🌳شهید خرازی با قرآن و مفاهیم آن مانوس بود و قرآن را با صدای بسیار خوبی قرائت میکرد.
🌲او یک عارف بود. همیشه با وضو بود. نمازش توام با گریه و شور و حال بود و نماز شبش ترک نمیشد.
🌴روزهای عاشورا پای برهنه به همراه برادران رزمنده خود در لشکر امام حسین(ع) در بیابانهای خوزستان به سینهزنی و عزاداری میپرداخت و مقید بود که شخصاً در این روز زیارت عاشورا بخواند.
🌱او علاوه بر داشتن تدبیر نظامی، شجاعت کمنظیر و قاطعیت و صلابتی ستودنی داشت.
🌿حساسیت فوقالعادهای به مصرف بیتالمال داشت، همیشه نیروها را به پرهیز از اسراف سفارش میکرد و میگفت: وسایل و امکاناتی را که مردم مستضعف دراین دوران سخت زندگی جنگی تهیه میکنند و به جبهه میفرستند بیهوده هدر ندهید.
☘️به آنچه میگفت عمل میکرد، برای همین گفتارش به دل مینشست.
🍀حاج حسین معتقد به نظم و ترتیب در امور و رعایت انضباط نظامی بود و از اهتمام به آموزش نظامی برادران و تربیت کادرهای کارآمد غافل نبود.
🍃نیمههای شب اغلب از آسایشگاهها و محلهای استقرار نیروی لشکر سرکشی و حتی نحوه خوابیدن آنها را کنترل میکرد. گاهی اگر پتوی کسی کنار رفته بود با آرامش تمام آن را بر روی او میکشید.
🌾او به وضع تدارکات رزمندگان به صورت جدی رسیدگی میکرد.
💧دائماً به فرماندهان ردههای تابعه سفارش میکرد که در امور مذهبی برادران دقت کنند.
✨همیشه لباس بسیجی بر تن داشت و در مقابل بسیجیها، خاکی و فروتن بود. صفا، صداقت و سادگی از ویژگیهای او بود.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی آزادگان ایران
💦کمپوت خالی ارسالی به جبهه
🌷شهید حسین خرازی نقل می کرد
✨ﻭﻗﺘﯽ تو جبهه ﻫﺪﺍﯾﺎﯼ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺩﺭ ﻧﺎﯾﻠﻮﻥی ﺭﻭ ﺑﺎﺯﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﯾﮏ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯿﻪ ﮐﻤﭙﻮﺗﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﯾﮏ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ.
🍄در نامه ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺳﻼﻡ، ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺍﻧﺶﺁﻣﻮﺯ ﺩﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻢ. ﺧﺎﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﺭﺯﻣﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎﯼ ﺣﻖ ﻋﻠﯿﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻔﺮﯼ ﯾﮏ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﻔﺮﺳﺘﯿﻢ. ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻘﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺑﺨﺮﻡ. ﻗﯿﻤﺖ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩند. ﺣﺘﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﮔﻼﺑﯽ را ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺘﺶ ۲۵ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺍﺭﺯﺍﻥﺗﺮ ﺑﻮﺩ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﺨﺮﻡ. ﺁﺧﺮ ﭘﻮﻝ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺳﯿﺮﮐﺮﺩﻥ ﺷﮑﻢ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ.
🍃ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮐﻨﺎﺭﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻤﭙﻮﺕ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ آﻥ ﺭﺍ ﺷﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺗﻤﯿﺰ ﺗﻤﯿﺰﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﯾﮏ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻫﺮﻭﻗﺖ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﺪﯾﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﺁﺏ ﺑﺨﻮﺭﯾﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺸﻮﻡ ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪﻫﺎ ﮐﻤﮑﯽ ﮐﻨﻢ.
🌸شهید حسین خرازی میگفت: ﺑﭽﻪها تو ﺳﻨﮕﺮﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.
🌺ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﭼﻨﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﺑﻮﺩ.
منبع: میلیتارینیوز
🌾سه خاطره
🌻ما رو به خط کردند. از اول صف یکىیکى اسم و مشخصات مىپرسیدند و مىآمدند جلو. نوبت من که شد. اسمم را گفتم. مترجم پرسید: «مال کدوم لشکرى؟» جواب دادم: «لشکر امام حسین.»
🌼افسر عراقى یکدفعه پرید. موهایم را گرفت و به طرف خودش کشید. داد زد: «حسین؟ حسین خرازى؟» انگار چشمهاش دو گلوله آتش بود. سرم را انداختم پایین. گفتم: «نه.»
✨✨✨✨✨✨
🌱جاى کابلها روى پشتم مىسوخت. داشتم فکر مى کردم عیب نداره بالاخره بر مىگردى. مىرى اصفهان. مىرى حاج حسین رو مىبینى. سرت رو مىگیره لاى دستش، توى چشمهات نگاه مىکنه و مىخنده، همه این غصهها یادت مىره...
🌿در را باز کردند، هلش دادند تو. خورد زمین و زود بلند شد. حتى برنگشت عراقىها را نگاه کند. صاف آمد پیش من نشست. زانوهایش را گرفت تو بغلش. زد زیر گریه. گفتم: «مگه دفعه اولته که کتک مىخورى؟» نگاهم کرد و گفت: «بزن و بکوبشونو که دیدى.» گفتم «خب؟» گفت: «حاج حسین شهید شده.»
✨✨✨✨✨
☘️هواپیما که رفت، چند نفر بىهوش ماندند و من که ترکش توى پایم خورده بود و حاج حسین، تنها رفته و یک تویوتا پیدا کرده و آورده بود. مىخواست ما را سوار ماشین کند. هى دست مىانداخت زیر بدن بچهها. سنگین بودند و مىافتادند. دستشان را مىگرفت مىکشید، باز هم نمىشد.
🍃خسته شد. رها کرد رفت روى زمین نشست. زل زد به ما که زخمى افتاده بودیم روى زمین، زیر آفتاب داغ.
🌴دو نفر موتور سوار رد مىشدند. دوید طرفشان. گفت: «بابا! من یه دست بیشتر ندارم. نمىتونم اینا رو جا به جا کنم. الان مىمیرن اینا. شما رو به خدا بیاین.»
🍀پشت تویوتا، یکىیکى سرهامونو بلند مىکرد، دست مىکشید روى سرمان.
🌸نیگا کن. صدامو مىشنوى؟ منم. حسین خرازى و گریه میکرد.
منبع: تبیان
🔴 برای مطالعه خاطرات بیشتر به کتاب «زندگی با فرمانده» نوشته علی اکبر مزدآبادی، انتشارات یا زهرا(س) مراجعه کنید. این کتاب مشتمل بر 43 خاطره در باره شهید حسین خرازی است.
@refigh_shahid1
✨رفتار با اسیر عراقی
🌴همینطور حسین را نگاه میکرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.
🌿حسین آمد، نشست روبه رویش .گفت: آزادت میکنم بری. به من گفت: بهش بگو. ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
💐حسین گفت: بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم .
🌼خودش بلند شد دستهای او را باز کرد.
🌻افسر عراقی میآمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهنهای سفید که بالای سرشان تکان میدادند.
منبع: ابر و باد
@refigh_shahid1
💦قمقمهاش هنوزآب داشت. آب نمیخورد.
💧از سر کانال تا انتهای کانال میرفت و میآمد لبهای بچهها را با آب قمقمهاش تر میکرد.
🌼ریگ گذاشته بود توی دهنش که خشک نشود و به هم نچسبد.
✨✨✨✨✨✨
🍃با قایق گشت میزدیم. چند روزی بود عراقیها راه به راه کمین میزدند بهمان.
سر یک آبراه، قایق حسین پیچید روبرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید «چه خبر؟»
«آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچهها باشیم. عصر که میشه، میپریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا میخوریم.»
☘️پرسید: « پس کی نماز میخونی؟» گفتم: «همون عصری.» گفت: «بیخود.»
🍀بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم و نماز خواندیم.
منبع: ابر و باد
🌾مدتی بعد از عملیات خیبر یک روز حاج حسین خرازی به مقر مهندسی آمد و حاج حسن فتاحی را احضار کرد که همراه او به خط برود. میخواست از نزدیک به امور بچههای مستقر در خط رسیدگی و در مورد مسائل مهندسی توصیههای لازم را بکند.
🍃همراه آنها به خط رفتیم. حاج حسین یکییکی با بچهها احوالپرسی و از مشکلاتشان سئوال میکرد. پس از مدتی قرار شد برگردیم. در این وقت دشمن آتش سنگینی در منطقه میریخت. وقتی سوار تویوتا شدیم،
🌴حاج حسین گفت: «قبل از حرکت سه صلوات و یک آیهالکرسی بخوانید و حرکت کنید.
🌿این کار را کردیم و در میان آن همه گلولهباران شدید آسودهخاطر به عقب برگشتیم و برای هیچ کداممان اتفاقی نیفتاد.
🌱برایم جالب بود که سه خصوصیت شجاعت، توکل و توسل در حاج حسین جمع بود.
منبع: ابر و باد
@refigh_shahid1
🌱بسم رب الصدیقین
🌿خطاب به فرماندهان و رزمندگان اسلام
☘️ما لشکر امام حسینیم، حسینوار هم باید بجنگیم. اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین(ع) را در آغوش بگیریم کلامی و دعایی جز این نباید داشته باشیم: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد.»
🍀اگر در پیروزیها خودمان را دخیل بدانیم این حجاب است برای ما. این شاید انکار خداست.
🌸اگر برای خدا جنگ میکنید احتیاج ندارد به من و دیگری گزارش کنید. گزارش را نگه دارید برای قیامت. اگر کار برای خداست گفتنش برای چه؟
🌼در مشکلات است که انسانها آزمایش میشوند. صبر پیشه کنید که دنیا فانی است و ما معتقد به معاد هستیم.
🌻هر چه که میکشیم و هر چه که بر سرمان میآید از نافرمانی خداست و همه ریشه در عدم رعایت حلال و حرام خدا دارد.
🌴سهلانگاری و سستی در اعمال عبادی تأثیر نامطلوبی در پیروزیها دارد.
🌳همه ما مکلفیم و وظیفه داریم با وجود همه نارساییها بنا به فرمان رهبری جنگ را به همین شدت و با منتهای قدرت ادامه بدهیم، زیرا ما بنا به وظیفه شرعی میجنگیم نه به قصد پیروزی تنها.
🍃مطبوعات ما جنگ را درشت مینویسند، درست نمینویسند.
🌸مسئله من تنها جنگ است و در همان جا هم مسئله من حل میشود.
🌼همواره سعیمان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم که شهدا راهشان راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.
🌻من علاقمندم که با بیآلایشی تمام، همیشه در میان بسیجیها باشم و به درد دل آنها برسم.
منبع: خبرگزاری دفاع مقدس
@refigh_shahid1
📜وصیتنامه اول
🔰... از مردم میخواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشند، راه شهدای ما راه حق است، اول میخواهم که آنها مرا ببخشند و شفاعت مرا در روز جزا کنند و از خدا میخواهم که ادامه دهنده راه آنها باشم.
✅آنهایی که با بودنشان و زندگیشان به ما درس ایثار دادند.
با جهادشان درس مقاومت و با رفتنشان درس عشق به ما آموختند.
◀️از مسئولین عزیز و مردم حزباللهی میخواهم که در مقابل افرادی که نتوانستند از طریق عقیده مردم را از انقلاب دور و منحرف کنند و الان در کشور دست به مبارزه دیگری از طریق اشاعه فساد و فحشا و بیحجابی زدهاند ایستادگی کنید و با جدیت هر چه تمامتر جلو این فسادها را بگیرید.
📖وصیتنامه دوم
🌺استغفرالله! خدایا امان از تاریکی و تنگی و فشار قبر و سئوال نکیر و منکر در روز محشر و قیامت، به فریادم برس.
🌸خدایا دل شکسته و مضطرم، تو را صاحب پیروزی و موفقیت تو را میداند و بس و بر تو توکل دارم.
🌼خدایا تا زمان عملیات، فاصله زیادی نیست، خدایا به قول امام خمینی، تو فرمانده کل قوا هستی، خودت رزمندگان را پیروز گردان، شرّ مدام کافر را از سر مسلمین بکَن.
🌻خدایا از مال دنیا چیزی جز بدهکاری و گناه ندارم.
🌹خدایا تو خودت توبه مرا قبول کن و از فیض عظمای شهادت نصیب و بهرهمندم ساز و از تو طلب مغفرت و عفو دارم ...
🍃میدانم در امر بیتالمال امانتدار خوبی نبودم و ممکن است زیادهروی کرده باشم. خلاصه برایم رد مظالم کنید و آمرزش بخواهید.
و السلام
حسین خرازی – 1 دی 1365
منبع: خبرگزاری دفاع مقدس
@refigh_shahid1
3.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزیده ای از صحبت های شهید حسین خرازی میان رزمنده ها
@refigh_shahid1