eitaa logo
گروه رسانه مطالبه سبزوار
395 دنبال‌کننده
558 عکس
319 ویدیو
61 فایل
ارتباط با ما: @rezanameni
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بصیرت خوشاب
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 داستان کوتاه من دیگ نخریدم                 آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰ تمام روزها روزه بود ۰۰۰ در حال اعتکاف ۰۰۰ از خلق الله بریده بود...!!! صبح به صیام و شب به قیام زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰ شب ۳۶ ندای در خود شنید که می گفت  : فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران در دکان فلان مسگر عالم می گفت: از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم... پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد... قصد فروش آنرا داشت به هر مسگری نشان می داد ؛  وزن می کرد و می گفت  :  به ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟ مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید همه همین قیمت را می دادند پیرزن می گفت  : نمیشه ۶ ریال بخرید  ؟ تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود مسگر به کار  خود مشغول بود پیرزن گفت  : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم  ؛ خرید دارید  ؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال  ؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت  : پسری مریض دارم  ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود مسگر پیر  ؛ دیگ را گرفت و گفت  : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است   حیف است بفروشی امّا اگر اصرار داری بفروشی من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!! پیر زن گفت: عمو مرا مسخره می کنی ؟! مسگر گفت  : ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود  ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد عالم می گوید  : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود در دکان مسگر خزیدم و گفتم  : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی  ؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟! مسگر پیر گفت      من دیگ نخریدم من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد      من دیگ نخریدم عالم می گفت: از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...‌ شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت: فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!! دست افتاده ای  را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو  خواهیم آمد ...!!!! ❤️ @khoshab1
هدایت شده از مدرسه تبیین
🔰 «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» (فجر، ۲۴) انسان می‌گوید: ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم! 🔹 انسان وقتی وارد صحرای قیامت و عالم آخرت می‌شود تازه می‌فهمد که زندگی‌اش آن است و این که در دنیا بوده اصلا زندگی نبوده بلکه جلسه‌ی امتحان بوده. درست مثل یک دانشجو که ساعتی در جلسه‌ی امتحان است و آن امتحان، سرنوشتش را در همه‌ی عمر و برای ده‌ها سال تعیین می‌کند. در این‌جا تعبیر قرآن تعبیر عجیبی است، کأنه می‌خواهد بگوید قبل از این‌جا اصلا زندگی نبود. «يَقُولُ يَا لَيْتَنِي قَدَّمْتُ لِحَيَاتِي» ای کاش برای زندگی‌ام چیزی پیش فرستاده بودم. 📌 شهید مطهری . 🔹مدرسه تبیین 📍بیان روایتی درست از واقعیت 🆔️ https://eitaa.com/joinchat/2256077038C1b63198558
هدایت شده از خبر فوری
11.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️خاخام‌های یهودی: جمهوری اسلامی نباید ۴۰ سالگی‌ش رو ببیند اگر به ۴۰ برسد قدرتش چندین برابر خواهد شد و یهود را نابود خواهد کرد 🔹️ برژینسکی در جلسه ناتو آتلانتیک شمالی : دنیا وارد یک پیچ تاریخی شده که تابلوهای این پیچ را خمینی و خامنه ای نصب کرده‌اند! @AkhbareFori
🇮🇷 مجمع مطالبه گران شهرستان سبزوار
📌 به ما بپیوندید در پیام رسان های: https://t.me/motallebeh تلگرام https://ble.ir/mottalebah بله https://eitaa.com/motalleba ایتا https://splus.ir/mottaleba سروش
هدایت شده از بصیرت خوشاب
🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🔘 داستان کوتاه در زمان های قدیم سقای فقیری زندگی می کرد که خر لاغری داشت. سقای تنگدست هر روز کوزه های پر از آب را بار خرش می کرد و برای فروش به شهر می برد. از آنجایی که حیوان بیچاره همیشه گرسنگی می کشید و بارهای سنگینی حمل می کرد، جثه ی لاغر و ضعیفی داشت. روزی از روزها میر آخور (مسئول اسب های دربار پادشاه)، سقا و خرش را دید و گفت: چه بر سر این خر بیچاره می آوری که از او جز استخوان و پوست چیزی باقی نمانده؟ سقا با ناراحتی پاسخ داد: راستش را بخواهید بخاطر فقر و تنگدستی من، این حیوان زبان بسته به این حال  و روز افتاده! با اینکه کار زیادی از او می کشم اما توانایی خرید علف و غذای کافی را ندارم. میرآخور گفت: اگر می خواهی خرت را چند روزی به من بسپار تا او را به طویله دربار ببرم. مطمئن هستم که آنجا حسابی چاق و زورمند خواهد شد و به جان من دعا خواهی کرد. سقای بیچاره با خوشحالی پذیرفت و خرش را به میرآخور سپرد. میرآخور خر لاغر را به آخور دربار برد و آن را کنار اسب های امیران و لشکریان بست. خر بیچاره که تا آن روز هیچ گاه مزه ی جو و یونجه ی تازه را نچشیده بود، با اشتهای خاصی شروع به خوردن کرد. هنگامی که کاملاً سیر شد، با کنجکاوی به اطراف خود نگریست و در جای جای طویله اسب های سالم و با نشاط را دید. با حسرت گفت: خوش به حالشان! ای کاش من هم مثل این اسب ها، همیشه اینجا می ماندم و بدون رنج و زحمت، زندگی شاد و آرامی داشتم و همیشه یونجه و علف تازه می خوردم. سپس در حالی که به وضع زندگی فقیرانه اش تاسف می خورد، با خود گفت: مگر من چه فرقی با این اسب ها دارم؟ چرا من خری ضعیف و ناتوان آفریده شده ام؟ در حالی که این اسب ها در آسایش و نعمت فراوان قرار دارند؟! خر همین طور با خود از این حرف ها می زد و حسرت می خورد، ناگهان چند نفر وارد طویله شدند و اسب ها را با سرعت برای بردن به میدان جنگ، زین کردند. فردای آن روز خر بیچاره با صدای ناله اسب ها از خواب برخاست. در کمال تعجب مشاهده کرد که تعداد بسیاری از اسب ها زخمی شده و تیر خورده اند و عده ای با خنجر تیز و پر حرارت، تیرها را از بدن آن ها بیرون می کشند تا آن ها را پس از بهبودی دوباره برای بردن به میدان و صحنه کارزار آماده نمایند. خر وقتی این صحنه های وحشتناک را دید و شیهه های دردناک اسبان را شنید، با خود گفت: درست است که من خر لاغری هستم و صاحب بی پولی دارم ولی به همان زندگی فقیرانه ای که داشتم، راضیم! زندگی آرام و راحت این اسب ها، فقط ظاهر گول زننده ای دارد، بی خود نیست که به آن ها یونجه تازه می دهند، در واقع این غذاها قیمت جان اسب های بیچاره است. من دوست دارم هر چه زودتر به نزد صاحب خود باز گردم. این را گفت و در گوشه ای از طویله منتظر ماند تا هر چه زودتر مرد سقا به سراغش بیاید و برای کار او را به کنار چشمه ببرد. @khoshab1
هدایت شده از بصیرت خوشاب
11.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جهت اطلاع دادستان و شهردار تا کی باید شاهد ریختن زباله های ساختمانی در کنار جاده سبزوار - سلطان‌آباد باشیم. @khoshab1
هدایت شده از بصیرت خوشاب
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازخودم بسوی تو فرارمیکنم... حلول ماه عزیزخدا شعبان المعظم مبارک 🌹 التماس دعا 🙏 @khoshab1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است... 🌙این ماهِ شیرین بر شما مبارک 🕊صلوات 🌍 @ebratha_ir
هدایت شده از #هنر_عشق_دادن
إلهي لم اُسَلِّطْ على حُسنِ ظَنِّي قُنوطَ الإياسِ؛ خدای من! بهت امید دارم. شاید هر کی جای من بود می‌بُرید. اما من اگه از سنگ کنار جاده تنهاتر بشم، بازم به تو امید دارم. دوست دارم حسابی به یادم باشی. منبع: برداشتی از مناجات شعبانیه 📌حلول ماه شعبان المعظم https://ble.ir/rezanamen پیام رسان بله https://eitaa.com/rezanamen. پیام رسان ایتا https://t.me/rezanamen پیام رسان تلگرام
🇮🇷 مجمع مطالبه گران شهرستان سبزوار
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 مجمع مطالبه گران شهرستان سبزوار 💠فرازی از دعای شعبانیه الهی هب لی کمال النقطاع الیک ↩️استاد پناهیان 📌 به ما بپیوندید در پیام رسان های: https://t.me/motallebeh تلگرام https://ble.ir/mottalebah بله https://eitaa.com/motalleba ایتا