🔴برای اطمینان از سالم بودن قارچ چه کنیم
🔑روی قارچ کمی نمک بریزید اگر رنگ آن سیاه شد سالم است و اگر رنگ آن زرد شد خراب است.
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
درود بر جهنم
این داستان واقعی است🔞
-کمک کمک، به دادم برسید، تورو خدا یکی کمک کنه.
صدای خاله ناهید بود که اول صبحی با صدای بلند کمک میخواست، از در خونه به بیرون دویدم و رضا هم تازه سر رسیده بود، همسایههای دیگه هم نگران پشت در خونه خاله ناهید و پارسا جمع شده بودن، رضا قلاب گرفت و من از دستای رضا بالای دیوار رفتم و از اون طرف پایین پریدم و در خونه رو برای بقیه باز کردم، به دنبال صدا از پله های توی حیاط بالا رفتیم و به پشت بوم رسیدیم.
پارسا لبه پشت بوم به سمت خونه منیژه خم شده بود و مادرش یکی از دستای پارسا رو محکم بغل گرفته بود و برای اینکه بتونه نگهش داره روی زانوهاش نشسته بود و با تمام زورش دست پارسا رو نگه داشته بود و سعی میکرد اونو از لبه کنار بکشه.
همه با دیدن این صحنه بهت زده شده بودیم و بالاخره با صدای عجز خاله ناهید، من و رضا به سمتشون دویدیم و سعی می کردیم پارسا رو از روی لبه پایین بکشیم اما زورمون بهش نمیرسید، با کمک چند تا از همسایهها بهسختی اونو از لبه پشتبوم کنار کشیدیم، همین که از لبه فاصله گرفتیم پارسا بیهوش شد و توی بغل رضا افتاد.
توی همهمه و گریههای خاله ناهید من صدای خنده چند تا بچه رو از پایین توی حیاط شنیدم وقتی از بالا نگاه کردم بچهای توی حیاط نبود.
من محمدم، نفر چهارم اکیپ دوستانه ما؛ من، رضا، پارسا و منیژه.
همگی همسن و همسایه قدیمی توی یک کوچه و محله هستیم و از وقتی چشم باز کردیم همو میشناسیم و با هم بزرگ شدیم و حالا در آستانه 25سالگی، پارسا و منیژه که همسایههای دیوار به دیوار هستن و بعد مدتها دلدادگی قول و قرار ازدواج گذاشتن و با اجازه خونوادههاشون نامزد شدن.
تا رسیدن آمبولانس به این فکر میکردم که چرا وقتی همهچی خوبه یه مشکل سر و کلش پیدا میشه و شادی رو اینچنین زهر میکنه؟ به این فکر میکردم خوب شد منیژه و خانوادش نبودن وگرنه کلی میترسیدن؟ چرا پارسا میخواست خودشو بکشه؟ حالا اصلا چرا توی حیاط منیژه اینا؟ بینشون مشکلی پیش اومده؟ فکرای توی سرم تمومی نداشتن.
آمبولانس و پلیس با هم رسیدن و بعد کلی سوال و جواب و گرفتن علایم حیاتی و چک قند، پارسا رو بهمراه خاله ناهید به بیمارستان بردن.
من و رضا مردمو از خونه خاله ناهید متفرق کردیم و کلید و کارت ملی پارسا و گوشی خاله رو طبق دستور خاله از خونه برداشتیم و به سمت بیمارستان رفتیم.
فک کنم چند ساعتی بود که توی بیمارستان بودیم و پارسا بهوش نیومده بود، حالا منیژه و پدرش هم بعد خبردار شدن خودشون رو به اورژانس رسونه بودند و منیژه با نگرانی ازمون حال پارسا میپرسید.
تقریبا تمام آزمایشات پارسا خوب بودن و جز مقدار ناچیزی الکل توی خونش چیزی پیدا نکردن، اما حالا دو روز از اون روز میگذره و پارسا هنوز هم به هوش نیومده.
من و رضا و منیژه در بیمارستان ول نکردیم و یجورایی توی ماشین زندگی میکنیم و هر از گاهی جامون با مادرش عوض میکنیم.
بعد از پنج روز هوشیاری پارسا برگشته و حالش بهتر شده اما چیز عجیبی که وجود داره خشم و نفرتی که از ما توی چشماش موج میزنه انگار مارو نمیشناسه، دستاش به تخت بستن و بیاختیاری ادرار و مدفوع داره.
توی روز ده بستری برای پارسا مشاوره روانپزشکی گذاشتن، طبق نظر روانپزشک از صحبتای پارسا اینجور میشه برداشت کرد که چیزای عجیب میبینه و میشنوه، میل به خودکشی داره و از همه بدتر که میل به آسیب به دیگرانو هم داره.
بخاطر حال عجیب پارسا اونو انتقال دادن بخش روانپزشکی و دیگه نذاشتن کسی همراهش بمونه.
امروز روز پانزدهم بستری پارسا ست، دکترش میگه شاید در اثر مصرف یه ماده مخدر دچار سایکوز شده و احتمال داره هیچ وقت خوب نشه.... ادامه دارد
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
روز بیستم بستری، هنوز پارسا به تخت بسته ست و به هر کدوممون فرصت کوتاهی دادن تا ببینیمش
، دیگه طاقت نیاوردم و بعد بیست روز مقاومتم شکست و اشکام جلوش روانه شدن و ازش خواهش کردم که بخاطر ما و مادرش بجنگه و خوب شه.
بهم نگاه کرد و بعد یه خنده ی گریه شروع کرد فحشهای ناموسی دادن بهم، انقدر بلند فحش داد که
پرستارا با آمپول به سراغش اومدن و آرومش کردن و من وقتی برگشتم بیرون انگار همه، تمام حرفاشو شنیده بودن و مادرش عاجزانه ازم عذرخواهی می کرد، بدون هیچ ناراحتی به خاله ناهید دلداری دادم و گفتم که وضعیت پارسا رو درک میکنم.
روز بیست و دوم مادرش ازم خواست که تا با ماشین جایی برسونمش.
انگار با ناامید شدن خاله خرافات جای خودشو توی ذهن و قلب هممون باز میکرد.
توی روز بیست و پنجم به سومین رمال و جن گیر سر زدیم، اینم مثل بقیه مقداری پول ازمون گرفت و بهمون دعایی داد که بخوردش بدیم، چند روز بعد دعا و طلسمی نیست که نگرفته باشیم و به ضرب و زور به خوردش نداده باشیم یا به تنش آویزون نکرده باشیم.
دکترش کاری بهمون نداره و به پرستارا هم گفته راحتمون بزارن، انگار اونم از درمان پارسا ناامید شده.
روز سی ام، بهبودی توی حالش حاصل نشده و دکتر میخواد از بخش انتقالش بده به یه آسایشگاه اعصاب و روان.
به اصرار شدید خاله ناهید میاریمش خونه، برای اینکه به کسی آسیب نزنه دستاشو به تخت آهنی میبندیم و نوبتی من ، رضا و منیژه پیششون میمونیم.
نگهداریش تو خونه سخته، گاهی حتی به زور هم نمیتونیم بهش غذا و داروهاشو بدیم، آروم نمیگیره و بعضی شبا یه بند داد میزنه، حتی خاله ناهید از ترس آبرو به بستن دهانش رضایت داده.
به روز چهلم رسیدیم، هممون هم خسته شدیم و هم ناامید.
امروز منیژه رو کنار پارسا گذاشتیم و با خاله ناهید به چندمین رمالی که بقیه توصیه کردن سر زدیم
، برخلاف بقیه بزک دوزک کمتری داره و ساده پشت یه میز چوبی روی زمین نشسته و خطاطی میکنه
، با دست اشاره میکنه که بشینیم، صدای قیژقیژ نی رو کاغذ روانمون رو میخراشونه و بعد از اینکه قلمنی رو کنار میزنه از خاله ناهید علت اومدن مونو میپرسه.
شاید هزارمین بار که خاله ناهید ماجرا رو میگه اما حتی یه واو رو هم از تو نمیزنه: روز قبلش بود که کله سحر تازه رسید خونه، حالش همچین خوب نبود تلو خورون خودشو به اتاقش رسوند و روی تختش ولو شد، صبح قبل اینکه برم کارگاه خیاطی برای صبحونه صداش زدم، روی شکم خوابیده بود و دستش بالا اورد و اشاره کرد که نمیخواد.
مثل همیشه از اینجاش با گریه همراه میشد و ادامه داد:
حاجآقا بعد فوت پدرش، من تنهایی با دوخت و دوز و رفو لباس های مردم این بچه رو بزرگ کردم
، شب که رسیدم خونه دیدم هنوز خوابه، فکر کردم بیدار شده و چیزی خورده و دوباره خوابیده، چه میدونستم، فردا صبحش دوباره صداش زدم اما اینبار هیچی، رفتم بالا سرش، تکونش دادم، قربون صدقش رفتم؛ مامان، پارسا، عزیزم.
گریههای خاله شدت گرفت و نتونست بقیشو بگه ، میخواستم من حرف بزنم و بگم بعد همون صبح میخواسته خودشو بکشه که اون آقا اشاره کرد بزار آروم شه و خودش بگه.
خاله آرومتر شد و گفت؛ بیدار شد اما انگار منو نشناخت و یدفعه از روی تختش بلند شد و سراسیمه رفت توی حیاط، منم هراسون پشت سرش رفتم، صورتشو با دستش پوشوند تا آفتاب توی صورتش نخوره و مث جنزدهها وسط حیاط سرجاش ایستاده بود و گردنش تیک برداشته بود و به اطراف نگاه میکرد، نگاش که به پلههای گوشه حیاط افتاد، با سرعت از پلههای پشت بوم بالا رفت و منم با این پای علیلم دنبالش.
خدا خواست زود رسیدم، اگه ثانیه ای دیر میرسیدم زبونم
این داستان ادامه دارد
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
مهمترین نشانههای سکته مغزی !🧠
▫️تاری ناگهانی دید به خصوص در یک چشم
▫️احساس بیحسی یا فلج ناگهانی در یک طرف صورت و دست یا پای یک طرف بدن
▫️کاهش ناگهانی بینایی، قدرت بدن، تعادل بدن (به سختی راه رفتن)، قوای حسی، صحبت کردن و یا فهم صحبت دیگران
▫️سرگیجه ی بدون دلیل یا افتادن ناگهانی روی زمین
▫️سردرد ناگهانی و شدید بدون دلیل که فورا بعد از آن فرد بیهوش میشود (نشان دهنده سکته مغزی به علت خونریزی است)
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
رویه ماست را نخورید !
در « مواردی » از دستمال کاغذی یا کاغذهای نازک در سرشیر،ماست و شیر استفاده میشود تا با حفظ ظاهر و ایجاد ضخامت و انسجام در مواد لبنی، مشتریان زیادی به مصرف آن ترغیب شوند
👈 مواد سلولزی موجود در کاغذ و دستمال کاغذی به هیچ عنوان قابلیت هضم را نداشته و جذب بدن نمیشود بنابراین مشکلات گوارشی ناشی از مصرف این گونه مواد جبران ناپذیر بوده و میتواند منجر به بروز انواع سرطانها و تومور در بدن شود !
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
پیاز بخورید تا سرطان نگیرید!
پیازقرمز مملو از ترکیبات قدرتمندی است که به از بین بردن تومورهای سرطانی کمک می کند.
آنتوسیانین ها که عامل رنگ تیره پیاز هستند از گسترش سرطان جلوگیری می کنند.
هر نوع پیاز صرف نظر از رنگ آن می تواند به از بین بردن سرطان کمک کند.مصرف پیاز برای از بین بردن سلولهای سرطانی عالی است.
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
براي سردرد لازم نیست مسکن بخورید کافیست، یک سیب سبز بخورید !🍏
▫️بوی سیب سبز، انقباض عضله گردن و سر و در نتیجه سردرد و اضطراب را کاهش میدهد.
+ اگر با سردرد از خواب بیدار شدید، روی یک تکه سیب مقداری نمک بپاشید و بخورید و پس از آن مقداری آب گرم بنوشید
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
خوشبو کردن بدن بصورت طبیعی 👌
تخمه شنبلیله نوعی آنتی اکسیدان است نه تنها سموم بدن را از بین می برد بلکه از عفونت هایی که منجر به بوی بد میشود نیز جلوگیری میکند !
یک قاشق چای خوری تخمه شنبلیله را دم کنید و بعد از 6 الی 8 ساعت بنوشید. تخمه شنبلیله را در چای هم میتوانید اضافه کنید.
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
اگه میخواهید به پوکی_استخوان دچار نشوید معجون معجزه گررو مصرف کنید
❶لیوان شیر
❶ق.غ پودر سنجد
❶ق.غ شیره انگور
مواد را با هم مخلوط کرده و هر روز بنوشید تا شاهد باشید
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
🍶🍃 بهبود إم إس (MS)
🍃 نصف ق.چ پودر بادرنجبویه را در یک استکان آب جوش ریخته و بجوشانید سپس با عسل مخلوط کرده و نصف استکان میل کنید
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
#تقویت_حافظه
✨مویز ↫ روزی⑳عدد
✨بادام ↫ روزی⑭عدد
✨خرما ↫ روزی③عدد
👍برای درمان ضعف حافظه خوراکی های بالا را به میزان گفته شده میل کنید
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
🍃🌸🍃🌸﷽🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
✅ راه های طبیعی جایگزین قرص آهن
❶ مصرف فسنجان بادام درختی «نصف بادام + نصف گردو» برای 2 الی 3 وعده در هفته
❷شربت عسل یا شربت شیره انگور به میزان 1 الی 3 لیوان در روز
❸مصرف روزانه 21 عدد مویز و 3 عدد خرما + 7 عدد انجیر در شب + 7 عدد زیتون در صبح
❹ کم کردن مصرف مواد سردی مثل عدس، گوشت گاو، چای، لبنیات، گوجه و خیار، نوشابه و …
❺مصرف روزانه یکبار از ترکیب یک عدد سیب رنده شده + 3 قاشق غذاخوری عرق بیدمشک + یک قاشق غذاخوری عسل
🇮🇷مرکز طب اسلامی
🍏👉🏻@markaz_teb 🍎
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃