یعنی نیروی جاذبهی زمین وقتی صبح بالشت عزیز دلمرو در بغل فشُرده و خوابم با همون نیرویی که سیبو انداخت رو سر نیوتن برابره؟
باور نمیکنم؛ اولی خیلی شدیدتره.
شاید روحِ لاغر و بخیلمون ، امید رو از جسمِ رنجورمون دور کرده . وگرنه خدا که قربونش برم همه جوره از هر دری و با هزار و یک ترقند میخواد " لاتَقنَطو مِن رَحمهالله" و " همیشه بودنش " رو به ما بفهمونه . این ماییم که پنبه رو چپوندیمتو گوشامون و به این کج فهمی ادامه میدیم . هعی.
میدونید علاوه بر آدمهایی که یهو تغییر موضع میدن و رابطهشونو باهات کمرنگ یا پررنگ میکنن دیگه کیا رو نمیفهمم؟ آدمهایی که تو ایتا کانال روزمرگی میزنن و با عکسای لحظه به لحظه ذهن ملتو میسابَن . که چی عزیزم؟
رو نوک قله ی بیاعتمادی و بیاعتقادی
تازه به این نتیجه میرسی که آغوش خدا
چقدر قشنگ بود!
درسته که درد و بلای هوای سرد بخوره تو
سر هوای گرمِ تابستون ولی هندونه ی تگری و لواشک های بوسیدنی با اسانس میوه های ترشُشیرین و لذت صبحونه خوردن تو ایون با ویوی سرسبز و ابدی صد هیچ بخوره تو سر هرچی زمستونه... :))
بیاین مهاجرت کنیم به یه سیارهی دیگه؛ جایی که گونهی دلتنگی قادر به ادامهی حیات نباشه.