eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تنها مسیر رهایی
1_30561471.mp3
زمان: حجم: 849.4K
+گاهی وقتا دل کندن از ی سری چیزای خوب باعث میشه چیزای بهتری ب دست بیاری..🍃 @masirerahayiii
دوران کودکی شهید محسن حججی از زبان مادرش؛   درسش خوب بود اما علاقه شدیدی به قرآن و درس دینی داشت   در مدرسه محسن همیشه جلوتر از همه اعلام آمادگی می‌ کرد که قرآن و دعا را بخواند کتاب خواندن را خیلی دوست داشت مخصوصا به کتاب‌ های مذهبی علاقه شدیدی داشت   زمانی که هشت سالش بود به کانون مقداد می‌ رفت. آنجا گروه سرود تشکیل دادند و قرآن می‌ خواندند و فعالیت‌ های هنری و مذهبی زیادی انجام می‌ دادند https://eitaa.com/refigh_shahid1
«روز پاسدار برایش کیک پختم. با کرم و رنگ عینهو لباس پاسداری تزئین کردم؛ با جیب و سردوش و درجه. برگه‌ای هم بهش چسباندم «محسنم، قربونت بشم، روز پاسدار رو بهت تبریک میگم. امیدوارم سال دیگه پیش امام حسین و حضرت زینب روز پاسدار رو  جشن بگیری» از ته قلبم برایش دعا کردم. قبل از اینکه از سر کار برسد همه را بردم خانه پدرم. پیام دادم «ناهار بیا خونه مامانم اینا» تا وارد شد مامانم بغلش کرد و روز پاسدار را بهش تبریک گفت. الکی جلویش نقش بازی کردم. «عه؟ مگه امروز روز پاسداره؟» شروع کردم به عذرخواهی که ببخشید یادم نبود. «با خودت فکر نکنی چه زن بی‌ذوق و بی‌معرفتی! قول میدم جبران کنم!» محسن گفت «اینا چه حرفیه! همین اندازه تبریکت برام بسه!» برای مامانم چشم و ابرو آمدم که محسن را سرگرم کند. تا ببیند چه خبر است کیک را گذاشتم صندوق عقب ماشین. آماده شدیم که برویم خانه مادربزرگم.   مادربزرگم داشت از سماور چای می ریخت که گفتم «عه! گوشیمو تو ماشین جا گذاشتم» به این بهانه رفتم و کیک را آوردم. یکدفعه جلویش سبز شدم «همسرم روزت مبارک!» محسن را می گویی؛ نزدیک بود سنگ‌کوب کند. ذوق زده گفت «من می دونستم تو آخرش یه کاری میکنی!» باورش نمی‌شد خودم پخته باشم. هی می پرسید «بگو از کجا خریدی؟»...ازش عکس گرفت و گذاشت توی کانال تلگرامی‌اش. یک کانال داشت به اسم میثاق که هرازگاه مطالبی فرهنگی می‌گذاشت داخلش. فقط با فوتوشاپ «محسن جان روزت مبارک» را پاک کرد و به جایش نوشت «روز پاسدار مبارک» https://eitaa.com/refigh_shahid1
نــام : محمد نـام خـانوادگـی : بلباسی نـام پـدر : هدایت تـاریخ تـولـد : ۱۳۵۸/۱/۱ مـحل تـولـد : قائم شهر_مازندران سـن : ۳۷سال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : متاهل شـغل : پاسدار مـلّیـت : ایرانی دسـته اعـزامـی : لشگر ۲۵ کربلا مسئولیت نظـامی : رزمنده درجـه نظـامی : سرگرد پاسدار تـحصیـلات : فوق دیپلم مهندسی متالوژی کد شهید: ۱۰۵۳۰
🌷جـزئیات شـهادت🌷 تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۵/۲/۱۷ کـشور شـهادت : سوریه مـحل شـهادت : سوریه-خان طومان عـملیـات : آزادسازی شهر خان طومان نـحوه شـهادت : درگیری با نیروهای داعش
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️ مـحل مـزار : گلزار شهدای سید ملال وضـعیت پـیکر: مـشـخـص موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا قـطعـه : اطلاعاتی موجود نیست ردیـف : اطلاعاتی موجود نیست شـماره : اطلاعاتی موجود نیست
ایام محرم شده بود قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم هاش بچه های خادم الشهدا باشند. سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه؟ گفتم بسم الله مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه روز عاشورا محمد رو دیدم کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارهارو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم گفت سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بتون ندادم که با کیا باید ببندید منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید. . شد و شد سید هادی پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها ... https://eitaa.com/refigh_shahid1
چند شب دیدم شهید بلباسی موقع خواب نیست .  برام جای سوال بود ؟؟ که چرا وقتی همه خوابند و موقع استراحتن ایشون نیستند. یک شب به صورت اتفاقی ساعت از دوازده شب گذشته بود ایشون رو دیدم. متوجه شدم شهید بلباسی شب ها وقتی بیشتر رزمنده ها خواب هستند و درگیر کار نیستند. ایشون میرفتند داخل کیسه ها رو پُر میکردند و با ماشین کیسه ها رو جا به جا میکردند و مشغول سنگرسازی بودند. https://eitaa.com/refigh_shahid1