eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نــام : علیرضا(نام جهادی:ابوحامد) نـام خـانوادگـی : توسلی نـام پـدر : اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـاریخ تـولـد : ۱۳۴۱/۰۷/۰۱ مـحل تـولـد : افغانستان سـن : ۵۲سال دیـن و مـذهب : اسلام شیعه وضـعیت تاهل : متاهل شـغل : کارهای ساختمانی مـلّیـت : افغانی دسـته اعـزامـی : لشکر فاطمیون مسئولیت نظـامی : فرماندهی کل لشکر فاطمیون(موسس) درجـه نظـامی : اطـلاعاتی مـوجود نـیست تـحصیـلات : تحصیلات حوزوی https://eitaa.com/refigh_shahid1
🌹جـزئیات شـهادت🌹 تـاریخ شـهادت : ۱۳۹۳/۱۲/۰۹ کـشور شـهادت : سوریه مـحل شـهادت : درعا،سوریه عـملیـات : آزادسازی تل قرین(مشرف به مرزهای رژیم صهیونیستی) نـحوه شـهادت : توسط تروریست های جبهة النصره بوسیله خمپاره به شهادت رسید. https://eitaa.com/refigh_shahid1
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️ مـحل مـزار: حرم امام رضا(ع) وضـعیت پـیکر : مـشـخـص موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا قـطعـه : شهدای مدافع حرم ردیـف : ۸۷ شـماره : ۳۷ https://eitaa.com/refigh_shahid1
رفیق شهید.. #شهید_علیرضا_توسلی #شهید_لشکر_فاطمیون https://eitaa.com/refigh_shahid1
☑️شهید_علیرضا_توسلی: ما درڪنار جنگ،باید قلم هم داشتہ باشیم؛ رزمنده فاطمیون در دو سنگر مے‌جنگد، یڪے خط مقدم جبهہ در برابر تڪفیرے‌ها ویڪے درسنگر علم و فرهنگ.. https://eitaa.com/refigh_shahid1
زندگی نامه...
«علیرضا توسلی» یکی از شجاعترین فرماندهان میدانی نبرد سوریه بود، وی که در سالهای گذشته با سازماندهی رزمندگان افغان از سراسر جهان به خیل مدافعان حرم آل الله پیوسته بود، به عنوان فرمانده «تیپ فاطمیون»، تیپ مخصوص رزمندگان افغان حاضر در نبرد سوریه، به عنوان یکی از قابل اعتمادترین فرماندهان میدانی نبرد سوریه و مورد وثوق سردار سلیمانی شناخته میشد. سردار رشید اسلام شهید علیرضا توسلی، معروف به ابوحامد، فرمانده تیپ فاطمیون روز شنبه ۹ اسفند ٩٣، در جریان آزادسازی تپه تل قرین در حومه درعا، به دست تروریست‌های جبهه النصره به شهادت رسید. وی در دوران هشت سال دفاع مقدس نیز در جبهه دفاع از انقلاب اسلامی حضور داشت. پیکر شهید توسلی همراه با شش شهید افغان مدافع حرم به ایران منتقل و همزمان با سالروز شهادت صدیقه کبری سلامالله علیها از مقابل مهدیه مشهد به سمت حرم مطهر رضوی تشییع شد.
حارس یکی از رزمندگان نبرد سوریه، درباره شهید ابوحامد فرمانده تیپ فاطمیون اینطور نوشته  : پارسال در موکب حرم حضرت زینب(س) داشتم با آقای خزاعی مکتب صحبت می کردم. ناگهان حرفش را قطع کرد و داد زد: سلام دلاور سلام فرمانده دیدم دوید رفت و مردی را بغل کرد که دستش به گردنش آویزان بود و شبیه برادران افغان بود. بعد آوردش داخل موکب و برایش چای آورد. مرد هم با تواضع خاصی چای رو خورد و مثل آدم‎های خجالتی خداحافظی کرد و رفت زیارت. گفتم این شخص را معرفی کنید. گفت آقای توسلی فرمانده دلاور فاطمیون.  می‎‎گفت در بزرگیش همین بس که در یک عملیات که چند گردان با هم عملیات کرده و همه گردان‎ها بجز گردان فاطمیون شکست خورده بودند، از حاج قاسم سلیمانی سوال شد که نبرد را ادامه بدهیم یا عقب‎نشینی کنیم. حاج قاسم پاسخ جالب توجهی داده و پرسیده بود: آقای توسلی در عملیات هست؟ پاسخ شنیده بود: بله به عنوان فرمانده گردان فاطمیون عمل می‎کند. حاج قاسم پاسخ داده بود: پس ادامه بدهید که انشاالله پیروزید. فردای آن روز کنار ضریح خضرت رقیه(س) دیدمش. رفتم کنارش و به دست شکسته ش بوسه زدم و بعد از احوالپرسی آرام کنارش نشستم. داشت با بغل دستیش حرف می‎زد. می‎گفت اینجا به ما و همشهری‎های ما سیم کارت نمیدهند. می‎توانی برای ما سیم کارت تهیه کنی!؟ خیلی دلم سوخت. گفتم او جانش را کف دستش گرفته و حتی از یک سیم‎کارت هم محروم است. نمی دانستم که همین مظلومیتهاست که انسان را بخدا نزدیکتر می کند. https://eitaa.com/refigh_shahid1
نحوه شهادت فرمانده تیپ فاطمیون شهید علی رضا توسلی طبق برنامه هباریه رو تا ۱۰ شب یکسره کردیم، تل قرین جلو مون بود بین ما و کفرناسج مرکز ثقل تکفیریها. فاصله ش با ما همش ۲.۵ کیلومتر بود. راه هبارهیه – تل قرین غیر عملیاتی بود خطر مین و دید دشمن، نمی شد زرهی بره. می دونستیم اگر بمونیم تکفیریها از رو تل کاملا مسلط به ما و بقیه هستند اما اگر می گرفتیمش ورق بر می گشت ما مسلط بودیم و اونا زیر دست، روبرو می شدیم با ارباب اصلیشون اون طرف مرز، امکانش بود برسیم به تل. بیشتر از این، منتظر مون نبودن، میشد رسید و گرفتش. ابو حامد با مخابره به حضرات پشت خط گفت امکانش هست تل قرین رو بگیریم، از اون طرف با مکث گفتن اگه امکانش هست، بسم الله. ساعت ۱۲:۰۰ شب ۳ گروه شدیم و رسیدیم پای تل، گروه اول به مسئولیت ابو حامد باید از وسط تل بالا می رفت، گروه دوم جناح چپ تل رو بعهده داشت با مسئولیت فاتح و گروه سوم جناج راست تل بود با مسئولیت یکی دیگه از دوستان‌.. ادامه دارد.. (۱) https://eitaa.com/refigh_shahid1
اون چیزی که تقریبا بین همه مشترک هست اینه که: آدما از خوبیاشون زیاد واست میگن ولی بدیاشون رو میذارن خودت تجربه کنی!☺️ مواظب خودت باش... https://eitaa.com/refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
سفر اول پسرم ؛ سیدسجادم.. چند روزی بود می خواست یه چیزی بگه.. آروم و قرار نداشت ؛ نمی دونست چطو
"برگشت از سفر اول" عروسی پسر عمه ش بود..گفتم: کی میای ؟ گفت معلوم نیست بتونم بیام .. اما به داداشش اطلاع داده بود که دو روز دیگه میاد و من نمی دونستم .. عروسی پسر عمه ش نیومد .برادرش بعد عروسی به پدرش گفت: فردا صبح آقاسیدسجاد میاد. صبح زود دیدم گوشی برادرش زنگ خورد .گفتم کیه این وقت صبح ؟ پدرش گفت: سیدسجاد اومده. برادرش می خواد بره دنبالش . گفتم: کی اومده که بهم چیزی نگفت؟ سجاد عادت داشت وقتی از مسافرتی می خواست برگرده بخاطر اینکه نگران نشم هیچ وقت موقع حرکت اطلاع نمیداد ،که اگر احیانا ماشین خراب شد یا جاده مشکلی داشت من دلشوره نگیرم😔 مثلا یه بار صبح بیدار شدم دیدم تو هال خوابیده. پدرش گفت سجاد چرا اینطوری برگشتی ؟ چرا از قبل اطلاع ندادی که چند نفر استقبالت بیان یا برات گوسفندی قربانی کنیم که زائر حرم حضرت زینب (س) بودی... می گفت: دوست نداشتم کسی بدونه که سوریه هستم. حتی وقتی اونجا بود به ما می گفت: به کسی نگید سوریه هستم و بگید ماموریت رفتم. می گفتم: چرا مادر، این که افتخارمه؟ می گفت: نمی خوام ریا بشه رفتنم. می خوام خالصانه باشه.. وقتی اومد خونه، پدرش از ذوق دیدنش حواسش پرت شد و با ظرفی که توی اون آتیش درست کرده بودیم تا زغال درست بشه؛ با دستپاچگی آورد و اسفند دود کرد...🌷 منم اندازه دلتنگی های این مدت بغلش کردم..همینطور گریه می کردم...سجاد گفت: مامان چرا گریه می کنی؟ ببین همه جام سالمه ، برگشتم دیگه؛ چراگریه می کنی؟ گفتم :مامان گریه و اشکم از خوشحالیه..نزدیک به دو ماهه ندیدمت🍂 🌸ادامه دارد... ( 2 ) https://eitaa.com/refigh_shahid1