دلم بدجور هوای شهادت دارد
می خواهم شهید شوم !
ولی !!
می ترسم با شهادتم
آبروی شهدا را هم ببرم !
درست
اهل شهادت نیستم...!
فقط عاشق شهادتم...
اما...!
آرزو که عیب نیست ... هست ؟!
مرادریاب... ای شهید..
#ابراهیم_هادی
j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
•[ #خدای_خوب_ابراهیم ]•
🌹~سؤظن~🌹
توی گیلان غرب و جزو نیروهای گروه اندرزگو بودم. یکی دو روز بود که رفتار ابراهیم با من تغییر کرد! خیلی مرا تحویل نمیگرفت. شب بهش گفتم: چیزی شده؟ گفت: از تو توقع نداشتم فلان کار را انجام بدهی. با تعجب گفتم: من؟! اشتباه میکنی.
بعد ثابت کردم من این کار را نکردم. ابراهیم صبح روز بعد مرا صدا زد. اگر اجازه میدادم حاضر بود جلوی جمع دستم را ببوسد. خیلی معذرت خواهی کرد و گفت: من به خاطر حرفی که یک آدم...زده بود در مورد تو سوظن پیدا کردم. خواهش میکنم من رو ببخش.
دیگه ندیدم که ابراهیم با شنیدن سخن این و آن، زود تصمیم بگیرد.
چون قرآن میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید،اگر فرد فاسقی با خبری به نزدتان آمد، پس تحقیق کنید تا مبادا ندانسته به گروهی بیگناه حمله کنید و بعد از عمل خود پشیمان شوید.»
[حجرات،۶]
j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
•|#نمازاولوقت|•
هنگام
نماز اول وقت
حاضر شو
شاید آخرین
دیدارت در زمین
با خدا باشد ....
به یاد نماز شهدا ...
التماس دعا در لحظات ملڪوتی اذان و راز و نیاز ..
j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
تو را میبینم دلم قرص میشود❤️
قرص میشود که تو را دارم..🌺
تویی که سرشار از عشقی..❤️
عشقی که بوی شهادت میدهد..
شهادتیکه ازجنس گمنامی است🌸
شهیدگمنامی که خریدارش، حضرت زهراست(س)..🌹
سلام بر پهلوان بی مزار
سلام بر#ابراهیم_هادی💖
j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
#درخواستی حتما در برنامه قرار میگیره ان شاءالله 👌
سجاد در نوزدهم بهمن ماه سال 1370 در محله ی خانی آبادنو تهران، دیده به جهان گشود. نام پدرش محمد بود.
بعد از اتمام سربازی، وارد سپاه شد. او بسیار علاقه مند به برنامه های بسیج و مسجد بود.
در تاریخ بیستم شهریور 1395 برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) برای دومین بار به سوریه اعزام شد و نهایتا بعد از گذشت 18 روز، در روز چهارشنبه هفتم مهر ماه سال 1395 به درجه ی رفیع شهادت نایل آمد و روح بلندش در جوار حق آرام گرفت.
مزار پاکش در بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد.
j๑ïท➺°.•@refigh_shahidam
سلام امیدوارم حالتون خوب باشه، میخوام معجزه داداش ابراهیم رو براتون تعریف کنم ، من با داش ابرام یه چند روزی قهر کرده بودم به خاطر اینکه حاجتم رو نداده بود حس می کردم اصلا نیست منو نمی بینه، طوری که تمام عکس پس زمینه گوشی ام رو هم که عکس ایشان بود رو تغییر دادم و عکس دیگه گذاشتم...بعد دو روز خواب دیدم داداش ابراهیم اومده خونمون ایستاده گریه میکنه و مداحی میخونه و خودش سینه میزنه تا خواستم برم پیش آقا ابراهیم یهو انگار غیب شد، خب خیلی ناراحت شدم از بی لیاقتی ام که نتونستم برم پیششون ولی این خواب نشانه ای بود که شهید خواست بهم نشون بده من هستم من زنده ام و از دوستی با برادر شهید خیلی خوشحالم.
1399/10/3
رفیق شهیدن ابراهیم هادی.attheme
158.9K
•تم
• علمدارڪمیل
•پیشنهاددانلود
j๑ïท➺°.•https://eitaa.com/joinchat/2778071092C66efe549e6