سلام
داستان ابراهیم چه زیبا بود
در روز قربانی کردن نذورات
به ابراهیم نگفت جانت را برایم به قربانگاه بیاور
به او گفت جانانه ات را برایم بیاور
و او میدانست که قربانی را برای چه کسی میبرد
و ابراهیم میدانست در محضر چه کسی میرود و چه زیبا بود این مسیر قربانی
و چه زیبنده و فریبنده این مسیر قربانی
آری به او نگفت همانجا قربانی کن
گفت برایم قربانی را بیار
چون باید این مسیر را میدید و باز دل هوایی میشد
ولی باز ابراهیم فراموش نکرد به کجا خواهد رفت
چون صاحبخانه را میشناخت و بذل و بخشش هایش برایش آشنا بود
و چون زمان قربانی کردن سررسید
شک و تردید نکرد و نخواست به تاخیر بیاندازد تا بیشتر از جانانه اش لذت ببرد
او تمام لذت هایش را در سریعتر قربانی کردن میدید
و هیچ لذتی برایش بالاتر از لذت قربانی کردن نبود
چشمهای ابراهیم، گوش های ابراهیم، و دل ابراهیم همه و همه تسلیم محض بود
آری این تمثیل زندگی ماست
مایی که این همه فاصله داریم و ندانستیم که این فرصت ها بسیار سریع میگذرند و اشک حسرت باید ریخت
منی که ندانستم هر چیز ارزش دیدن ندارد
هر چیز ارزش شنیدن ندارد
و هر چیز ارزش دل دادن ندارد
و چه اشکهایی که باید نگاه دارم
تا در آن دنیا بریزم
از اعماق جان بریزم
خدایا بر ما بیچارگان رحم و به عظمتت قسم ما را با پیغمبر و آل او محشور فرما و از حسرت به دل خوردگان قرار مده
❤️ عید شما مبارک ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
#آیههاینور
…حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۖ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
خدا مرا کفایت است که جز او خدایی نیست، من بر او توکل کردهام.
توبه/۱۲۹
🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼
صوت تماااااام دعا و مناجاتها اینجا
👇
🌍 eitaa.com/joinchat/4293591059Cbf2d1beda7
هرشب با بیقرار اصفهانی
(پند حکایت شماره ۱۰۸ )
عید قربان مبارک
################
عید قربان است و من قربان دوست
من فدای خنجر بُرّآن دوست
من به پای خود به مسلخ آمدم
تا دهم جان بر سر پیمان دوست
امتحان عاشقی باشد میان
جان دهم من بر سر فرمان دوست
همچو اسماعیل من هم عاشقم
روز عید است و منم مهمان دوست
من در این وادی شدم مست خدا
بی خود ازخود گشته و حیران دوست
آمدم با پای خود ذبحم کنی
سر دهم رنگین کنم دامان دوست
عاشقت هستم بیا جانم بگیر
چون که من باشم بلاگردان دوست
تا قیامت واله و شیدا منم
(بیقرارم) (جانِ من) قربان دوست
پرویز بیابانی ( بیقرار اصفهانی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حرف های جنجالی پیمان طالبی مجری شبکه سه روی آنتن زنده در حضور یک جانباز شیمیایی
🔹لعنت بر کسی که اختلاس می کند، لعنت بر کسی که اینجا خودش شعار می دهد ولی خانواده اش خارج از کشور کیف میکنند.
نماز عید قربان درمصلا نماز جمعه رهنان به امامت حضرت حجت الاسلام هاشمی برگزار گردید
# رهنان من # درایتا
https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77
مراسم دعای عرفه در مصلی نماز جمعه رهنان برگزار گردید
# رهنان من # درایتا
https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دمت گرم
نان پدر حلالت👏
❤️ سیراب شدن علامه امینی
از قول فرزند علامه امینی قدس سره نقل می کند:
وقتی پدرم را دفن کردیم ، یکی از بزرگان آمد و به من تسلیت گفت و فرمود: من در این فکر بودم ببینم مولا امیرالمؤمنین علیه السلام چه مرحمتی در مقابل زحمات و خدمات مرحوم امینی می نمایند.
در عالم خواب دیدم:حوضی است و آقا امیرالمؤمنین علیه السلام بر لب آن ایستاده اند. افراد می آیند و مولا از آن حوض ، به آنها آب می دهند. گفتند: این حوض کوثر است.
در این حال آقای امینی به نزدیک حوض رسید حضرت ظرف را گذاشتند، آستینها را بالا زده و دستان مبارکشان را پر از آب کردند و به علامه آب خورانیدند و خطاب به او فرمودند:بیض الله وجهک کما بیضت وجهی ( پروردگار رو سفید کند تو را کما اینکه مرا رو سفید کرد)
علامه نسبت به حضرات معصومین علیه السلام بسیار ادب داشت. وقتی وارد حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام می شد از پایین به بالای سر نمی رفت. روبروی حضرت می ایستاد و گریه شدیدی می نمود.
خود ایشان به من فرمودند:« از آن وقتی که در نجف هستم از سمت بالای سر حرم نرفته ام.»
از پایین وارده شده و از همان سمت خارج می شدند.
« انما یخشی الله من عباده العلماء»
همانا تنها مردمان عالم خداترسند.