ابراهیم در جمع بچههای یکی از گردانها شروع به مداحی کرد بعد از تمام شدن مراسم، یکی دو نفر از رفقا با ابراهیم شوخی کردند و صدایش را تقلید کردند. آنها چیزهایی گفتند که او خیلی ناراحت شد.و گفت: من مهم نیستم، اینها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همین دیگر مداحی نمیکنم
بعدازنماز صبح و تسبیحات، ابراهیم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحی حضرت زهرا(س)!!
اشعار زیبای ابراهیم اشک چشمان همه بچهها را جاری کرد. من هم که دیشب قسم خوردن ابراهیم را دیده بودم از همه بیشتر تعجب کردم
ابراهیم نگاه معنی داری به من کرد و گفت: میخواهی بپرسی با اینکه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! گفتم: خوب آره، شما دیشب قسم خوردی که...
بعد کمی مکث کرد و ادامه داد: دیشب خواب به چشمم نمیآمد. اما نیمههای شب کمی خوابم برد. یکدفعه دیدم وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره (س) تشریف آوردند و گفتند:
نگو نمیخوانم، ما تو را دوست داریم؛ هر کس گفت بخوان، تو هم بخوان
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
part3nagoft.mp3
9.77M
🎙 #کتاب_صوتی
#ناگفتھ هایی ازحقایق عاشورا
💫 #قسمت_سھ🌻
#پیشنهاد ویژه دانلود
➣↻https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6
هَرڪسےیارندارد
بہخودشمربوطاست
یارمنباشحسینجان،
ڪہگداےِتومنم
▫️شخصی در خیابان زیبا زندگی می کرد که معتاد بود. به خاطر اعتیاد، خانواده اش را خیلی اذیت می کرد. ابراهیم برای اینکه او ترک کند خیلی تلاش کرد، اما به هر حال موفق نشد.
▫️بعد با او صحبت کرد و گفت: چرا خانواده ات را اذیت می کنی؟ او گفت: دست خودم نیست. من هفته ای فلان قدر پول برای مواد احتیاج دارم. اگر داشته باشم کاری به آن ها ندارم.
▫️ابراهیم یک سال پول مواد این شخص را داد، به شرطی که این مرد خانواده اش را اذیت نکند!!
j๑ïท ➺ https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6