هدایت شده از ایده های بانوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ســـلام 🌸🍃
روز زیباتون بخیر🌸🍃
یکشنبه تون بی نظیر
عشق و زیبایی طبیعت
گوارای وجودتون بـاد 🌸🍃
گذر ثانیـه های
عمرتون توام با آرامش
خیرو برکت و مهربانی🌸🍃
روزتـون قشنگـــــــ
دلتـون شـاد شـاد
عاقبتتون بـخیر 🌸🍃
هدایت شده از ایده های بانوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان خوبم🎉💖
بیست و دوم تیر ماه
صبح یکشنبه تون بخیر
صبحی نو دوباره
پر شدیم از نور
و پر شدیم از شور و هیجان
زندگی🌹
همین لحظه
همین چای و
همین لبخنداست
پس شادباش🎉💖
هدایت شده از ایده های بانوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺گلستانی" زیبا"
🍃تقدیمتان
🌼یک دسته "ستاره"
🍃ارمغانتان
🌸 یک باغ پر از
🍃گلهای "نرگس"
🌼 تقدیم به قلب
🍃"مهربانتان"
🌺 لحظه های زندگی تان
🍃چون گل زیبا و با طراوت
صبح تون بخیر 🌸
هدایت شده از عجایب جهان
🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🔸امام صادق علیه السلام:
🍀إِنَّمَا شِيعَةُ جَعْفَرٍ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ اشْتَدَّ جِهَادُهُ وَ عَمِلَ لِخَالِقِهِ وَ رَجَا ثَوَابَهُ وَ خَافَ عِقَابَهُ فَإِذَا رَأَيْتَ أُولَئِكَ فَأُولَئِكَ شِيعَةُ جَعْفَرٍ.
شیعه جعفری کسی است که:
1⃣ حلال خور
2⃣ پاکدامن
3⃣ جهادگر باشد
4⃣ برای رضای خدای خود کار کند
5⃣ به پاداش الهی امیدوار
6⃣ از مجازات او بترسد
این چنین افرادی شیعیان جعفری هستند.
📕 خصال شیخ صدوق، ج۱، ص۲۹۶
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢برخورد امیرالمومنین علی(ع)در مورد مسأله #حیا و #غیرت
🎤 #حجت_الاسلام_عالی
حجاب
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
✨وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ
✨ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي
✨بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿۳۴﴾
✨و نيكى با بدى يكسان نيست
✨بدى را آنچه خود بهتر است دفع كن
✨آنگاه كسى كه ميان تو
✨و ميان او دشمنى است
✨گويى دوستى يكدل مى گردد (۳۴)
📚سوره مبارکه فصلت
✍آیه ۳۴
‼️احکام حجاب و عفاف
🔷س 4180: خانمهایی که موی بلند دارند و موی خود را در زیر روسری یا چادر در پشت سرشان میبندند به گونه ایکه یک برآمدگی زیر روسری یا چادر ایجاد میشود، این مسئله شرعاً چه حکمی دارد؟
✅ج: اگر این وضع به گونه ای باشد که جلب توجه نامحرم کند یا خانم انگشتنما شود و شکل و شمایل خاصی پیدا کند حرام است اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
📕منبع: khamenei.ir❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
🔴نحوه ی آب کشیدن ظرفی که سگ لیسده ، چگونه است ؟👆❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
هدایت شده از عجایب جهان
🌸چه کسی زرنگ است
✍امام صادق علیه السلام: به خوبی نماز بخوانید، و براى آخرت خود كار كنيد، و آنچه را كه به سود شماست انتخاب کنید. گاهى مَردى پيدا مىشود كه در امور دنيا، باهوش و زيرك است و دیگران درباره او میگویند: [فلانى چقدر زيرك است!]
ولی در حقیقت، زرنگ و زيرك، آن كسى است كه در كار آخرت زيرك باشد.
📚امالی شیخ مفید - مجلس ۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛یک نگاه خداوند کافی ست
🌼برای گشوده شدن
💛یک یک ِ درهای بسته ی زندگی مون...
🌼آن نگاه و نظر ِ بلند را در این روز معنوی
🌼براتون آرزو می کنم 🙏
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
#حدیث
💔 دلشڪستگی
امـام صادق (؏) ؛
⇦ هرگاه دلت شڪست و غم ها
بسویت هجوم آورد پس بگو ↯
✨《 لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله ِ》✨
📚 بحار الأنوار ۲۰۱/❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
✨إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ
✨وَهُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ ﴿۱۹۶﴾
✨بى ترديد سرور من آن خدايى است
✨كه قرآن را فرو فرستاده
✨و همو دوستدار شايستگان است (۱۹۶)
📚سوره مبارکه الأعراف
✍آیه ۱۹۶
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
‼️ حکم انتشار عکس با چادر در فضای مجازی
⁉️ سؤال: برخی از خانمها در شبکههای مجازی با قصد خیر و هدف ترویج حجاب اسلامی و چادر مشغول به فعالیت هستند و عکسهای خود را با حجاب کامل منتشر مینمایند. لکن در برخی موارد همین تصاویر موجب سوء استفاده قرار میگیرد؛ تکلیف چیست؟
✅ پاسخ: 👇
اگر این تصاویر مورد سوءاستفاده قرار گیرد یا تحریکآمیز باشد یا مفسدهای برای خانم داشته باشد، جایز نیست
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢
🍃🍂 قسمی از جملات حکمت آمیز از پیامبر خدا «ص»
✨ هرکه مشتاق بهشت باشد در کارهای خیر بشتابد .
✨ هرکه از آتش بترسد از شهوات خودداری کند .
✨ هرکه در انتظار مرگ باشد از لذتها چشم پوشد .
✨ هرکه به دنیا بی رغبت باشد مصیبتها بر او آسان گردد .
✨ هرکه در مصیبت صبر کند خدا او را عوض دهد .
✨ هرکه دیگران را ببخشد خدا او را عفو کند .
✨ هرکه می خواهد سالم ماند دست از سکوت نکشد .
✨ هرکه با امت من مدارا کند خدا با وی مدارا کند .
✨ هرکه به شما احسانی کرد تلافی کنید اگر نداشتید دعا کنید به قدری که بدانید جبران شده .
✨ هرکه مالی را از راه نامشروع به چنگ آرد در راههای باطل و حوادث سخت از دست بدهد .
✨ هرکه در دنیا دوزبان داشته باشد خدا دو زبان آتشین برای او قرار دهد .
✨ هرکه دست تنگی را گشایش دهد خدا دنیا و آخرت کارش را آسان کند.
دزدى ماهر بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند. روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند. در حین صحبتهاشان گفتند: چرا ما همیشه با فقرا و آدمهایى معمولى سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟ بیائید این بار خود را به خزانه سلطان بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود. آنها تمامى راهها و احتمالات ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام بهترین راه ممکن را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه مملو از پول و جواهرات قیمتى و اشیاء گرانبها بود. آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام طلاجات و عتیقه جات در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند. در این هنگام چشم سر کرده باند به شى درخشنده و سفیدى افتاد، گمان کرد گوهر شب چراغ است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد نمک است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت خشم و غضب دستش را بر پیشانى زد طورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند. خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟ چه حادثه اى اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت: افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما به هدر رفت و ما نمک گیر سلطان شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود مال و دارایى پادشاه را برد، از مردانگى و مروت به دور است که ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم.
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد دست خالى به خانه هاشان باز گشتند. صبح که شد و چشم نگهبانان به درهاى باز خزانه افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به جواهرات سلطنتى رسانیدند، دیدند سر جایشان نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در میان بسته ها مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد.
بالاخره خبر به گوش سلطان رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و شگفت آور بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت: عجب! این چگونه دزدى است؟ براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى چیزى نبرده است؟ آخر مگر مى شود؟ چرا؟ ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم.
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده در امان است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش سرکرده دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت: سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را معرفى کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید: این کار تو بوده؟
گفت: آرى.
سلطان پرسید: چرا آمدى دزدى و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت: چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان تعریف کرد.
سلطان به قدرى عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى او شد که گفت : حیف است جاى انسان نمک شناسى مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در دستگاه حکومت من کار مهمى را بر عهده بگیرى، و حکم خزانه دارى را براى او صادر کرد.
فضیل بن عیاض در اوایل، راهزن بود و در همان اوقات، نسبت به یکی از زنان علاقمند شده بود. وی شبی از شب ها برای آنکه به وصال آن زن برسد. از دیواری بالا رفت تا به منزل او برود، ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود:
الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله(1)
آیا وقت آن نرسیده است آنان که ایمان آورده اند، قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود.
همین که فضیل این آیه را شنید، با خود گفت: وقت آن شده که دل آهنین من، چون موم، از آتش توبه نرم گردد.
او همان شب، سر به بیابان نهاد و بعد از طی مسافتی، به کاروان سرایی رسید که جماعتی از کاروانیان در آنجا پیاده شده و به استراحت می پرداختند. نیمه شب، کاروانیان برخاستند و گفتند: برخیزند تا روانه شویم. یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود؛ زیرا که فضیل در راه است.
فضیل از شنیدن این حرف، ناراحت شد و به آنها گفت: جوانمردان! فضیل، اکنون در مقابل شماست، از ناحیه او، خاطر جمع باشید و حرکت کنید.
رسم فضیل این بود که هر مالی را که می دزدید، نام صاحبانش را در طوماری ثبت می نمود، بنابراین صاحبان اموال را طلبید و به هر نحو بود، رضایت آنان را به دست را آورد. یک یهودی که فضیل از او مال زیادی دزدیده بود باقی ماند. آن یهودی در شام زندگی می کرد، بنابراین فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خود را به او گفت و از او حلالیت طلبید. یهودی به فضیل گفت: من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم، رضایت ندهم، و اکنون که مالی در دست نداری، باید به خانه من بیایی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی، تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی. مرد یهودی فضیل را به خانه خود برد، آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتب زر برداشته و به یهودی داد؛ تا هنگامی که ذمه خود را بری نمود.
مرد یهودی پس از مشاهده این جریان مسلمان شد و گفت: آیا می دانی که چرا مسلمان شدم! فضیل گفت: خیر!
مرد یهود گفت: در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم هر کس از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، به راستی توبه کند، خاک برای او به خواست خداوند عالم، مبدل به طلا گردد. چون در زیر بساط من به غیر از خاک چیزی نبود، می خواستم تو را امتحان کنم و از این راه، حقانیت اسلام را هم بشناسم؛ به همین دلیل چون چنین دیدم، مسلمان شدم
📚کشکول طبسی
💎من اینطوری عوض شدم!
به مدت چندين سال همسرم به یک اردوگاه در صحرای (ماجوی) کالیفرنيا فرستاده شده بود. من برای اینکه نزدیک او باشم، به آنجا نقل مکان کردم واین درحالی بود که از آن مکان نفرت داشتم.
همسرم برای مانور اغلب در صحرا بود و من در یک کلبه کوچک تنها می ماندم. گرما طاقت فرسا بود و هیچ هم صحبتی نداشتم. سرخ پوست ها و مکزیکی ها ی آن منطقه هم انگلیسی نمیدانستند. غذا و هوا و آب همه جا پر از شن بود. آنقدرعذاب می کشیدم که تصمیم گرفتم به خانه برگردم و حتی قید زندگی مشترک مان را بزنم.
نامه ای به پدرم نوشتم و گفتم یک دقیقه دیگر هم نمی توانم دوام بیاورم. می خواهم اینجا را ترک کرده و به خانه شما برگردم. پدر نامه ام را با دوسطر جواب داده بود، دو سطری که تا ابد در ذهنم باقی خواهند ماند و زندگی ام را کاملا عوض کرد.«دو زندانی از پشت میله ها بیرون را می نگریستند...یکی گل و لای را می دید و دیگری ستارگان را!»
بارها این دو خط را خواندم واحساس شرم کردم.
تصمیم گرفتم به دنبال ستارگان باشم و ببینم جنبه مثبت در وضعیت فعلی من چیست؟
با بومی ها دوست شدم و عکس العمل آنها باعث شگفتی من شد.
وقتی به بافندگی و سفالگری آنها ابراز علاقه کردم، آنها اشیایی راکه به توریست نمی فروختند را به من هدیه کردند.
به اشکال جالب کاکتوس ها و یوکاها توجه می کردم.
چیزهایی در مورد سگهای آن صحرا آموختم و غروب را مدام تماشا می کردم. دنبال گوش ماهی هایی می رفتم که از میلیون ها سال پیش، وقتی این صحرا بستر اقیانوس بود، در آنجا باقی مانده بودند.
چه چیزی تغییر کرده بود؟
صحرا و بومی ها همان بودند.
این نگرش من بود که تغییر کرده و یک تجربه رقت بار را به ماجرایی هیجان انگیز و دلربا تبدیل کرده بود.
من آنقدر از زندگی در آنجا مشعوف بودم که رمانی با عنوان ” خاکریز های درخشان” در مورد زندگی درصحرای ماجوی نوشتم.
من از زندانی که خودم ساخته بودم به بیرون نگریسته و ستاره ها را یافته بودم.
اگر به فرزندان خود رویارویی با سختی های زندگی را نیاموزیم در حق آنها ظلم کرده ایم
📚 #آیین_زندگی
✍ #دیل_کارنگی
‼️ از سر گرفتن وضو
🔷س 4211: آیا می توان #بین_وضو ـ بدون اینکه یکی از مبطلات وضو واقع شود ـ #وضو را رها کرد و بدون فوت #موالات، وضوی جدید گرفت؟
✅ج: بنا بر احتیاط واجب، صحیح نیست.
#احکام_وضو #مبطلات_وضو #وضوی_مجدد
❥┅┄→•☆↓ #Jõıň↓☆•←┄┅❥
•••❥❥•←• #رساله_تمام_مراجع ☆﷽☆
Jõıň☞❢✧❁ @Resule10 ❁✧❢