✨﷽✨
⚜حکایتهای پندآموز⚜
💠شوهر آهنگر💠
✅حکیمی جعبهاى بزرگ پر از مواد غذایى و سکه و طلا را به خانه زنى با چندین بچه قد و نیم قد برد. زن خانه وقتى بستههاى غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویى از همسرش و گفت:شوهر من آهنگرى بود که از روى بىعقلى دست راست و نصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگرى از دست داد و مدتى بعد از سوختگى علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
✍وقتى هنوز مریض و بىحال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولى به جاى اینکه دوباره سر کار آهنگرى برود مىگفت که دیگر با این بدنش چنین کارى از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود. من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمىخورد برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لااقل خرج اضافى او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتى فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتند و امروز که شما این بستههاى غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم. اى کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند! حکیم تبسمى کرد و گفت: حقیقتش من این بستهها را نفرستادم. یک فروشنده دورهگرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه!؟ همین!
👌حکیم این را گفت و از زن خداحافظى کرد تا برود. در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستى یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود.
📚مجموعه شهرحکایات
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🌺🌿﷽🌺🌿
🦋بعضی آدم ها هستندکه دایما شاکرند. ذکر لبشان "خدایا شکرت" هست. اصلا انگار غم و غصه ندارند.
وقتی به زندگیشان نگاه می کنی خیلی مشکلات هست اما آرامش محض اند. هیچوقت از مشکلاتشان حرف نمی زنند. فقط لبخند و امید. آدم کنارشان قوت قلب می گیرد. بعضی هام نه درست برعکس...همیشه شکایت دارند دائم از وضعشان ناراضی اند. هر جا می نشینند از گرفتاریهایشان حرف می زننداز بدشانسی هایشان.آدم پیش آنها یاد غمهایش میفتد. خداوند شاکراست و بنده های شاکر رنگ خدا هستند.رنگ آرامش،زشتیها را میپوشانند.بدی ها را نادیده می گیرند. سختی ها را رد می کنند.
💥و باور دارند که آخرش آسانی است. چون خداوند فرموده:"حتما آخرش آسانی است".آدمای شاکر خدا را واقعا باور دارند.
بیاییدما هم به رنگ خدا بگیریم.
#معجزه_شکرگزاری
#آرامش
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈
🔴 #مثل_فیوز_برق_عمل_کنیم
💠 اگر در سیستم #برق ساختمان اختلال کوچکی رخ دهد برای جلوگیری از آسیب و اختلال #بزرگتر مثل برق گرفتگی و یا آتش گرفتن سیمهای داخل ساختمان، #فیوز برق به کار میافتد و موقتاً جریان برق اصلی قطع میشود تا برای رفع اختلال در مدار الکتریکی ساختمان اقدام شود.
💠 گاه در زندگی مشترک، بین زن و مرد بگو مگو و #مشاجرهی کوچکی رخ میدهد که ادامهی آن فضای زندگی را بشدّت #متشنّج کرده و ضربات سنگینی بر روح و روان زن و شوهر وارد میکند و گاه باعث ایجاد #فتنهی بزرگی خواهد شد.
💠 در اینگونه مواقع یک فرمول دینی و کارساز که نقش #فیوز برق را دارد و میتواند از آسیب جدّی به زندگی و رابطه زن و شوهر جلوگیری کند #سکوت و ادامه ندادنِ مشاجره، ترک موقّت مکان در ابتدای مشاجره و یا #تغییر موضوع گفتگو است درست مثل فیوز برق که جریان الکتریسیته را #موقتاً قطع میکند اینجا نیز نیاز به یک قطع ارتباط موقّت است ظاهرِ این رفتار، قطع رابطه با همسر است امّا به نیّت #حفظ جریان زندگی و روابط آینده و محافظت از حرمتهاست و لذا باید در زمانی مناسب و پس از آرام شدن همسر #بلافاصله ارتباط گرم و صمیمی را با یکدیگر برقرار نمود و نگذاریم این قطع ارتباط موقّت، طبق میل شیطان تبدیل به #کینه و قهر طولانی شود.
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈
امام على عليه السلام :
در ماه رمضان، بسيار استغفار و دعا كنيد؛ زيرا با دعا از شما دفعِ بلا مى شود و با استغفار، گناهانتان پاك مى گردد
کافی، جلد4، صفحه88
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
آداب افطار کردن
اوّل:
مستحب است پس از نماز شام افطار کند مگر آنکه ضعف بر او چیره شده باشد یا جمعى جهت افطار منتظر او باشند.
دوّم:
با غذایى پاک و پاکیزه از حرام و شبهه افطار کند و بهتر است با خرماى حلال، روزه خود را بگشاید تا ثواب نمازش چهار صد برابر گردد و به خرما، آب، رطب، شیر، حلوا، نبات، آب گرم، به هر کدام که افطار کند خوب است.
#ماه_مبارك_رمضان
#ماه_رمضان
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈
#بهار_قرآن
⭕️ فرصت استثنایی ⭕️
ماه رمضان، یک فرصت استثنایی است. این، چیز کمی نیست که رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله و سلّم) این ماه را ماه ضیافت الهی به حساب بیاورند. مگر ممکن است که انسان وارد سفرهی کریم بشود و از آنجا، محروم خارج بشود؟ محروم واقعی، آن کسی است که نتواند در ماه رمضان، غفران الهی را به دست بیاورد. ۱۳۶۹/۰۲/۰۷
💠 @resale_hamrah
┈••✾•🌿🖤🌿•✾••┈
20.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴عاقبت عبرت انگیز و شوم زنا کار
زن پاک دامن بخاطر بیماری شوهر و تنگدستی از قصاب هوس باز درخواست نسیه می کند و....
منبع/ رکنا
#داستآنی کوتاه ولی خیلی جالب...🍀
❇بخوانید و لذت ببرید؛
✅روزی یک کشتی پر از عسل در ساحل لنگر انداخت وعسلها درون بشکه بود...
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت:
از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی
تاجر نپذیرفت وپیرزن رفت...
سپس تاجر به یکی از خدمه اش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد
آن خادم با تعجب گفت:
از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟؟!
تاجر جواب داد:
ای جوان! او به اندازه خودش درخواست کرد ولی من باید در حد و اندازه خودم ببخشم...
🙏پروردگارا ! تو آفریننده و مالک آسمانها هستی که من از فهم آنها عاجزم...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، به اندازه بزرگی و سخاوت خودت بر من و دوستانم عطا کن که عظیمتر و سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم...
❣آرزوهايتان را به دست خدا بسپاريد
👈فیلم کوتاه را درکانال زیر ببینید👇
💠 @resale_hamrah
┈••✾•✨🌸✨•✾••┈
🌹تا میتوانید به اشتراک بگذارید🌹
#داستانی_تکاندهنده #آلزایمر
شخصی به مادرش گفت:
مادر یه بیماری داری ، باید ببرمت آسایشگاه سالمندان...
مادر گفت : چه بیماریی؟
فرزند : آلزایمر
مادر : چی هست؟
فرزند: یعنی همه چیزو فراموش میکنی
مادر: انگار خودتم همین بیماریو داری!
فرزند: چطور مادر؟
مادر : انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم ، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی ، قامت خم کردم تا قد راست کنی..
و فرزند رفت توی فکر...
بعد از دقایقی به مادرش گفت: مادر ! منو ببخش...
مادر : برای چی؟
فرزند : به خاطر کاری که میخواستم بکنم...
مادر :من که چیزی یادم نمیاد...
🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🎁این هدیه زیبا را هم برای همه بفرستید؛
تا همگان قدر این عطیّه الهی را بهتر بدانند و برای حفظ آن دعا کنند...
❇سعی میکنیم دراین کانال، نعمتهای خدا را به شما عزیزان یادآوری کنیم، به ما بپیوندید👇
💠 @resale_hamrah
┈••✾•✨🌸✨•✾••┈
🌸هیچ نعمتی #پدر_و_مادر نمیشه🌸
◀️#داستانی #شگفت، که زیاد به کارمان می آید...
در کشکول نقل است: ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود" ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭئیس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ: ﺑﯿﺎ ﺑﻪ صورت ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ مردم ﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ.
ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ از شهر دیدند که ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﻭﻧﺪ، اما هیچ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ به ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﻭﻗﺘﯽ نزدیک ﺷﺪﻧﺪ، ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ که
آن ﻣﺮﺩ ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ساعاتی ﻧﯿﺰ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .
ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪش ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ میّت ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟
ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ: چون ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﺩﺍئمﺍﻟﺨﻤﺮ ﻭ ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ !
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود آدرس میت را پرسید و ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ اش ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩند.
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ شوهرش، ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ، ﺍﯼ مرد! براستی که ﺗﻮ ﺍﺯ بندگان ﺻﺎلح خدا ﺑﻮﺩﯼ...
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ "ﻭﻟﯽّ ﺍﻟﻠﻪ" ﻭ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ بودی !
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ پرسید:
چه گونه است، تو ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀاﻟﻠﻪ بوده، ولی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ بدگویی میکردند؟!
ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺑﻠﻪ، ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠّﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ...
ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺷﻮﻫﺮﻡ برخی شبها ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻘﺪﺭ در توﺍنش بود ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ!
💠 @resale_hamrah
┈••✾•✨🌸✨•✾••┈
﴾﷽﴿
🌹 رمضان ماهى است ڪه ابتدايش
🌹 رحمت است و ميانه اش مغفرت
🌹 و پايانش اجابت و آزادى از
🌹 آتش جهنم.
📗کافی(ط-الاسلامیه) ج 4،ص67
🌷 #پیامبر_مهربانی
💟 @resale_hamrah
🔴داستانی عبرت انگیز
زن جوان که در خانه ویلایی اش در شمال شهر تهران تنها بود از سوی 2 مرد ناشناس مورد تجاوز قرار گرفت.
چندی قبل زن جوانی سراسیمه پای در دادسرای امورجنایی تهران گذاشت و از ماجرای آدم ربایی و تجاوز 2 مرد خشن و سرقت وسایل خانه اش خبر داد.
بدین ترتیب تیمی از کارآگاهان اداره 11 پلیس آگاهی تهران برای تحقیقات پلیسی و دستگیری عاملان این پرونده سیاه وارد عمل شدند و در گام نخست کارآگاهان زن جوان را که محبوبه نام دارد هدف تحقیق قرار دادند.
بی حرمتی به زن تنها در شامگاه سیزده بدر
محبوبه در تحقیقات پلیسی گفت: من و همسرم خانه ای در ترکیه داریم و گاهی اوقات برای استراحت به ترکیه می رویم و در آنجا می مانیم.
وی افزود: شامگاه سیزده بدر بود که همسرم برای کاری به خارج از تهران رفته بود و من در خانه ویلایی مان در شمال تهران تنها بودم که ناگهان صدای شکسته شدن شیشه یکی از اتاق ها به گوش رسید که سراسیمه در خانه را باز کردم و به سمت حیاط رفتم که دیدم 2 مرد غریبه داخل خانه و پیش رویم ایستادند.
زن جوان ادامه داد: با جیغ و فریاد و در حالی که با آنها درگیر شده بودم از آنها خواستم تا از خانه خارج شوند اما 2 مرد خشن با تهدید چاقو مرا به داخل خانه کشاندند و سپس به باد کتک گرفتند و از ترس دیگر قدرت صحبت کردن و فریاد زدن نداشتم...
قسمت اول(ادامه دارد)
🌐منبع/ رکنا