eitaa logo
رهنان من
2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
8 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گردهمایی هیئت‌های مذهبی رهنان با حضور مهندس غلامی شهردار منطقه ۱۱ و حجت الاسلام صالح پور رئیس هیئت منطقه و نماینده کلانتری ۲۵ نیروی انتظامی # رهنان من # درایتا https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77
✳️ آموزش نقاشی با مداد رنگی 🎈شروع دوره : 3 تیرماه 1403 🎈 زمان کلاس: یکشنبه و سه شنبه 🎈ساعت 10 الی 12 🎈هزینه دوره : 550.000 تومان 🎈16 ساعت آموزشی 🎈مدرس دوره : آقای ادیب ❗️❗️❗️ظرفیت باقی مانده 5 نفر جهت ثبت نام با شماره تماس 03133447576 09309089848 تماس حاصل فرمایید و یا حضوری به دفتر اموزشگاه مراجعه نمایید. با ما همراه باشید👇 Www.e-learn8.ir instagram.com/elearn8b https://eitaa.com/learn8 t.me/learn8b
✳️ آموزش مهارت های مبانی -ویندوز -اینترنت(ICDL) پیشنیاز کلیه دوره های کامپیوتر در گروه های بزرگسالان و نوجوانان 🎈شروع دوره : ۹ تیرماه 🎈 زمان کلاس: دوشنبه ها و چهارشنبه ها 🎈صبح و بعد از ظهر ❗️❗️❗️ظرفیت باقی مانده ۲ نفر جهت ثبت نام با شماره تماس 03133447576 09309089848 تماس حاصل فرمایید و یا حضوری به دفتر اموزشگاه مراجعه نمایید. با ما همراه باشید👇 Www.e-learn8.ir instagram.com/elearn8b https://eitaa.com/learn8 t.me/learn8b
‏پایانِ رقابت‌های «نه به وانت» و اعلام پیروزی قاطع یک پیکان😅😅
ارّه کردن فرزند در زمان عمر، دو زن بر سر کودکی نزاع می‌کردند و هرکدام می‌گفتند: بچه از ماست و ازاین‌جهت، بیّنه و شاهدی نداشتند.عمر ندانست حکم چیست و حد چیست. بنابراین از امیرالمؤمنین علیه‌السلام کمک جست. امام آن دو زن را خواست و آن‌ها را موعظه کرد و آن‌ها را از عاقبت و عذاب الهی ترساند؛ ولی آن‌ها بر ادعای خود باقی ماندند. امام که دید آن‌ها دست‌بردار نیستند، دستور داد، ارّه‌ای بیاورند، زنان گفتند: با ارّه چه کار خواهی کرد؟ فرمود: «بچه را می‌خواهم با این ارّه دو نصف کنم، نصفی به یکی و نصف دیگر به آن دیگر بدهم.» یکی از زنان ساکت ماند و دیگری گفت: «ای خدا! ای ابالحسن! اگر حتماً این کار را خواهی کرد، هرآینه من از سهم خویش گذشتم و به آن زن دادم.» (مبادا بچه دو نیم گردد.) حضرت فرمود: «الله‌اکبر، این طفل فرزند توست. نه آن زن؛ اگر فرزند او بود، هرآینه با این کار دلش می‌سوخت و رأفت مادری او را به سکوت وا‌نمی‌داشت.» آن زن هم اعتراف کرد که حق با اوست و فرزند از آنِ او می‌باشد. پس نگرانی عُمر برطرف شد و برای امام دعا کرد.
”دو پيرمرد با هم به آرومی در حال قدم زدن بودند و چند قدمی جلوتر از اون‌ها، همسرهاشون هم داشتند قدم می‌زدند و صحبت می‌کردند. پيرمرد اول گفت: «من و زنم ديروز به يه رستوران توی بلوار ساحلی رفتيم که هم خيلی شيک و تر تميز و با کلاس بود، هم کيفيت غذاش خيلی خوب بود و قيمت غذاش هم، واقعا مناسب بود.» پيرمرد دوم: «اِ… چه جالب. پس لازم شد ما هم يه شب بريم اونجا… اسم رستوران چی بود؟» پيرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چيزی يادش نيومد. بعد گفت: «ببين، يه حشرهای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می‌کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می‌دارن، اسمش چيه؟» پيرمرد دوم با تردید جواب داد: «پروانه؟» پيرمرد اول: «آره!» بعد رو به پيرزن‌ها فرياد زد: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که ديروز رفتيم اسمش چی بود؟»“
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا