✅🔶....پیشانی سرباز را میبوسد
نیم ساعتی هست که جلسه ارزیابی تمام شده و افراد به اتاقهای تعیین شده رفتهاند. من نیز در اتاق نشسته ام و یادداشت هایم را مرتب میکنم. ناگهان صدای تیمسار به گوشم میخورد؛ از اتاق خارج میشوم و به سالن میروم. سربازی دمپایی به پا و آستین بالازده، درحالی که در یک دست واکس و در دست دیگر فرچه دارد، درمقابل تیمسار ایستاده است.
تیمسار کمی ناراحت به نظر میآید. به او میگوید: نه! پسرم! این کار شخصی است،هرکسی باید کارهای شخصی اش را انجام دهد.
بعد اضافه کرد:پوتین هیچکس را واکس نزن،نه الان، نه هیچوقت دیگر، پوتین هیچکس را واکس نزن...
بعد پیشانی سرباز را میبوسد. سرباز ناباورانه تیمسار را نگاه میکند. به پوتینهای تیمسار نگاه میکند. یکی خاکی و یکی واکس زده وتمیز است. تیمسار آنها را به داخل اتاق میبرد.
🌷🌷🌷🌷🌷
خاطره(۲)
دوس داشتید پای حرفامون بشینید ...
ساعت 00:00 کانال باشید...☺️
هرڪسی با یه نام ڪاربری خاص و یه پروفایل خاص خودش فعاله...