🍃از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت
خدا گفت آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم
با خود فکر کرد و فکر کرد
اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم
خداوند به او داد
اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم
خداوند به او داد
اگر ..... اگر ....... واگر
اینک همه چیز داشت اما هنوز خوشبخت نبود
از خدا پرسید حالا همه چیز دارم اما باز هم خوشبختی را نیافتم
خداوند گفت باز هم بخواه
گفت چه بخواهم هر آنچه را که هست دارم
گفت بخواه که دوست بداری
بخواه که دیگران را کمک کنی
بخواه که هر چه را داری با مردم قسمت کنی
و او دوست داشت و کمک کرد
و در کمال تعجب دید لبخندی را که بر لبها می نشیند
و نگاه های سرشار از سپاس به او لذت می بخشد
رو به آسمان کرد و گفت خدایا خوشبختی اینجاست
در نگاه و لبخند دیگران
@chadoryz
💠 #نماز از همهی فریادها بالاتر است.
شیطانها از نماز مىترسند از مسجد مى ترسند نگویید که ما انقلاب کردیم، حالا باید هى فریاد بزنیم. خیر، نماز بخوانید، از همۀ فریادها بالاتر است.
#امام_خمینی
#جمهوری_اسلامی_حَرم_است
#نماز
صحیفه نور امام خمینی(ره)
🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷
@chadoryz
✅اکسیرِ تبدیل گناه به ثواب!
✍ چهار ویژگی که گناهان را به ثواب تبديل مىكند: پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله فرمود اگر کسی چهار تا ویژگی داشته باشه، سر تا پاش هم گناه باشه گناهانش تبدیل به خوبی میشه.
1⃣ راستگویی
2⃣ حیا
3⃣ خوش خُلقی
4⃣ شکرگزاری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
@chadoryz
هدایت شده از 𝐌𝐚𝐦𝐨𝐨𝐋|مَـأموݪ
به ادمین نیازمند هستیم
اگه کسی میتونه کمک کنه یا علی
@mhdhzd80
•اۍرفیقۍکہهمہ
زحمتماگردنتوست
مــامحـالاســتکہ
دستازسرتوبرداریم•
مولاےمن!
باغمدوࢪینبایدساخت،
بایدگࢪیهڪرد ...💔🚶🏿♂˹
#اللهمعجّـݪلولیڪالفࢪج
#گلپر_نمک😂🌿
امتحان گواهینامه داشتم
افسره گفت کجا دور زدن ممنوعه؟! گفتم تو عالم رفاقت
زد پس کلم گفت برو پایین ببینم! فک کردی اینجا فضای مجازیه😁😂😂
╭┈─────
(((دفترت رامیفروشی دخترم ؟)))
باز شد درب کلاس و همچو رخش ..
قامت استاد زد بر دٍیده نقش ..
گفت بر پا مبصر و ، کلِّ کلاس ..
پر شد از یک ترس و یک بیم و هراس ..
درب را مبصر پس از یک لحظه بست ..
دست بالا برد و در جایش نشست ..
دیده گانی خشک و سرد و سخت گیر ..
بود در سیمای این استاد پیر ..
با تحکّم گفت برجا ای کلاس ..
یک صدا گفتند آنها هم سپاس ..
بعد از آن استاد با لبهای ریز ..
گفت دفترهای انشا روی میز ..
یک به یک سر زد به کل میزها ..
باز گشت از پشت رخت آویزها ..
سر زد و دید و سر جایش نشست ..
چانه را انداخت در چنگال دست ..
گفت جمعا از شماها راضی ام ..
راضی از تدریسهای ماضی ام ..
درس انشای شماها خوب بود ..
هم مرتب بود و هم مرغوب بود ..
گر چه این یک درصد از بین صد است ..
این وسط اما یکی خیلی بد است ..
آخرین بار تو باشد یاسمن ..
پدرت فردا بیاید پیش من ..
دفترت کلا سیاه است و کثیف ..
با چه رویی می گذاری توی کیف ؟..
گر چه انشای تو زیبا بود و بیست ..
نمره ات اما به جز یک صفر نیست ..
زودتر بیرون برو از این کلاس ..
تا نبینم صورتت را ناسپاس ..
یاسمن اما فقط لبخند زد ..
بغض را با خنده اش پیوند زد ..
شرمگین بود و نگاهش غصه دار ..
پشت لبخندش نگاهی بی قرار ..
گفت بابایم پریشب گفته است ..
دفتری در آرزویش خفته است ..
آرزو دارد که مال من شود ..
دفتر انشای سال من شود ..
گر که قسمت بود و او کاری گرفت ..
دستهایش را به دیواری گرفت ..
چون حقوقش را بدادند و نخورد ..
مثل آن قبلی که یکجا دزد برد ..
پول صاحب خانه را باید دهیم ..
بعد از آن هم نانوا آقا رحیم ..
مانده ی بقالمان حاجی حبیب ..
ذیحسابی های این مرد نجیب ..
بعد از اینها هم که مادر ناخوش است ..
کوره ی آجر پزی پشتش شکست ..
بس که آجر برده در سرما و سوز ..
شب نشد بی ناله هایش وصل روز ..
کاش دارویی به مادر می رسید ..
درد جانکاهش به آخر می رسید ..
بعد از آن دیگر منم با دفترم ..
مطمئنا دفترم را می خرم ..
چون خریدم می نویسم توی آن ..
تانباشد از سیاهی ها نشان ..
نیست لازم تا کنم من بعد از این ..
پاک مشق قبلی ام را نازنین ..
بعد از آن بر دفتر و بر یاسمن ..
آفرین میگویی ای استاد من ..
با اجازه میروم پیش مدیر ..
رو سیاهم من ، ببخش استاد پیر
اشک در چشم معلم حلقه بست ..
نرم نرمک بغض قلبش را شکست ..
روی خود را برگرفت از بچه ها ..
شانه می لرزید و بغضش بی صدا ..
با همان چشمان بغض آلود گفت .
وای از شهری که وجدانش بخفت .
یاسمن، بانو،نمی خواهد نرو ..
جای خود بنشین ودیگر پا نشو ..
عینکم را شست اشک پاک تو ..
سوختم از سینه ی صد چاک تو
دفترت خوب و قشنگ است و تمیز ..
حیف باشد مانده باشد روی میز ..
مثل قران می گذارم بر سرم ..
دفترت را می فروشی دخترم؟
گاهی اوقات شرایط اونطوری نیست که فکر میکنی....
#تلنگرانه
مادربزرگم همیشه میگفت:
"خدا اگر طولش میده؛ داره قشنگترش میکنه"
صبر داشته باش^ᴗ^❄️
❥↝@chadoryz˹🧕💕