هدایت شده از شهید سید محمدباقر صدر
▪️غمِ آقاموسی
▪️آقا موسی اوایل ماه رمضان به محمدباقر زنگ زد و باهم دربارۀ ایران و حمایت از آیت الله خمینی حرف زدند! محمدباقر، به خاطر توافق بین وزارت خارجۀ ایران و عراق، یا باید دست از مبارزه برمیداشت یا باید از عراق خارج میشد. هرچند به کسی که این دستور را آورد، جواب داد: «شما در قبال دولت ایران مسئولید و من در قبال اسلام و ملت ایران.» اما حتماً به او فشار می آوردند. آقا موسی چند روز بعد هم، برای مشورت دربارۀ سفر به لیبی، تلفن زد.
▪️دعوتنامۀ قذافی، روز بعد از چاپ متن او در روزنامۀ «لوموند» دربارۀ انقلاب ایران، به دست آقا موسی رسیده بود. این دعوت کمی به چشمش عجیب می آمد. چند وقت پیش از آن، در گفت وگو با سران کشورهای عربی، معمر قذافی به خاطر اختلاف نظرش دربارۀ فلسطین از همکاری با آقا موسی سر باز زده بود و حالا، برای حضور در جشن پیروزی لیبی، برایش دعوتنامه فرستاده بود.
▪️محمدباقر نتوانست به او مشورتی بدهد، چون اطلاعات کافی نداشت. اما به او مشورت با کسانی مثل حافظ اسد را پیشنهاد کرد. به هرحال، آقا موسی بیستم رمضان به لیبی رفت. قبل از عید فطر باید به لبنان برمیگشت اما خبری از او نشد، تا اینکه خبرهای ضدونقیض نشان دادند باید اتفاقی افتاده باشد.
▪️محمدباقر از مقامات عراقی خواست برای روشن کردن سرنوشت امام موسی صدر مداخله کنند. با اینکه برای تماس خارجی باید از ادارۀ مخابرات حزب بعث اجازه میگرفت، برای اولین و آخرین بار درخواست کرد چنین امکانی برایش فراهم شود. به هتل «شاطئ» طرابلس، که آقا موسی در آنجا بوده، تلفن زد و شنید: «سید موسی به هتل آمد، دوش گرفت، با وزیر کشور بیرون رفت و دیگر برنگشت.» محمدباقر با سید حسین حسینی، یکی از علمای لبنان، حرف زد. دو تلگرام برای معمر قذافی و الیاس سرکیس، رئیس جمهور لبنان، فرستاد و از آنها خواست در حد توان موضوع را بررسی کنند و نتیجه را به او خبر دهند. هیچ خبری نیامد.
▪️فاطمه یک چشمش اشک بود و یک چشمش خون. خبر را که شنید، صبح زود رفت خانۀ احمدآقا که چند کوچه با خانه شان فاصله داشت. به احمدآقا گفت که چه شده و دربارۀ کارهایی که محمدباقر میخواست انجام دهد مشورت کرد. از او خواست به آیت الله خمینی هم بگوید کاری بکند. آیت الله، خبر را که شنید، به حافظ اسد و یاسر عرفات تلگراف زد که تحقیق کنند چه شده.
محمدباقر روی پا بند نبود. از معمر قذافیِ «مجنون» و آقا موسی که حرف میزد، صورتش برافروخته میشد و به هیجان می آمد. چند بار به صادق طباطبایی تلفن زد. با فارسی شکستۀ خودش به او میگفت: «اخباری که ما میشنویم از غربال بیرون آمده، شما که در دنیای حرّ هستید بگویید. مسکنت آقا موسی مرا نگران کرده.» از طرف خودش و دخترعمو، امّمرام، برای آقا رضا نامه نوشت:
◼️... و اما مصیبت پسرعمویم ابوصدری -تصدقش شوم- همان اندک خوشی را هم که در گیرودار این رنجها و دردها داشتیم از بین برد. و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...
📚کتاب نا، صفحه ۱۸۰
🗓️ نهم شهریورماه، سالروز ربوده شدن امام موسی صدر
🆔 @shahidsadr
هدایت شده از شهید سید محمدباقر صدر
▪️غمِ آقا موسی
📚کتاب نا، صفحه ۱۸۰
🗓️ نهم شهریورماه، سالروز ربوده شدن امام موسی صدر
🆔 @shahidsadr
سه شخصیت ربوده شده در تاریخ ۹ شهریور ۱۳۵۷ در لیبی، توسط قذافی معدوم.
از راست:
شیخ محمد یعقوب
آیتالله سیدموسی صدر
سیدعباس بدرالدین
🕊شادی روح پاکشان، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
روزنامهی کیهان، ۸ اسفندماه ۱۳۵۷:
در تلگرامی به قذافی،
امام[خمینی]، محل اختفای امام موسی صدر را جویا شد.
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
روزنامهی کیهان، ۸ اسفندماه ۱۳۵۷: در تلگرامی به قذافی، امام[خمینی]، محل اختفای امام موسی صدر را جوی
6.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید جاویدنشان، آیتالله سیدموسی صدر در بیانات حضرت امام خمینی.
eitaa.com/revaayatgar
بیانات حضرت امام خامنهای در مورد شهید آیتالله سیدموسی صدر.
خطبه های نماز جمعه_۱۳۵۹/۰۵/۱۷:
«در اینجا لازم است من اشاره بکنم به عزیز گمشدهی مسلمانان جنوب لبنان، یعنی امام موسای صدر، که به وسیله ایادی دشمن بزرگ و امپریالیستها و عمال و مزدورانشان ربوده شده است.
من در این روز جمعه، روز جمعه آخر ماه رمضان، با این دهان روزه و این اجتماع عظیمی که شما دارید، و در این جوّ تقدس و صفا و قدس و معنویت دعا میکنم: پروردگارا! به حرمت محمد و آل محمد، این فرزند خلف اسلام، و این مرد رزمندهی مسلمان را به سلامت به اهلش برگردان!»
eitaa.com/revaayatgar
روایتگـــــــر
شهیدان سید موسی صدر و بهشتی
سرنوشت جالب یک نامه
«در سال ۱۳۶۳ -یعنی سه سال پس از شهادت مرحوم شهید آیتالله بهشتی- روزی یکی از دوستان ایرانی مشترک ایشان و سیدموسی صدر به تهران آمده بودند. در دیداری که با ایشان داشتیم، نامهای از امام موسی صدر خطاب به مرحوم شهید بهشتی را به بنده دادند که سرنوشت عجیبی داشت؛ چون وقتی به دست ما رسید که نه فرستندهی آن دیگر در اختیار بود؛ و نه گیرندهاش در قید حیات. در این نامه آقای صدر مرحوم بهشتی را «دوست عزیز» و «عقل منفصل» خطاب کرده بود؛ و درد دلهایی از اوضاع لبنان داشت. بنده نسخهای از این نامه را به یکی از دوستان که روی زندگینامه و آثار امام موسی صدر کار میکردند و با خانوادهی ایشان مرتبط بودند، دادم.»
متن کامل این نامه از این قرار است:
بسمالله الرحمن الرحیم
برادر عزیز و عقل منفصل و مکمل وجود و دور نزدیک و دوست ارجمند،
حضرت بهشتی (دام عزه)؛
مدتی است که گفت و شنود با تو رو نداد. به علاوه صدها شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل، در پیش داشتیم. سعی کردم یکی دو بار گزارش کوتاه و بلندی تقدیم کنم.
با پارهای از دوستان هم اینجا صحبت شد؛ و حال ابعاد توطئه روشن و روشنتر میگردد؛ و عواطف سیاستهای جهانی، منطقه را برای تحولات عظیم آینده آماده میکند. با وضوح بیشتر صدق نظریات ما، رؤیتهای ما، نصیحتهای ما، صدق فداکاریهای ما، خطرناکتر بودن روش کمونیستها، جنبلاطها و همکاران عربهای لیبی و عراق که مقاومت را در معرض خطرهای جهانی قرار دادند، ثابت میگردد. مقاومت در چند دههی اخیر وضع داخلی خود را تا حدودی تصفیه کرده است. فتح، محور ابوصالح، ابوموسی و حتی ابوایاد را کنار زده است.
از طرف دیگر، روابط بهتر و همکاری بیشتری، تا حد اعلام مشترک و همکاری همهجانبه در جنوب لبنان با جوانان ما میکنند. هر چند زخمهای گذشته فوقالعاده عمیق بود، ولی سعی میکنند -به خصوص ابوعمار [یاسر عرفات] و ابوجهاد- با ملاطفت و تدابیر دیگری جبران کنند.
امیدوارم باز هم بتوانیم دل شکسته و مرغ پریدهی مردم جنوب را – که ثمرهی ده سال فداکاری و صبر و سکوت را که به برکت حقهبازان چپ و خودخواهان جنبلاط صفت، دست از مقاومت کشیدند – از نو رام کرده و آرام نمائیم و باز هم به حمایت از مقاومت موفق شویم.
خوب راستی برادر کتابها، بحثها و نوشتهها، تجربهها و عقائد قرآن چه شد؟ برایم بفرست.
به خانم هم سلام برسان.
۱۹۷۷/۱/۱۱
موسی صدر
eitaa.com/revaayatgar