🍃🌹بسمــــ ربـــ شهــدا✨ والصدیقین 🌹🍃
#شهیدانه ❤️
🌼هروقت که باهم صحبت می کردیم ، سعی داشت منو با یه شهید آشنا کنه...😊
زندگی نامه شهید ، نحوه شهادت ، رفتار و اخلاق و منش شهید و...
چون علاقه زیادی به #شهید_بیضائی داشت ، اول درباره شهید بیضائی گفتیم.
ازم پرسید: درباره ش چی میدونی؟ برام تعریف کن!❗️
منم یکم اطلاعاتی که درباره شهید داشتم رو به محمدرضا گفتم.
جاهایی که اشتباه بود رو اصلاح میکرد.اطلاعاتش واقعا کامل بود. انگار سیره و منشش ، خودِ خودِ سیره و منش شهید بود...✨
بعد درباره #شهید_حامد_جوانی ، #شهید_رسول_خلیلی ، #شهید_مهدی_عزیزی و #شهید_عقیل_بختیاری گفتیم.
این ها رو می شناختم...
تا این که اسم شهدایی رو گفت که تاحالا به گوشم هم نخورده بود!
#شهید_امیر_کاظم_زاده ، #شهید_حسن_شاطری ، #شهید_مهدی_نوروزی...
وقتی به شهید نوروزی رسیدیم ، دل❤️ نداشت نحوه شهادتش رو بهم بگه...
قرار شد گلزار شهدا سر مزار هرکدومشون بریم و برام تعریف کنه...
اما...😔
راه شهدا رو پیش گرفت و به دیدارشون💫 شتافت...
🔸#نقل_از_دوست_شهید 🌹
#خاطره
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
سالروز نوشتن وصیت نامه آقا محمدرضا
هروقت وارد اتاقت میشدم و آنجا را جمع وجور میکردم تکه های کوچک کاغذی را می دیدم که روی آنها مشخصات خودت را به سبک وسیاق وصیتنامه نوشته بودی...
با هربار دیدن آن برگه ها قلبم میلرزید و درد شدیدی به سراغم می آمد...غصه تمام وجودم را میگرفت
با خودم کلنجار میرفتم و به درگاه خدا ناله میکردم که تو چرا اینکار ها را میکنی؟؟
و هربار که از دانشگاه برمیگشتی و اتاق مرتب شده ات را میدیدی میگفتی: مامان لطفا دست به این تکه کاغذ های من نزن...
وهربار ناراحتی من...و هربار سخن تو: یدونه کاملش رو نوشتم و داخل یکی از کتابهات که خیلی دوستش داری برات گذاشتم.
الان که فکرش را میکنم تعجب میکنم این آخری را کی؟کجا؟ ودر چه حالتی نوشتی ک من متوجه نشدم!!!
محمدرضا جان میدانی امروز چه روزیست؟
همان روزیست که آخرین و کاملترین و جدی ترین حرفهایت را نوشتی و به قلب تاریخ سپردی تا راه گشای هم سن وسالهای خودت باشد...
نه! بلکه راهگشای همه ی عاشقان شهدا...
#محمدرضا_جان
یادت همواره جاودان...💛
۱۴/شهریور/۹۴
آتش قلب مادر...
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#دوکلام_حرف_حساب
دیالوگ ماندگار فیلم رسوایی در مورد بی حجابی :
مروارید که از صدف بیرون باشد
دست ها بسویش دراز میشوند...
خواهر محترم ارثیه حضرت زهرا رو قدرش رو بدون..
برادر عزیز رو مروارید زندگیت(غیرت)داشته باش...
التماس دعا
شبتون با شهدا
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#حرف_حساب
دوست دارید قبرستون نشین نشید..؟؟
دوست دارید قبرتون بوسیدنی بشه..؟؟
(شهید بشید)
#خدایا_شهیدم_کن..
#رفیق_شهید_شهیدت_میکنه..
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
#شهید_مدافع_حرم
نــام :
محمود رضا (نام مستعار:حسین)
نـام خـانوادگـی :
بیضائی (نام خانوادگی مستعار:نصرتی)
نـام پـدر :
حسام الدین
تـاریخ تـولـد :
۱۳۶۰/۹/۱۸
مـحل تـولـد :
تبریز
سـن :
۳۲سـال
دیـن و مـذهب :
اسلام شیعه
وضـعیت تاهل :
متاهل
شـغل :
پاسدار
مـلّیـت :
ایرانی
دسـته اعـزامـی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
مسئولیت نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
درجـه نظـامی :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
تـحصیـلات :
فارغ التحصیل از دانشکده افسری امام علی (ع)
🌹جـزئیات شـهادت🌹
تـاریخ شـهادت :
۱۳۹۲/۹/۲۹
کـشور شـهادت :
سوریه
مـحل شـهادت :
سوریه-دمشق_قاسمیه
عـملیـات :
اطـلاعاتی مـوجود نـیست
نـحوه شـهادت :
سرانجام، بعد از دو سال حضور در جبهه سوریه، در بعد از ظهر ۲۹ دیماه ۹۲ همزمان با سالروز میلاد پیامبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق (ع) در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری استکبار در حالیکه فرماندهی محور عملیاتی در منطقه «قاسمیة» در جنوب شرقی دمشق را بر عهده داشت، در اثر اصابت ترکشهای یک تله انفجاری به ناحیه سر و سینه، به فیض شهادت نائل آمد
⚫️اطـلاعات مـزار⚫️
مـحل مـزار :
گلزارشهدای تبریز
وضـعیت پـیکر :
مـشـخـص
موقـعیت مـزاردر گـلزار شـهدا
قـطعـه :
اطلاعاتی موجود نیست
ردیـف :
اطلاعاتی موجود نیست
شـماره :
اطلاعاتی موجود نیست
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت، مجموعه کتابهایش را خوانده بود. «همپای صاعقه» را واو به واو خوانده بود. تقریباً همه کتابخانهاش به جز چند کتاب، کتابهای دفاع مقدسی بود. «خاکهای نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری «به مجنون گفتم زنده بمان»، «ویرانی دروازه شرقی»، «ضربت متقابل»، «سلام بر ابراهیم» و این کتابهایی که در دسترس همه است. تقریباً تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود. «کوچه نقاشها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود. به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا (س) و مزار شهدا داشت.
راوی :برادر شهید
https://eitaa.com/refigh_shahid1
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
تاسوعای سال ٩٢ بود، بهمون خبر دادند، بچه های مقاومت، عملیاتی وسیعی تو منطقه زینبیه، اطراف منطقه حجیره، کردند و تروریستها رو سه کیلومتری از اطراف حرم مطهر خانم زینب ( س )، دور کردن.
صبح زود رفتیم اونجا و محمود رضا رو هم دیدیم ، خیلی از عملیاتی که منجر به تامینِ امنیت حرم خانوم شده بود، خوشحال بود .
پرچم سیاهی تو دستش بود و می گفت : خودم از بالای اون ساختمون پایینش آوردم .
به اون ساختمون نگاه کردم دیدم پرچم سرخ یا ابالفضل رو جاش به اهتزاز در آورده
رسیدیم خیابون جلوی حرم که دو سال احدالناسی جرات رد شدن ازش رو نداشت
و تک تیراندازها حسابش رو می رسیدند و حالا با تلاش محمود رضا و دوستاش، امن شده بود .
رفتیم وسط خیابون، رو به حرم وایستادیم، دیدم محمود رضا داره آروم گریه می کنه و سلام می ده .
السلام علیکی یا سیدننا زینب …
#شهید_مدافع_حرم
#خاطرات
https://eitaa.com/refigh_shahid1