eitaa logo
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
31.3هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
366 فایل
راهِ شَهادَت بَسـته نیست، هَنـوز هَم می شود شهید شد اَمـّا هَنوز شَرطِ شَهیـد شُـدَن شَهـیدانه زیستن است تبادل و تبلیغات: @tablijhat13 عنایات و.: @emamrezaii_8 روضه نیابتی: @Mahdi1326 کانال فروشگاهمون: https://eitaa.com/joinchat/172425437Ca032079577
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 گمنامے! تنها‌براۍ"شهدا"‌نیست میتونے زنده‌باشے‌وسرباز‌‌حضرت‌زهرا‌ ۜ باشے اما‌یہ‌شرط‌داره! باید‌فقط‌براۍ‌خداکار‌کنے نہ‌خلق‌خدا وچہ‌قشنگ‌است‌گمنامے...
😂🤣 مثل این که اولین بارش بود پا به منطقه عملیاتى مى گذاشت. از آن آدم هایی بود که فکر مى کرد مأمور شده است که انسان هاى گناهکار به خصوص عراقى هاى فریب خورده را به راه راست هدایت کرده، کلید بهشت را دستشان بدهد. 🤦‍♂😄 شده بود مسئول تبلیغات گردان. دیگر از دستش ذلّه شده بودیم. وقت و بى وقت بلندگوهاى خط اول را به کار مى انداخت و صداى نوحه و مارش عملیات تو آسمان پخش مى شد و عراقى ها مگسى مى شدند و هر چى مهمات داشتند سرِ ماىِ بدبخت خالى مى کردند. از رو هم نمى رفت. 😅 تا اینکه انگار طرف مقابل، یعنى عراقى ها هم دست به مقابله به مثل زدند و آن ها هم بلندگو آوردند و نمایش تکمیل شد. مسئول تبلیغات براى اینکه روى آن ها را کم کند، نوار "کربلا کربلا ما دار می آیم" را گذاشت. لحظه اى بعد صداى نخراشیده از بلندگوى عراقى ها پخش شد که"آمدى، آمدى خوش آمدى جانم به قربان شما"😂
شهید ابراهیم هادی.attheme
44.2K
•تم • علمدار‌ڪمیل •پیشنهاددانلود j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
وقتی‌زمین،سفره‌حیاتش‌را گستراند تو زیرکانه رزق شهادت برگرفتی🌷 ما سرگرم زرق و برق‌هایش تو به حیات ابدی رسیدی... و رزق خوارِ عِندَ رِبّ،در جَنَّت❤️ و ما با حیات موقتش،دل‌مشغولیم! ؛ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
بِھ‌قَدری‌کھ‌شمٰا‌‌بِھ‌‌‌ دَستوراتِ‌پروردگار‌‌‌‌اهمیّت‌‌ بدهید،‌از‌عالَمِ‌غیب‌‌هم‌بھ‌‌‌‌شمٰا‌‌ اهمیّت‌‌‌‌خواهَند‌داد !°'
در یکی از روزها خبر رسید که ابراهیم و جواد و رضا گودینی پس از چند روز ماموریت ، از سمت پاسگاه مرزی در حال بازگشت هستند . از اینکه آن ها سالم بودند خیلی خوشحال شدیم . جلوی مقر شهید اندرزگو جمع شدیم . دقایقی بعد ماشین آن ها آمد و ایستاد . ابراهیم و رضا پیاده شدند . بچه ها خوشحال دورشان جمع شدند و روبوسی کردند . یکی از بچه ها پرسید : آقا ابرام ، جواد کجاست ؟! یک لحظه همه ساکت شدند . ابراهیم مکثی کرد ، در حالی که بغض کرده بود گفت : جواد ! بعد آرام به سمت عقب ماشین نگاه کرد . یک نفر آنجا دراز کشیده بود . روی بدنش هم پتو قرار داشت ! سکوتی کل بچه ها را گرفته بود . ابراهیم ادامه داد : جواد ... جواد ! یک دفعه اشک از چشمانش جاری شد . چند نفر از بچه ها با گریه داد زدند : جواد ، جواد ! و به سمت عقب ماشین رفتند ! همینطور که بقیه هم گریه می کردند ، یکدفعه جواد از خواب پرید ! نشست و گفت : چی ، چی شده !؟ جواد هاج و واج ، اطراف خودش را نگاه کرد . بچه ها با چهره هایی اشک آلود و عصبانی به دنبال ابراهیم می گشتند . اما ابراهیم سریع رفته بود داخل ساختمان ! 📚برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱ j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
اسرائیل، مثل آدمی می ماند که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ و نا ندارد از جایش بلند شود، اما مرتب می گوید: بلند شوم اِل می کنم و بِل می کنم.
°🌻|•• .•❆به‌نیّت‌بࢪادࢪشهیدمان‌میخوانیم j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
🌼♥️ صبح آن است که با یاد شما برخیزم وَرنه هر صبح مثالِ شب تاری دگر است... 🤚