#کلام_شهید
بارخدایا، به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم...
ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار...
بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان...
🌹شهیده نسرین افضل
🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
✍خاطرات شهدا
🔺شهيد کلاهدوز از خرید چه چیزی برآشفته شد؟
📝متن خاطره : شهید کلاهدوز توی مصرف بیت المال خیلی دقیق بود. در آن روزها سرکوبیِ ضد انقلاب، که در گوشه و کنار قد علم کرده بودند، باعث میشد خریدها با شتاب انجام شود. در یکی از جلسات وقتی آقا یوسف لیست اقلام خریداری شده رو نگاه کرد، با دیدن بعضی از اقلام که خریدش ضرورت نداشت، برآشفته شد و گفت: چه ضرورتی داره، این چیزها از خارج خریداری بشه و ارزِ مملکت صرفِ تهیهی آنها شود؟
📌خاطرهای از زندگی سرلشکر شهید یوسف کلاهدوز
✔️منبع: کتاب هاله ای از نور ، صفحه 44، کانال خاطرات کوتاه و ناب شهدایی
🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
#معرفی_شهید °•💔 •°
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن •🌹•
وی در سال 1380ش و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت.[1] او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت.
به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در 21 دی 1390 پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی ترور شد. از شهید احمدی روشن یک فرزند به نام «علی» به یادگار مانده است
#شادی_روح_شهداصلوات 🌹
#ادامه_دارد✅
||•🏴 @marefat_ir
.
هروقت گناه جلوتون بود
به این فکر کنید که شبای قدر یا محرم و ایام فاطمیه چقدر گریه کردید و به خدا التماس کردید ببخشتتون!!
ببینید لذت گناه به شکستن قول و قراراتون میارزه؟
چطور روتون میشه؟ چه بهونه ای دارید؟
برای خوب بودن باید تلاش کرد :)
🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
🌹سلام...سلام ای سردارانِ شهید...سلام حاج ابراهیم...حاج حسین...حاج مهدی... آقاسیدمرتضی...
🌹سلام ای شهدای گمنام...سلام ای لاله های بی نام ونشون...سلام به همتون...از کجا بگم ...!؟ ازچی بگم...!؟
🌹ازحرفای نانوشته یا از درددلای خاک خورده...!؟ ازکجا...!؟
از غربت شما بگم یا ازتنهایی خودم...!؟
از عزّت شما بگم و یا از ذلّت خودم...!؟
🌹خیلی وقته که چشمامون را به شما دوختیم...کتاب هاتون را میخونیم...
عکسها و روایت فتحتون را میبینیم...چفیه میندازیم...سرو صورتمون را شبیه تون میکنیم...موبایل هامون را پراز عکس وصدای شما میکنیم...سالی یکبار هم به زیارتتون میایم... فکه،شلمچه،طلاییه...
🌹جانمازمون پراز عطر شماست...مهر و تسبیحمون ازتربت شماست...آرزوی شهادت هم داریم...!
🌹اما چجوری و به چه قیمتی، خدا میدونه...!
🌹دوست داریم مثل شماباشه...زندگیمون... نگاهمون...حرف زدنمون... فکر کردنمون... ازدواجمون... زندگی مشترکمون...راه و رسممون...ولی فقط دوست داریم...!
🌹رسیدن به همه اینها اراده میخواد... زحمت میخواد...یه دل درست و حسابی میخواد...یه دلی که تنها جای شما باشه... دلی که اسیر این دنیا نباشه...اسیر هوا و هوس نباشه...
🌹بُگذریم و بِگذارید چند کلمه خودمونی حرف بزنیم...!
🌹حاج ابراهیم همت...چه کردی با این دلِ من... وقتی عکست و اون نگاهِ پر معنات جلوی چشمام میاد میخوام از خجالت آب بشم...
پشت این چشمای تو، پشتِ این نگاه آسمونی تو... خیلی حرف های نگفته وجود داره
🌹حاج حسین خرازی...وقتی اون لبخند معنادار تو رو میبینم،بغض میکنم و یاد جمله ای میفتم که گفتی...
"اگر کار برای خداست،پس گفتن برای چیست..."
اونوقت میفهمم این لبخندِ تو همش برای رضای خدا بوده...!
🌹حاج عبدالحسین برونسی...قصه ی شما که دیگه گفتن نداره...!
کتابتون هر روز دست به دست میشه...اما ای کاش کمی از معرفتت...کمی از عشق و توجه و اخلاصت بین ما دست به دست میشد...!
کاش...
شما پیش "حضرت مادر" آبرو داری...
میشه سفارش ما را هم بکنی...!
🌹آقا سید مرتضیِ آوینی...شما اهل قلم هستی...اهل معرفت هستی...
قلمِ ما کجا و قلمِ شما کجا... این شما بودی که به قلم و کاغذ آبرو دادی... ولی من چی... همش حرف... حرفاها و نوشته هایی که خودم را پشت اونها زندونی کردم...
آقاسید کمکم میکنی تا آزاد بشم...!؟
🌹آقا مهدی زین الدین... خوب گفتی برادر...!وقتی به بچه ها میگفتی یه روزی یه آدمایی میاند که غبطه میخوردند به حالِ ما...! آره حالا اون روز رسیده... ولی کاش من میفهمیدم اون حال و هوای شما را...! من کجا و شهادت کجا...!؟
🌹آقای دکتر چمران... لابه لای وصیت نامه ات از عشقی حرف میزنی که من هیچوقت نتونستم اون رو بچشم...
به خاطر عشق، دنیا را زیبا می دیدی... به خاطر عشق بود که خدا را حس میکردی... به خاطر عشق، فداکاری کردی... چه عشقی...؟!
آقای دکتر میشه این عشق رو برام معنا کنی... میشه یه نسخه ای برای این دلِ بیمار من بپیچی تا بفهمه "عشق" یعنی چی...؟!
🌹آی شهدا...با تک تکتون حرف دارم...ولی حیف که همه گفتنی ها را نمیشه گفت...!
مثل همیشه باید تو پستوی ذهنم و قلبم خاک بخوره... آخه گفتن که دردی را دوا نمیکنه...! باید عمل کرد..! که من...
🌹با این حرف ها شما برامون دعا کنید...دعا کنید تا شرمنده تون نشیم...دعا کنید که ما هم
🌹 شهید🌹 بشیم
🌹آي شهدا خداکنه یادتون هیچوقت از ذهن ما نره، نه یه هفته، بلکه یه عمر، راه و رسمتون سرمشق زندگیمون باشه..
🌹درودبرمرداني كه تنها باخدا معامله كردن...
🌹هفتم مهرماه سالروز شهادت سرداران اسلام فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا وروزبزرگداشت فرماندهان دفاع مقدس را گرامی میداریم.
#یاد_شهدا_با_صلوات
🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
#خدايا!...
تو را شكر میكنم كه حسين را آفريدی.
ای خدای حسين تورا شكر میكنم
كه راه پرافتخار شهادت را در جلوی
پای روندگان حق و حقيقت گذاشتی.
#ای_حسين!..
دلم گرفته و روحم پژمرده، در ميان
طوفان حوادث كه همچون پر كاه ما را
به اين طرف وآن طرف میكشاند،
مايوس و دردمند، فقط بر حسب
وظيفه به مبارزه ادامه میدهم.
#ای_حسين !..
روزگار درازی بود كه هر انقلابی را
مقدس میشمردم...
و نام او را با ياد تو توام ميكردم.
و قلب خود را میگشودم.
و انقلابيون را و او را در قلب
خود جای می دادم.
و به عشق تو او را دوست میداشتم
و به قداست تو او را مقدس می شمردم .
و در راه كمك به او از هيچ فداكاری
حتی بذل حيات و هستی خود
دريغ نمی كردم...
#ای_حسين!...
*دردمندم،
*دلشكستهام،
و احساس می کنم که كه جز تو
و راه تو دارویی. ديگر تسكين بخش
قلب سوزانم نيست.
#ای_حسين!...
در كربلا، تو يكايك شهدا را
در آغوش میكشيدی، میبوسيدی
وداع میكردی.
آيا ممكن است، هنگامی كه
من نيز به خاك و خون خود می غلطم،
تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان
من بگذاری.
و عطش عشق مرا به تو و به خدای
تو سيراب كنی؟
شهید دکتر مصطفی چمران
🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
✨﷽✨
✅علت تفاوت گنبد آقا امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع)...
✍تفاوت چندانی ندارند؛ اگر خوب نگاه کنی می بینی گنبد هر دو بزرگوار طلاکاری هستند. گلدسته هاشون هم همین طور؛ اما دیواره گلدسته های حرم امام حسین(ع) طلا کاری شده و دیواره گلدسته های آقا اباالفضل(ع) کاشی کاری.
دلیلش میدونین چیه؟ گلدسته های حضرت اباالفضل(ع) رو سه بار طلاکاری کردند اما هر سه بار طلاها از گلدسته ها جدا شد و افتاد. سرانجام سرپرست گروهی که مسئول طلاکاری بود گفت من شب باید داخل حرم آقاعباس بمونم و ازش اجازه بگیرم تا کارمون رو انجام بدیم. فردا صبح وقتی به سراغ سرپرست اومدند دیدند پریشون و گریونه؛ گفتند چی شده؟ گفت شب متوسل به مولا اباالفضل شدم خیلی گریه کردم از خستگی خوابم برد؛
آقایی رو دیدم که دست در بدن ندارن بهشون گفتم آقا چرا اجازه نمیدین ما کارمون رو تموم کنیم؟ ما باید بریم نجف اونجا هم کار داریم. مولایم ابالفضل(ع) گفت نمیشود! آخر باید تفاوتی میان ارباب و غلام باشد...