eitaa logo
هیات رزمندگان اسلام
1.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین 👈 @Tanha3340
مشاهده در ایتا
دانلود
سالگرد شهادت شهید والامقام اصغر رضایی از شهدای روستای قاسم آباد سفلی فرزند: لطف اله متولد: 1340 وضعیت تاهل : مجرد شغل : سرباز تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۹ محل شهادت: عملیات طریق القدس - بستان مزار شهید: گلزار شهدای امامزاده عبدالمطلب پیک 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌ 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهید والامقام امیر راسفیجانی فرزند: عبدالله متولد: 1339/8/9 وضعیت تاهل : مجرد شغل : آزاد تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۹ محل شهادت: عملیات طریق القدس - بستان مزار شهید: گلزار شهدای شهر پرندک شهرستان زرندیه 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌ 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهید والامقام محسن محمدیان فرزند: داداشعلی متولد:۱۳۴۴ وضعیت تاهل : مجرد شغل : بسیجی تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۹ محل شهادت: عملیات طریق القدس - بستان مزار شهید: گلزار شهدای آسیابک شهرستان زرندیه 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌ 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهید والامقام علی چاه کن فرزند: احسانعلی متولد:۱۳۴۱/۵/۲ وضعیت تاهل : مجرد شغل : پاسدار تاریخ شهادت: ۱۳۶۰/۹/۹ محل شهادت: عملیات طریق القدس - بستان مزار شهید: گلزار شهدای رحمت آباد شهرستان زرندیه 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
سالگرد شهادت شهیدوالامقام احمد وکیلی فرزند: محمد تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۱۲/۱۰ وضعیت تاهل : مجرد شغل : بسیجی تاریخ شهادت:۱۳۶۰/۹/۹ محل شهادت: عملیات طریق القدس- بستان مزار شهید: گلزار شهدای شهر زاویه 🌹شادی روحش صلوات🌹 ‌‌‌‌ ‌‌‌🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
35.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت فتح متعلق به لشگر 17 علی ابن ابیطالب علیه السلام از دوران دفاع مقدس قسمت 6⃣6⃣2⃣ 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
« سکوت شکسته » بر اساس خاطرات حاج محمود پاک نژاد با قلم: سید هادی سعادتمند فصل سوم هورالحمارکابوسم بود.فاو میزبانم قسمت 2⃣4⃣ گفت:« این آموزش ویژه زیر نظر تیپ نوهد( نیروی ویژه هوابرد) ارتش برگزار خواهد شد و قرار است تحت تعلیم کلاه سبزها قرار بگیرید.»  گفت:« هدف آموزش، بالا بردن توانایی شما برای شناسایی و عملیات نفوذ است. تاکید میکنم، خودتون رو با شرایط پادگان آموزشی سازگار کنید!»  ما را با یک مینی‌بوس به سمت دهلران بردند. پادگان آموزشی در جایی بین مهران و دهلران بود. با گذشتن از جاده خاکی به دژبانی رسیدیم. اطراف پادگان پوشیده از ارتفاعات و تپه بود. در فاصله ۲ کیلومتری از دژبانی در مرکز پادگان، تعدادی سنگر اجتماعی بود. ساختمان ستاد و تعدادی چادر هم بود. که محل استراحت نیروهای آموزشی بود. اینجا کاملاً متفاوت بود با پادگان های نظامی که تا آن زمان دیده بودم؛ بیشتر شبیه یک پایگاه نظامی بود؛ از پوشش لباس گرفته تا فیزیک آدمهایی که آنجا بودند.  طی فاصله یکی ـ دو ساعت، نیروهای یگان های دیگر به ما اضافه شدند. ۱۳۰ نفر شدیم. فرمانده پادگان، یک سرهنگ بود که خودش را «انوشه» معرفی کرد و بعد «استوار رضایی» را که معاونش بود معرفی کرد. سپس شرح مختصری درباره برنامه دوره آموزش داد و گفت:«اینجا یک پایگاه نظامیه. ما در منطقه جنگی قرار داریم و باید هر شب نگهبانی داشته باشید.»  در روزهای بعد با حدود چهل مربی آشنا شدیم که همه کلاه سبز بودند. هر کدام در زمینه ای درجه ش نگاه کنم، گفت:« بنداز طناب رو، پدرسوخته!» گفتم:« به من میگی پدر سوخته!؟» گفت:« مادر...»  همه چیز جلوی چشمم سیاه شد. مشتم پرت شد سمت صورتش. عینک دودی اش خرد شد و خون راه افتاد.  راننده از آن سمت آمد تا حمله کند سمت من، که رضا با سر زد توی صورتش. او رفت نشست توی ماشین و شیشه ها را داد بالا. هرچه با تلفن قورباغه‌ای با ستاد تماس می‌گرفتیم تا گزارش بدهیم.  کسی جواب نمی داد.  اسلحه را از دست رضا گرفتم و چند تیر هوایی شلیک کردم. استوار رضایی در حالی که زیرپیراهن تنش بود، خودش را رساند به دژبانی و با دیدن آن بنده خدا که زخمی شده بود، رنگش پرید. بعد از چند فحشی که از او شنید، آمبولانس را خبر کرد. آمدند و از منطقه خارجشان کردند.  مربی ها و بچه های هم دوره خبر شده و راه افتاده بودند سمت دژبانی. مربی ها آن قدر ابهت داشتند که تا آن ساعت جرات نمی کردیم توی چشمشان نگاه کنیم. من و رضا را قلمدوش کردند به سمت ستاد. من و رضا از کسانی که با آنها درگیر شده بودیم و هیچ شناختی نداشتیم، اما مربی ها می گفتند:«حقشان بود» و همه کادر پادگان از سابقه بی ادبی اش تعریف می کردند. به همین دلیل، دوره بدون پرش با چتر از هواپیما به پایان رسید. تمرین زیادی داشتیم و با پرش از سکو، خودمان را آماده کرده بودیم که از هواپیما بپریم. وقتی خبر درگیر شدن ما به قرارگاه رسید، ماشین فرستادند و کل بسیجی ها را برای ادای توضیح به قرارگاه بردند.  صفاری، من و رضا ابوبصیری را برای نوشتن گزارش خواست. بعد به یگانهای خودمان فرستاده شدیم. آقای زین‌الدین وقتی حرف های من و شهادت بچه‌های دیگر را شنید، نه کارم را تایید و نه رد کرد؛  فقط گفت:«در این باره جایی حرفی زده نشه تا بررسی کنم.»  هر پنج نفر که از آموزش برگشته بودیم، به معاونت اطلاعات ـ عملیات معرفی شدیم؛ به همه ی آنچه میخواستم و آرزو داشتم، رسیده بودم. نیروی اطلاعات عملیات شدن به این سادگی‌ها نبود. باید حداقل دو سه  عملیات شرکت کرده باشی و فرمانده گردان و فرمانده گروهان تاییدت کنند، تنها عملیاتی که من تا آن زمان در آن شرکت داشتم، بیت المقدس بود؛ آن هم در یکی از گردان‌های ارتش بودم. در لشکر ۱۷ سابقه ای نداشتم.  به دلیل حضور در دوره آموزشی، پذیرفته شدیم. گذاشتم پای لطف و خواسته خدا. آنچه در شب عملیات بیت المقدس شاهدش بودم، باعث شد که تنها آرزو و خواسته من از خدا این باشد که در جایی قرار بگیریم تا موثرتر باشم و تا آنجا که ممکن است، جلوی ریخته شدن خونی را بگیرم. ادامه دارد ... 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از سمت راست برادران جلال محمد زاده ، ناشناس ، سهراب تنها ، ناشناس 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
از چپ برادران شوزب اوتادی - محمد علی ابراهیمی - ناشناس 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
2024_11_29_11_52_52_4.mp3
زمان: حجم: 7.51M
🕌 سخنرانی پیش از خطبه‌های قدیری ابیانه در نماز جمعه آبسر دماوند 🕰 ۱۵ دقیقه ✡️ دیدگاه صهیونیستها نسبت به غیر یهودیان 📆 ۹ آذر ۱۴۰۳ 🔻کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz
عکسهای خاطره- انگیز-شما: کانال هیات رزمندگان اسلام 👇👇 https://eitaa.com/razmandganz