eitaa logo
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
432 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
345 ویدیو
55 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
شهیدی که بخاطر خواهرش به امام زمان متوسل شد و بعد....
درس تفسیر قرآن مهندس خالدی مرحوم مهندس اسدالله خالدی از کارکنان وزارت دفاع بود که در کربلای چهار به اسارت دراومده بود. فردی میانسال با حدود ۵۰ سال سن و آشنایی خوبی به معارف اسلامی و تفسیر قرآن داشت. بعد از آن که قران به آسایشگاها تحویل داده شد و چند ماهی گذشت و عمدتا بچه ها مشغول حفظ قرآن بودن. به فکر افتادم که دایره فعالیت های قرآنی خودم رو گسترش بدم. با ترجمه آشنایی داشتم و قبل از اسارت یه دوره کامل تفسیر قرآن(تفسیر نمونه) را خونده بودم و علاقمند بودم اطلاعاتم رو در این زمینه توسعه بدم و اگر شد به دیگران هم منتقل کنم. رفتم پیش مهندس خالدی و ازش خواهش کردم یه بحث تفسیری رو برای من داشته باشه. ایشون هم قبول کرد و سوره حجرات رو که مباحث بسیار زیبایی در مورد ولایت پذیری و آداب آن ، همچنین مسائل اخلاقی داره با هم شروع کردیم. خیلی قشنگ آیات رو تفسیر می کرد و من بدون اینکه کاغذ و قلمی داشته باشم مطالبو تو ذهنم یادداشت می کردم. طی چند جلسه سوره حجرات رو کامل برام تفسیر کرد و بعدها منم همین مباحث رو برای جمعی از دوستان گفتم. مهندس خالدی از مشوقین من و بقیه حفاظ قرآن بود و حتی به بعضیا از جمله من وعده داد که اگه کل قرآن رو حفظ کنیم در ایران یه دوره تفسیر المیزان رو بعنوان جایزه بهمون بده و به این قول خودش هم عمل کرد. همه چیز در اردوگاه یازده تکریت ممنوع بود. از کاغذ و قلم گرفته تا هر گونه دست نوشته. هیچ گونه کتابی به استثنای همون یه جلد قرآن در اردوگاه موجود نبود. بنابراین برای تفسیر قرآن تنها راه تفسیر آیه به آیه یا تفسیر قرآن با قرآن با استفاده از تطبیق آیات به یکدیگه، (یعنی همان روش تفسیری علامه طباطبایی) بود. گر چه اطلاعاتم از تفسیر بسیار کم و ناقص بود ، اما به ناچار و به عنوان تنها راه ممکن این شیوه رو برای خودم انتخاب کردم و سوره های متعدد قرآن و عمدتا سوره های اخلاقی مانند حجرات و لقمان و غیره رو با این شیوه تفسیر کردم و در کلاسای متعددی که بعد از پذیرش قطعنامه داشتم برای علاقمندان تدریس می کردم. ✔️منبع: وب سایت آزاده نیوز و کانال شقایق ها 🌷🌷🌷@refigh_shahid1🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿همیشه مۍ‌گفت: ✨زیباترین شهادت را میخواهم... 🌿یڪبار پرسیدم: ✨شهادت خودش زیباست 🌿زییاترین شهادت چگونه است... ✨در جواب گفت: 🌿زیباترین شهادت این است ڪه ✨جنازه‌اے هم از انسان باقے ‌نماند...👣
انتظار یعنی: \همیشه آماده بودن برای ظهور\ انتظار یعنی: /سرباز امام زمان بودن/ انتظار یعنی: •|فعّال حقوق امام زمان بودن|•
را که نفهمی ... سیاه هم تو را نخواهد کرد. ♦️خواهرم آیامی دانی نقشه دشمن چیست❓ ♦️پروژه فعلی ما در ایران، حذف حجاب است.
.... هواتوو ڪردم،اسیر دردم... بزار بیام منم حرم دورت بگـــــــــــــــردمم..😔😭 آماده رفتن شدندوو باز جاماندمم 😔بیا امضا ڪن از لطفت،برات اربعینم را...😥 بزرگوارانی ڪه کربلا هستن یا قصد رفتن به کربلای حسین رو دارند،سلام بقیه جامانده ها هم به آقا برسونند. دعای ویژه..
بسم الله امسال قصد داریم به شرط لیاقت به جای دوستان زیارت کنیم اسمتون رو بفرستید تا نائب الزیاره شما در اربعین ۹۸ باشیم هر چند به یاد همه دوستان هستیم ... @elahi_b_roghayeh
✨﷽✨آبی گوارا در فکه کنار یکی از ارتفاعات، تعدادی شهید پیدا شدند که یکی از آنها حالت جالبی داشت. او در حالی روی زمین افتاده بود که دو دبه پلاستیکی 20 لیتری آب در دستان استخوانی اش بود. یکی از دبه ها ترکش خورده و سوراخ شده بود. ولی دبه دیگر، سالم و پر از آب بود. درِ دبّه را که باز کردیم، با وجود این که حدود 12 سال از شهادت این بسیجی سقا می گذشت، آب آن بسیار گوارا و خنک مانده @refigh_shahid1
✨﷽✨آن روز با رمز «یا حضرت رقیه (سلام الله علیها)» به راه افتادیم. خیلی عجیب بود، ماشین، کنار یک خرابه خاموش شد. به آقا جعفر گفتم: «رمز یا رقیه است و این هم خرابه، حتما شهید پیدا می کنیم» کنار جاده دو شهید پیدا شد و من هم روضه خرابه شام خواندم. گفتم یک شهید دیگر هست، باید پیدا شود. خیلی گشتم، اثری نبود. خبر رسید که دو پیکر دیگر نیز پیدا شد. به راه افتادیم. وقتی پیکرها را دیدیم، یکی از آنها جسد یک عراقی بود. به آقا جعفر گفتم: «رمز، دختر سه ساله، محل کشف، کنار خرابه، تعداد شهید، سه تا به تعداد سن حضرت رقیه.» @refigh_shahid1
✨﷽✨یکی از شهدا که داخل یک سنگر نشسته بود و ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود را یافتیم. خواستم بدنش را داخل یک کیسه بگذاریم و جمع کنیم که انگشت و انگشتر وسط دست راست او نظرمان را جلب کرد. از آن جالبتر این که، تمام بدن کاملا اسکلت شده بود، ولی آن انگشت، سالم و گوشتی مانده بود. خاک های روی عقیق انگشتر را که پاک کردیم، اشک همه مان درآمد. روی آن نوشته شده بود: «حسین جانم!» @refigh_shahid1