📖 خاطرات شهید 📖
🌾 شهید سید مرتضی آوینی 🌾
"بخش هایی از کتاب #همسفر_خورشید"
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
1⃣ احتمالاً زمستان سال 68 بود كه در تالار انديشه فيلمي را نمايش دادند كه اجازه اكران از وزارت ارشاد نگرفته بود. سالن پر بود از هنرمندان، فيلمسازان، نويسندگان و ... در جايي از فيلم آگاهانه يا ناآگاهانه، داشت به حضرت زهرا سلام الله عليها بي ادبي ميشد. من اين را فهميدم. لابد ديگران هم همين طور، ولي همه لال شديم و دم بر نياورديم. با جهان بيني روشنفكري خودمان قضيه را حل كرديم. طرف هنرمند بزرگي است و حتما منظوري دارد و انتقادي است بر فرهنگ مردم اما يك نفر نتوانست ساكت بنشيند و داد زد: خدا لعنتت كند! چرا داري توهين ميكني؟!
همه سرها به سويش برگشت در رديفهاي وسط آقايي بود چهل و چند ساله با سيمايي بسيار جذاب و نوراني. كلاهي مشكي بر سرش بود و اوركتي سبز بر تنش. از بغل دستيام (سعيد رنجبر) پرسيدم: «آقا را ميشناسي؟»
گفت: «سيد مرتضي آويني است.»
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
2⃣ به نماز سید كه نگاه میكردم،
ملائك را میدیدم كه در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشستهاند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمیدانم, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! كسی كه سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»
گفت و رفت.
اما من مدتها در فكر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
(1- از سخنان سید مرتضی آوینی)
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
3⃣ سفر حج ، میقات با خدای عشق با پای دل راه سخت صفا و مروه را پیمودن كار عاشقان است. بین آنكه دلش مشتاق باشد، با آنكه پایش مشتاق باشد فاصلهای است به وسعت آسمان تا زمین.
مرتضی كه از این سفر بازگشت، به دیدارش رفتیم، در عرفات گم شده بود، میگفت: «آنقدر گشتم تا توانستم كاروان خودمان را پیدا كنم. خیلی برایم عجیب بود. من كه گم بشوم دیگر چه توقعی ازآن پیرمرد روستایی است.»
لبخندی بر لبانش نشست و ادامه داد :« بعد یادم آمد كه ای بابا! حدیث داریم كه هركس در عرفات گم بشود خدا او را پذیرفته است.»
صحرای عرفات، حضور صاحبالزمان (عج) و دل بیقرار آوینی، اگر تمام اشكهایش در جبهه بیشاهد بود، آنجا كه دیگر مولایش دل بی تاب سید را میدید. آنجا كه حجهبنالحسن(عج) اشك را از روی گونههای مردان خدا پاك میكند، دستانش را میگیرد، تا راه را گم نكند سیدی دست در دست سیدی والامقام هفت وادی عشق را با پای جان میدود.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
4⃣ آن روزگار اتاق بچههای سوره تنها محفل انس كسانی بود كه «هنر دیانت مدار» را بر «دئانت هنرمدار» ترجیح میدادند. آن روز تازه خبر شهادت سفیر فرهنگ ولایت «صادق گنجی» را در روزنامهها نوشته بودند. وارد اتاق كه شدم بوی خوش عطر «تیرز» به مشامم رسید، فهمیدم كه سید آنجاست. مقابل پنجره ساكت و منتظر ایستاده بود. جلو رفتم. دانه های درشت اشك گونههایش را نوازش میكرد، با صدای بلند گفتم:«خدا قوت آقا مرتضی!» یكی از بچهها سریع مرا به سكوت دعوت كرد، همانجا سر جایم نشستم نمیدانستم حالش بد است».
ناگهان برگشت و با بغض گفت: « می بینی حسین؟ می بینی چه جوری داریم در جا می زنیم ؟
هفته پیش با او بودیم. کاش او را می شناختی. گل بود! به خدا گل بود، اونم چه گلی!... خوش به حالش
کی فکر شو می کرد به این قشنگی اونم بعد از این همه مدت که از قطعنامه می گذره بره ؟»
دیگر چیزی نگفت. هق هق گریه امانش را برید. او عاشق رفتن بود و بالاخره پر کشید.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⚜ @refigh_shahid1 ⚜
کلام شهید✨
▪️"تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند و با اخلاص درهای حکمت نیز بر قلب گشوده می شود."
▪️"انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟"
⚜ @refigh_shahid1 ⚜
▪️"مردمان مسافر کاروان مرگند ، اما خود نمی دانند ، مرگ کاروان دار سفر زندگی است و کجاوه ثابت می نماید اما کاروان در سفر است"
▪️"انسان اگر بتواند " خود" را در " خدا " فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت."
▪️"بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان"
⚜ @refigh_shahid1 ⚜
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 موشن گرافی سید اهل قلم؛
شهید سید مرتضی آوینی
⚜ @refigh_shahid1 ⚜
➰معرفی شهید📿📜
🌱 شهید مهدی امینی🌱
#شهید_مهدیــامین
#شهید_دفاعــمقدس
#سردارـمظلوم
#نخبهــدلاور
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔸نــام:
مهدی
🔹نـام خـانوادگـی :
امینی
🔸نـام پـدر :
حسن
🔹تـاریخ تـولـد :
۱۳۳۲
🔸مـحل تـولـد :
شهر ارومیه
🔹سـن :
۳۲
🔸دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
🔷وضـعیت تاهل :
متاهل
🔸شـغل :
مهندسی راه وساختمان\فرمانده عملیات سپاه ارومیه
🔹مـلّیـت :
ایرانی
🔸دسته اعزامی:
سپاه پاسداران
🔹مسئولیت نظامی:
فرمانده عملیات
🔸درجـه نظامی:
اطلاعاتی موجود نیست
🔹تـحصیـلات :
مهندسی راه وشهرسازی
⚜️ @refigh_shahid1 ⚜️
🌹 جـزئیات شـهادت 🌹
● شهید مهدی امینی ●
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔶تـاریخ شـهادت :
۱۳۶۰/۰۳/۲۸
🔷کـشور شـهادت :
ایران
🔶مـحل شـهادت :
روستای گوگ تپه مهاباد
🔷عـملیـات :
دارلک
🔶نـحوه شـهادت :
شهیدامینی بعد از حماسه دارلك، قصه ياران از دست رفته و خاطره هاي نيك آنان، سينه اين عاشق عارف را مملو از تجلي زخمهاي فراق نموده بودند. ياراني كه ره صد ساله عشق را در ركاب امام عاشقان، يك شبه طي كردند. در نگاهش، اندوه ياران سفر كرده و انتظار وصال به سر منزل مقصود آنان فهميدني و دريافتني بود كه پرنده وحشي ديگر تحمل ماندن در قفس دنيا را بعد از ياران باوفايش ندارد كه سرانجام در 28 خرداد ماه سال 1360، مصادف با سالروز ولادت آقايش حضرت مهدي(عج) در يك نبرد قهرمانان، اين مرد لحظه هاي سخت انقلاب كه با بارش مدام رحمت الهي، جان را در زلال كرامت حق شسته بود در اوج آگاهي، زيباترين مرگ را انتخاب كرد
⚜️ @refigh_shahid1 ⚜️
⚫️ اطـلاعات مـزار ⚫️
💠 شهید مهدی امینی 💠
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
◽️مـحل مـزار :
باغ رضوان ارومیه
◽️وضـعیت پـیکر :
مشخص
◾️موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا ◾️
▫️قـطعـه :
اول شهدا
▫️ردیـف :
اطلاعاتی موجود نیست
▫️شـماره :
اطلاعاتی موجود نیست
⚜️ @refigh_shahid1 ⚜️
📄 وصیت نامه 📄
🖋شهید مهدی امینی:
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
هان! ما نه شاعریم و نه سخنران و نه نغمهخوان. امانتی بودیم که باید تحویل صاحب اصلیمان میشدیم. وظیفهای داشتیم که مییابد عمل میکردیم.
خونی داشتیم که میباید در راه اسلام بر خاک اسلام میریختیم تا فردا و فرداها، هزاران هزار حسینی سر از زمین بردارند و دوباره همه جا را کربلا و هر روز را عاشورا سازند. عبدی بودیم که میبایست خواسته یا ناخواسته به مولا رجوع داده میشدیم و خدای تعالی بر ما منّت گذارد و این رجوع ما را احسن قرار داد و رجوع ما را معراج و پرواز از خاک تا آن سوی افلاک. لذا نه عزم سخن داریم و نه قصد سخنرانی و شعر خوانی و غزل سرایی برای ما بعد از ما.
این عرصه، عرصه عمل است. میدان، میدان جهان است و آنانی که در نهایت راحت این دنیا به سر دادن سرود عرفان، عشق، اخلاص، صفا، لقا و هزاران القاب و عناوینی چنین و چنان پرداختهاند، جز لاف و گزاف به چیز دیگر مشغول نیستند و آن ها که کتاب و مقاله و گفتار در مراتب سیر و سلوک مینویسند و دل خود را به این عناوین و القاب و مشغولیت ها خوش کردهاند، بسی در غفلتند و فراوان درخواب.
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
⚜️ @refigh_shahid1 ⚜️
📖 خاطرات شهید 📖
🌾 شهید مهدی امینی 🌾
"خاطرات و سخنان ایشان از زبان همسرشان:"
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
روزي مي خواستند بعنوان خواستگاري به منزل ما بيايند شايد يك جفت كفش به پا نداشتند و آنطور كه من شنيده ام كفش يكي ديگري را به پا كرده بود اينها همه بيانگر اين است كه اين انسان از هرچه در اين عالم وجود دارد بريده و فقط به خدا پيوسته است راستش را بخواهيد من مَهدي را از همان اول شهيد مي دانستم و مي دانستم رفتني است من او را فرشته اي زميني مي دانستم كه براي هدايت من آمده است آنروز كه بر روي سجاده نشسته بودم پيكر آغشته به خون ايشان را جلوي چشم تجسم مي كردم و همواره به اخبار گوش مي كردم كه همين الان نام شهيد اميني را هم خواهد گفت در هر تشييع جنازه در اروميه پيشاپيش جمعيت جلو مي رفتم و به خود مي گفتم از همين روزها براي تو هم در روزهاي آينده است بيدار باش و خود را آنگونه اي بساز كه در از دست دادن عزيز خود صبور و بردبار باشي من قصد نداشتم وارد مسئله جهاد و دفاع شهيد اميني بشوم اما اگر اين امر را نگويم واقعاً حيف است تمام مردم اروميه به خاطر دارند كه در سال 1360 و 1359 اوضاع شهر چگونه بود دشمن داخلي از هر طرف حمله ور شده بود پاسداري از شهرهاي كوچك و دهها و روستاها بر عهده سپاه پاسداران بود وقتي كه مسئله دارلك پيش آمد من مي ديدم كه مَهدي چگونه راه مي رود و چگونه به طرف شهادت پر مي كشد و حتماً به خاطر داريد كه آن 35 تن شهيد چگونه در آن زمان به شهادت رسيده اند و حتما ديديد كه در تشييع جناز آن 35 شهيد چه ها بر مهدي گفتند شهيد مَهدي اميني مظلوم زيست و مظلوم شهيد شد .
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
⚜ @refigh_shahid1 ⚜
کلام شهید✨
▪️زندگي ساده و بي آلايش شهيد اميني زبانزد همه دوستان و خانواده اش بود شايد عينكي كه به چشم داشتند از چند جا شكسته بود و در صدد تهيه عينك جديد نبود و مي فرمودند :
« اي كاش عمر من هم اندازه اين عينك بود تا بتوانم خدمت بكنم »
⚜ @refigh_shahid1 ⚜