•
•
خُدایا!
شَهادٺرا نَصیبمڪُن
دِلمبَراےحُسینخرازےپَرمیڪِشد
دِلمبراےشُهـَـداپَرمیڪِشد
دُنیارارَهاڪُنید
دُنیاراوِلڪنید
هَمهـ چیزرادَرآخِرَٺپیداڪُنید
ورِضاےخُدا را
بررِضاےمَخلوقارجَحیٺدَهید...
#شهیداحمدڪاظمے
@refigh_shahid1
بسم رب الشهدا🕊
دل ڪه #هوایی شود، #پرواز است ڪه آسمانیت می ڪند
و اگر بال #خونیـن داشته باشی
دیگر آسمــان، طعم #ڪربلا می گیرد
دلها را راهی ڪربلای #جبهه ها می کنیم و دست بر سینه، به زیارت #"شهــــــداء" می رویم...
بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم.
@refigh_shahid1
🔻«مصطفی همیشه می گفت ظهور اتفاق می افتد، مهم این است که ما کجای این ظهور باشیم. این خیلی مهم است.»
🔹 شهید مصطفی احمدیروشن
💬 به نقل از مادر شهید
✍ #شهید_نوشت
نمازهایت📿 راعاشقانه بخوان...
حتی اگرخسته ای یاحوصله نداری...
تکرار هیچ چیز جز نماز،
در این دنیا قشنگ نیست...😇
#التماس_دعا
#شهیددکترمصطفی_چمران❤️
دعامون کنید ما ب دعاهای شما یقین داریم💔🕊
•
•
🙏خُدایا!
شَهادٺرا نَصیبمڪُن
دِلمبَراےحُسینخرازےپَرمیڪِشد
دِلمبراےشُهـَـداپَرمیڪِشد
دُنیارارَهاڪُنید
دُنیاراوِلڪنید
هَمهـ چیزرادَرآخِرَٺپیداڪُنید
ورِضاےخُدا را
بررِضاےمَخلوقارجَحیٺدَهید...
#شهیداحمدڪاظمے
#شہداگاهے_نگاهے 🌱
✍#رفیق_شهید
سربندهارو با #وسواس زیر و رو میکرد
ازش پرسیدم:
دنبال چی میگردی؟؟
گفت: دنبال سربند #یازهرا هستم
گفتم: مگه فرقی هم داره،خب یکیشو بردار و ببند دیگه
گفت: نه اخه،من #مادر ندارم
#یادشهداباصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
#رفیق شهید
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
❖﷽❖
▪️همہ مدیون تو هستند #الهے_مـادر
🌾سایہاٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها
▪️من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم
🌾فاطمہ هسٺ فقط یاور #بےیاورها
#یا_فاطمہ_زهرا_سلام الله علیها
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
@refigh_shahid1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
برادر شهیدم!
وقتی
#نگـاه تـو
به مـن دوختـه شده، نباید
دست از پا خطا کنـم
تـو
هم شهیدی
هم #شـاهـدی
و هم سنگ صبور بی قراری های من...
@refigh_shahid1
این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
#زندگینامه شهدا #شهید ابراهیم هادی #قسمت ششم روزی حلال راوی :خواهر شهید پیامبر اعظم الله می فرماید:
#زندگینامه شهدا
#شهید ابراهیم هادی
#قسمت هفتم
ورزش باستانی
راوی : جمعی از دوستان شهید
اوایل دوران دبیرستان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن میرفت.
حاج حسن توكل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی و معنوی شد.
حاج حسن، ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی می گفت و ترجمه می کرد. بیشتر شبها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولا یک سوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد.
از جمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند.
به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ایمان و اخلاق را در کنار ورزش به جوان ها می آموخت.
فراموش نمی کنم، یکبار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. یکباره مردی سراسیمه وارد شد! بچه خردسالی را نیز در بغل داشت.
با رنگی پریده و با صدائی لرزان گفت: حاج حسن کمکم کن. بچه ام مريضه، دکترا جوابش کردند. داره از دستم می ره. نفس شما حقه، تو رو خدا دعا کنید. تو رو خدا... بعد شروع به گریه کرد.
ابراهیم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض کنید و بیائید توی گود.
خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوزدل برای آن کودک دعا کرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید! با تعجب پرسیدم: کجا !؟
گفت: بنده خدائی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد: الحمدلله مشکل بچه اش برطرف شده. دکتر هم گفته بچه ات خوب شده. برای همین ناهار دعوت کرده.
برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می شد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده.
# کتابهای زندگینامه_شهدا ❤️
@refigh_shahid1
••••••••••••••••••••••••••••••