعه !! ارادتمند : جواد پاک منش کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران ابوالفضل اخلاقی ، جانباز حاج داود صاحبدل کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎋پنجشنبه است 🕯هـمان روزی که 🎋اهالی سفر کرده از دنیا، 🕯چشم انتظار عزیزانشان هستند 🎋دستشان از دنیا ڪوتاه است 🕯و محتاج یاد ڪردن ما هستند 🎋روحشان را شاد کنیم با ذکر صلوات کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
خاطرات شهید والامقام علی پیرونظر از لحظه اعزام به قلم خود شهید سه ماه قبل از شهادت قسمت 1⃣ دوشنبه ۶۶/۸/۴صبح ساعت ۴/۵ بیدار شدم و برای نماز آماده شدم از خوابگاه خودم که شماره ۱۶ است در مرکز دارالفنون خارج شدم وضو گرفتم ونماز صبح را با جماعت خواندم بعد لیوان و شکر را برداشتم و برای خوردن صبحانه به سالن غذاخوری رفتم دوستم هم آمده بود بعد از صبحانه به خوابگاه آمدم و کتابهای درسی همان روز را آماده کردم و با دوستم با صدای زنگ به حیاط مرکز رفتیم در صبحگاه اول قرآن وبعد معنی آن خوانده شد وبعد آقای خرقانیان مسئول مرکز صحبت کرد او گفت فرم اعزام رابین همه تقسیم کنید وبعد با حالت سینه زنی وارد سالن شدیم وبعد از مرکز خارج شدیم ودر خیابان امام خمینی ره دوری زدیم و شعار دادیم وبعد به مرکز برگشتیم همه فرم گرفتیم و پر کردیم وهمه به شهرهای خودشان برگشتن برای خداحافظی . من هم وسایلم را جمع کردم و دوستم به پدرش زنگ زد و من را به گمرک رساندن و با اتوبوس به ساوه آمدم ساعت ۴ رسیدم . شاهده خانه بود خبر را که دادم کمی ناراحت شد ......... سه شنبه ۶۶/۸/۵ صبح وقتی بیدار شدم باران می آمدبعد از خوردن صبحانه شاهده را به محل کارش رساندم بعد آمدم سراغ حاج خانم قرار شد بعد از ظهر سیسمونی را بیاورند خانه ما شروع کردم به حاضر کردن لوازم و خرید مقداری میوه ک شیرینی .ساعت ۲ رفتم دنبال شاهده و رفتیم خونه حاج خانم و بعد از ناهار ساعت ۴ سیسمونی را با تاکسی وانت من و محسن به خانه آوردیم وبعد از رفتن مهمان ها من و شاهده و محسن لوازم بچه را چیدیم و برگشتیم خونه حاج خانم . شاهده ناراحت بود اورا کمی دلداری دادم و بعد خوابیدیم ادامه دارد..... کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
برادر جانباز حاج حبیب اله تشکری کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت چپ برادران شوزب اوتادی ، بقیه ناشناس هستن کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شادی روح مطهر و منور امام و شهدا ، فاتحه باذکرچهارده شاخه گل صلوات 🌹 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
خاطرات شهید والامقام علی پیرونظر از لحظه اعزام به قلم خود شهید سه ماه قبل از شهادت قسمت 2⃣ چهارشنبه ۶۶/۸/۶صبح وقتی بیدار شدم دیدم شاهده بالای سرم نشسته و داره با من صحبت می کنه که اگر تو بری من تنهایی چیکار کنم ؟ کی بهم کمک کنه .اگر دلم درد بگیره کی به دادم برسه موقع بدنیا آمدن بچه کی کنارم باشه وامثال اینها ........ بلند شدم بی خبر رفتم ومقدار ی حلیم خریدم وبعد از صبحانه او را به محل کارش رساندم بعد رفتم سپاه . سراغ محمد ولی نبود رفتم خانه بعد لوازم را جمع کردم وبا مادرم و همسایه ها خداحافظی کردم وبعد برگشتم خانه پدر خانم وبا بدرقه او و رد کردن از زیر قران رفتم سپاه . گفتن محمد رفته تهران .آمدم سوار اتوبوس شدم ساعت ۲ تهران بودم رفتم دانشگاه . فرم های اعزام را پر کردم رفتم سراغ دوستم با هم رفتیم بیرون وچیزی خوردیم بعد اعلام کردن لباس می دهند رفتیم نمازخانه کتانی ولباس رزم تحویل گرفتیم دوستم رفت خانه ساعت ۵ رفتم مخابرات پدر خانم گوشی را برداشت وبعد شاهده را صدا کرد بعد شروع کردیم به صحبت کردن . دلم برایش خیلی تنگ شده بود بعد از کمی صحبت دلم آرام گرفت بعد آمدم خیابان کمی دور زدم آمدم نمازم را خواندم آقای نعمت الله نادری برایم شام گرفته بود بعد از شام کمی با بچه ها صحبت کردیم وآخرش من خاطراتم را نوشتم پنجشنبه ۶۶/۸/۷ ساعت۵/۵بیدار شدم نمازم را خواندم وبه سالن غذاخوری رفتم لیوان ساده ای گرفتم واز حسین موسوی قند گرفتم وبا حسین رهبر ودیگر بچه ها مشغول خوردن صبحانه شدیم ساعت ۷/۵دوستم آمد وبا دوستم و حسین رهبر و موسوی به تبلیغات رفتیم و هر کدام یک بازو بند انتظامات گرفتیم که رویش الله اکبر نوشته بود لباس ها را حاضر وساک هایمان را بر داشتیم رفتیم اطلاعات نفری یک کفن گرفتیم واز درب مرکز خارج شدیم ۲۵ نفر بودیم در راه شعار می دادیم حسین رهبر هم گلاب می پاشید به خیابان طالقانی که رسیدیم صف عظیم دانشجویان نمایان شد که با کفن و لباس بسیجی و پیشانی بند با رنگ های مختلف به طرف سالن ورزشگاه در حرکت بودند بعد از رسیدن همه نشستن بچه های ما درست روبروی جایگاه بودند آقای خرقانیان پشت تریبون اعلام برنامه کرد اول قرآن بعد دکلمه برادر کریمی وبعد سخنرانی برادر محتشمی وزیر کشور وبعد دعا و خداحافظی . ساعت ۴ بعد از ظهر حرکت کردیم کسی نمی دانست کجا می رویم اتوبوس بی هیچ توقفی می رفت غرق آباد برای شام نگه داشت در اتوبوس بچه ها از هم پذیرایی می کردن مرتضی فرامرزی سیب می داد دوستم شامی و نان بربری وبعضی تخمه و....‌. حدود ساعت یک نیمه شب جمعه۶۶/۸/۸ به سنندج رسیدیم بعد به پادگان امام علی علیه السلام وشب را در حسینیه لشگر۱۰ سیدالشهدا گذراندیم ادامه دارد..... کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
نیروهای اطلاعات عملیات لشکر 17 از سمت چپ مهدی راشدی ، سردار حاج محمد میرجانی، بقیه دوستان ناشناس هستن،سال 1365 منطقه شلمچه دوستان لطفا نفرات ناشناس را معرفی کنید🙏 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
شهدای گمنام مظلومترین شهدا، هستند امام خمینی (ره) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 6⃣5⃣2⃣2⃣ هر شب چهارده صلوات به نیت چهارده معصوم علیهم السلام هدیه به روح مطهر یک شهید داریم🌹 شبهای جمعه چهارده گل صلوات هدیه میکنیم به روح مطهر شهدای خوشنام🌷 کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران حاج علی سرلک ، رضا رنجبر کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
برادر رزمنده حاج علی سرلک از گردان ابوذر تیپ امام حسن (ع) عملیات کربلای پنج کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz