eitaa logo
رهنان من
2هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
8.8هزار ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عکسهای یادگاری درحاشیه نماز جمعه رهنان # رهنان من # درایتا https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77
10.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اجرای سرود در نماز جمعه رهنان امروز # رهنان من # درایتا https://eitaa.com/joinchat/469237955C448e4aaf77
جمع آوری کمکهای نقدی نمازگزاران جمعه رهنان جهت کمک به زلزله‌زدگان افغانستان و مردم مظلوم غزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ فلسطین با این جوانان و مردم حتما پیروز استای جانم به این غیرت ببینید کیف کنید
تلنگرانه🌱 رفیق یه وقت نگی من که پروندم خیلی سیاهه کارم از توبه گذشته! تـوبـه، مثل پاک کن میمونه اشتبـاهـٰاتت رو پـاک میکنه فقط بـه فـکر جبـران بـٰاش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز غصه خوردی رنج کشیدی... اما فردا خدا از دلت درمیاره شک نکن:)
💢دعوای دو برادر سال ها دو برادر با هم در مزرعه ای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی می کردند. یک روز به خاطر یک سوء تفاهم کوچک، با هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:«من چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکرکردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟» برادر بزرگ تر جواب داد: «بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.» سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت:« در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.» . نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت:« من برای خرید به شهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم ؟ " نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود جواب داد: " نه چیزی لازم ندارم" هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت, چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود. نجار به جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود. کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت : "مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟ " در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادرش دستور ساختن ان را داده, از روی پل عبور کرد و برادر بزرگش را در اغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست. وقتی برادر بزرگتر برگشت, نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است. کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر از او خواست تا چند روزی میهمان او و برادرش باشد. نجار گفت : "دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید انها را بسازم" تا بحال واسه چند نفر پل ساختیم؟!!!! بین خودمون و چند نفر از عزیزانمون حصار کشیدیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سردار اسدی در برنامه «به افق فلسطین»: اگر ایران به غزه سلاح ارسال می‌کند، چطور سیستم امنیتی مدعی اسرائیل و آمریکا متوجه نمی‌شوند!؟