eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰شهادت با لباس 🍂وقتی خبر شهادت بیضائی به اکبر شهریاری رسید خودش را بالای سر محمود رساند😔 و گفت: «باید ». 🍂آن روز خیلی بی تاب💓 شده بود. صبح فردای محمودرضا بیضائی، به فرمانده گفت: «اگر اجازه بدهید من لباس های بیضائی را بپوشم. 🍂فرمانده گفت: «اگر لباس شهید🌷 را بپوشی تو هم می شوی⁉️ گفت: هر چه بخواهد همان می شود. بعد از صبحانه زد به خط. 🍂وقتی کمی از مقر فاصله گرفت💕 یک 60 او را مورد اصابت قرار داد و را شکافت. همرزمان بالای سرش که رسیدند نفس های آخرش بود...😭
بدون شرح! شما ایستادید ! بله تا آخرین نفس😔 ولی ما چه کردیم؟! 🇮🇷 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
ذکر روز جمعه ۱۰۰ مرتبه
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸💖🌸
#مهـدی‌جان❣ صوت زیبای تو آرامشِ جان است بیا وَجه پُر نور تو از دیده نهان است بیا دل عُشاق بِسوزد زغمِ دوریِ تو قَد ِ عالم زفراقِ تو کمان است بیا 💚اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ💚
🥀هرشهیـدی را ڪه دوستش داری را به نامـش ڪن 👌یقیـن بـدان در ڪوچه پس ڪوچه های پر پیـچ و خم دنیــا تنهـایـت نمےگذارد...
#یک‌اربعین‌دلتنگی💔 دل‌خود‌ را به‌کجابرم که آرام شود خاک‌کوے‌توفقط‌دارو ودرمان‌من‌است... #التماس‌دعازائرکربلا😭
🍃 زینب اولین نفر از خانواده‌اش بود که با حجاب شد. اولین نفر بود که چادر رو انتخاب کرد. و همین چادرش باعث کینه‌ی دشمن شد؛ منافقین تو یه کوچه‌ بعد از نماز مغرب و عشا آنقدر گره‌ روسریش رو کشیدند تا به رسید درحالی که فقط ۱۴ سال سن داشت. کتاب:من میترا نیستم._درخت کاج
❤ 🌸سلام بر تو ای مولایی که حقیقت دین از قلب نازنین تو می تراود... 🌸سلام بر تو و بر روزی که از جانب خدا بسوی اسرار زمین هدایت میشوی
✍خاطرات اسارت یه اسپک جانانه یکی از خاطره های ماندگارم از اسارت در همون آسایشگاه ناصر ماجرای اسپک زدن در خواب بود. تعدادی از بچه ها برای نماز صبح بیدار شده بودن و داشتن نماز می خوندن. من هنوز خواب بودم و در عالم رؤیا حسابی غرق شده بودم و خواب می دیدم با تعدادی از بچه ها در یه تیم دارم والیبال می کنم و من اسپک زن تیم بودم. یکی از بچه ها توپ رو برام بلند کرد و منم بلند شدم و محکم کوبیدم سرِ توپ، اسپک زدن من همان و نقش بر زمین شدن یکی از دوستانم که از بچه های شمال بود و داشت تعقیبات نماز صبح می خوند همون. از شدت اسپکی که کوبیدم بودم پسَ گردن اون بنده خدا از خواب بیدار شدم. ای داد بیداد اسپک رو به جای توپ زده بودم پس گردن دوستم. سرشو برگردوند سمت من که پشت سرش بودم و گفت چرا می زنی رحمان. من که از خواب پریده بودم و هنوز چشمام پر از خواب بود، خیلی عادی گفتم ببخشید داشتم تو خواب اسپک می زدم. گفت چی داری می گی؟ زدی پسِ گردن من و اون وقت میگی داشتم اسپک می زدم! من نمی دونستم بخندم یا ازین که زدم بودم پس گردنِ دوستم شرمنده باشم. به هر حال بوسیدمش و عذرخواهی کردم، ولی ناخودآگاه تا مدت ها هر وقت ایشون و پشت گردنش رو میدیدم خنده ام می گرفت و سعی می کردم ایشون خنده ی منو نبینه و یادش نیفته. این قضیه دستمایه طنز و خنده ی چند نفری شده بود که شاهد ماجرا بودن و دیده بودن که چه جوری من بلند شده بودم و یه اسپک جانانه زده بودم پشت گردن ایشون. ✔️منبع: وب سایت آزاده نیوز @refigh_shahid1🌷🌷🌷