این کانال دیگر در دسترس نمی باشد
برداشتتون از این عکس؟ @elahi_b_roghayeh_314 👈
✨هیچ وقت نگران آیندهی
🌸ناشناخته ات نباش
✨وقتی خدای
🌸شناخته شده ای داری
✨با تمام وجود بهترینها
🌸را از خداوند
براتون طلب میکنم🙏
لحظاتتون مملو از آرامش🌸
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
@refigh_shahid1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
🌀⭕️✨🔹
⭕️
✨
🔹
#تلنگر
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ!
ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ.
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ،ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ بی تابی و ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ همیشگی ﻧﯿﺴﺖ...
ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛
ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ...
🔹
✨
•
#شهیدانہزندگےڪنیم
اگہبہگناهےمبتلاشدے
نذارقلبتبهشعادتڪنه!
عادتبہگناه
اضطرابوترسازگناهروازقلبتمیگیره!
اونوقت
بہجایلذتبردناز #خدا
دیگہازگناهلذتمیبرے!!
#التماستفکرعاجزانہ😇
❄️•°|ⓙⓞⓘⓝ↓
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
@refigh_shahid1
╰━═━⊰❀❀⊱━═━╯
چشمی شبیه چشمِ تو گریان نمی شود
#زهرا ؛ حریف چشم تو باران نمی شود
گیرم كه نان ؛ بعد خودت هم درست شد
نان بدونِ #فاطمه كه نان نمی شود!
برخیز و باز مادریت را شروع كن
فضّه حریف گریه طفلان نمی شود😭
بدجور جلوه كرده كبودیِ چشم تو
طوری كه زیر دستِ تو پنهان نمی شود!
مَعجر بزن كنار و #علی را نگاه كن
خورشید زیر ابر ؛ كه تابان نمی شود
فهمیده ام زسرفه سنگین سینه ات
امشب نفس كشیدنت آسان نمی شود😭
#شبهایِ_روضه
#ما_بچه_هایِ_مادرِ_پهلو_شکسته_ایم
@refigh_shahid1🌹
#مادری_از_جنس_نور 🌸
10روز بهش تشویقی داده بودن.
روز چهارم غسل شهادت کردو ساکشو بست.
گفت #مادر_جان
دارم میرم راه #کربلا رو باز کنم.
خوابشو دیدم،
البته22روز بعداز رفتنش.
دیدم روی زمین افتاده بودو
نصف بدنش نبود. 😢
سرش هم روی دامن بانویی جلیل القدر....
از خواب پریدم،
گریه امونم نمیداد.. 😭
حسی بهم میگفت...
نه...
بعداز 9روز پیکرشو اوردن،
اونم یه نصفه بدن.... 😭😭
کلامی از ؛
🌹مادر بزرگوار شهید عطاء الله اسلامی 🌹
97/10/30
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت 🙏
@refigh_shahid1🌷
#عاشقانه_شهدا💚
ساعت یازده شب بود که اومد خونه
حتی لای موهاش پر از شن بود!
سفره رو انداختم تا شام بخوریم گفتم: تا شما شروع کنی من میرم لیلا رو بخوابونم🌷
گفت نه منتظر می مونم تا بیای با هم شام بخوریم😍
وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده خواستم پوتین از پاهاش در بیارم که بیدار شد🤯
گفت: داری چیکار میکنی؟😳
میخوای شرمنده م کنی؟😕
گفتم: نه، آخه خسته ای!😔
سر سفره نشست و گفت: نه! تازه میخوایم شام بخوریم❤️
#شهید_مهدی_زین_الدین
#به_روایت_همسر_شهید
@refigh_shahid1🌷