ارادت خاصی به امام حسین داشت .
هر سال محرم نذری میداد و به نیابت ازاین که روزی شهید شود دعای توسل وزیارت عاشورا میخواند.
می گفت : ازخداوند هرچی خواسته ام داده فقط یک شهادت ارزویم هست و دوست دارم لیاقت این را داشته باشم که همانند امام حسین به شهادت برسم .
https://eitaa.com/refigh_shahid1
اولین بار که به مرخصی آمده بود. اکثرا گریه می کرد و می گفت:بچه ها در محاصره تنها هستند، حضرت زینب تنهاست و ما باید برویم دوباره تصمیم گرفت که برود.
قبل ازماموریت لباسهای نظامیش راجمع کرد وگفت اضافیه ست لازمش ندارم . میخواهم ببرم و به پایگاه مسجدالله تحویلش دهم.
زمانی که به آنجا می رود با همه بچهای پایگاه خداحافظی میکند و از همه حلال بودی می طلبد و می گوید: من شهید میشوم ، لباسم امانت و یادگار پیش شما باشد ...
https://eitaa.com/refigh_shahid1
🌹جـزئیات شـهادت🌹
تـاریخ شـهادت :
۱۳۹۴/۱۰/۲۲
کـشور شـهادت :
سوریه
مـحل شـهادت :
خانطومان
عـملیـات :
بازدید از منطقه خانطومان
نـحوه شـهادت :
به ضرب گلوله خمپاره تکفیریان به شهادت نائل آمد.
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_سعید_سیاح_طاهری
#شهید_مدافع_حرم
#ابو_سعید
نــام :
سعید
نـام خـانوادگـی :
سیاح طاهری
نـام پـدر :
داوود
تـاریخ تـولـد :
۱۳۳۶/۱۲/۱۸
مـحل تـولـد :
آبادان
سـن :
۵۸سال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
متاهل
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایرانی
دسـته اعـزامـی :
سپاه پاسداران
مسئولیت نظـامی :
فرماندهی ضد زره و موشکی در تیپ سیدالشهدا سوریه
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
https://eitaa.com/refigh_shahid1
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️
مـحل مـزار:
گلزار شهدای آبادان
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزار در گـلزار شـهدا
قـطعـه :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
ردیـف :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
شـماره :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
رفیق شهید #رفیق_شهیدت_رو_اینجا_پیدا_کن.. #یار_را_عاشق_شوی_آخر_شهیدت_میکند 🎬زندگی نامه شهدا🎬 📄وصیت
اگه از مطالب کانال خوشتون اومد دوستاتون رو هم به کانال دعوت کنید...
.یکی از بچه ها میگفت پیرمردی در مراسم شهادت حاج سعید خیلی بیتابی میکرد
دوستی پرسید ببخشید پدرجان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟
گفتش کارهای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است.
گفتم :بله
گفتش: میشه صداش کنید.
گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما ؟ بچم با حزب الهی ها سروکار نداره بچه ما که ژیگولیه.
به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره.
پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از خداحافطی یه هدیه هم داد به پسر من و رفت.
به پسرم گفتم :بابا ایشونو میشناختی ؟گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون میرفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم ، ایشون ایستاد اومد پایین . بابا نیم ساعت از من داشت عذرخواهی میکرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود».
دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور نمیبینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم، الان اومده بود در خونه، برام یه شلوار جین هدیه آورده ......
#شهید_سعید_سیاح_طاهری
https://eitaa.com/refigh_shahid1