❤️سردار شهیدی که در لحظات تحویل سال نو، به شهادت رسید...
🌹سردار شهید اسماعیل صادقی.
رئیس ستاد لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب.
محل تولد: روستای بیدهند از توابع کهک قم.
مجروحیت: عملیات بدر و در جزیرهی مجنون.
شهادت: چند روز بعد، در ۲۹ اسفند ۱۳۶۳، و در لحظات تحویل سال نوی ۱۳۶۴، در بیمارستان امام سجاد تهران.
🕊شادی روح پاکش، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم.
eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ زیبای «تشرف»
💫 شعر خوانی: «سید حمیدرضا برقعی»
❤️در مورد حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🏴۱۰ رمضان، سالروز درگذشت امالمؤمنین، حضرت خدیجه سلاماللهعلیها، بر عاشقان حضرتش، تسلیت باد
eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬نماهنگ زیبای «تشرف»
🎤مداح: «سید مهدی میرداماد»
💫شاعر: «سید حمیدرضا برقعی»
❤️در مورد حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🏴۱۰ رمضان، سالروز درگذشت امالمؤمنین، حضرت خدیجه سلاماللهعلیها، بر عاشقان حضرتش، تسلیت باد
eitaa.com/revaayatgar
✅حواشی جالب و عجیب پیش از آغاز عملیات بزرگ فتحالمبین، از زبان امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی
🗣... چند روز قبل از آغاز عملیات، دشمن فشار عجیبی به نیروهای ما در جبههی فجر آورد. این فشار برای ما غیر قابل تحمل بود؛ چون پشت نیروهای ما آب رودخانه ی کرخه بود تا آمدیم بجنبیم، دشمن از محور دوم عملیات را شروع کرد. در محور رقابیه جبههی فتح تا چهار کیلومتر پیشروی کرد، پس آن محور هم به هم خورد. شاید دشمن یکی دو روز بیشتر وقت نمیخواست تا دو محور را به هم وصل کند. معلوم بود که دارد حساب شده کار میکند و میخواهد ما را به موضع انفعالی بکشاند و ابتکار عمل را از ما بگیرد. اینجا بیشتر حالمان گرفته شد.
بدبختانه، با طرحی که مصوب همهی ما بود، از چهار محوری که میخواستیم، فقط دو محور باقی ماند. این دو محور هم به هیچ ترتیب با محاسبات و برآوردهای عملیاتی و معیارهای تخصصی نمیخورد... دو محور باقیمانده یکی [ جبهه ی قدس] از طرف عین خوش بود و یکی هم [ جبهه ی نصر] طرفی است که ارتفاعات [ تپه چشمه، جوفینه، بلتا و شاوریه] جلوی آن را گرفته و دشمن فکر می کرد همان ارتفاعات برای پدافند کافی است و خودش را محکم می دانست. ببینید نقش امام چه بود. آنهایی که شعورشان پایین است و موقعیت فرماندهی کل قوا را فقط از نظر حکومت اسلامی میدانند که هیچ سابقه و تخصص نظامی ندارد، می گویند چطور ممکن است چنین کسی بتواند فرمانده باشد و فرماندهی کل قوا یک چیز تشریفاتی است. نقش حضرت امام در صحنه های نبرد و سختی های انقلاب، نقشی حیاتی و تعیین کننده بود؛ منتها درک ما باید عمیق تر و با تحقیق توأم باشد.
آخرین بررسی مشترک من و فرمانده سپاه به این نتیجه رسید که باید این مطلب را به حضرت امام منتقل کنیم که وضع ما نگران کننده است؛ ببینیم نظرشان چیست و در این شرایط چه باید کرد؟ متفق القول شدیم که این کار درست است. تصمیم گرفتیم که بگوییم. چاره ای نداشتیم و گرفتار شده بودیم. چون هر دو نمیتوانستیم به تهران برویم، با توافق هم قرار شد آقای محسن رضایی بروند و برگردند. زمان هم تنگ بود. حتی اگر با هواپیما هم می رفت و بر می گشت. باز هم نمی شد. یک ساعت و نیم برود، یک ساعت و نیم برگردد و در تهران هم ترافیک هست. این صحنه ها تاریخی است و باید توجه کرد.
یک دفعه یکی از خلبانهای با روحیهی انقلابی نیروی هوایی ارتش در پایگاه چهارم شکاری وحدتی دزفول به نام حق شناس(که بعدها شهید شد) گفت من خلبان [جنگنده تاکتیکی] اف-۵ هستم. ما مجاز نیستیم در کابین کمک خلبان یک نفر دیگر را سوار کنیم. باید حتماً خلبان باشد. ولی من آمادگی دارم هر کدام از شما را که خواستید در مدت بیست دقیقه به تهران برسانم و از آن طرف هم در مدت بیست دقیقه بیاورم، بقیهی زمان هم صرف رفت و آمد تا جماران میشود. این پیشنهاد جالبی بود. هواپیمای [ دوکابینهی] اف-۵ آموزشی، آماده بود که دو نفر با آن پرواز کنند. کسی که میخواهد برود توی کابین، باید آزمایش بدهد. تست بدهد؛ چون این جت جنگنده میخواهد با سرعت صوت پرواز کند و کشش میخواهد. آقای رضایی [عازم این سفر شد و سوار بر جت شکاری اف-۵ به تهران] رفت.
... آقای رضایی رفت و وقتی [ به دزفول ] برگشت، [ بر اثر تحمل فشار شدید ناشی از پرواز با سرعت صوت ] گیج بود! چنین حالتی به ایشان دست داده بود.
در مدت دو تا سه ساعت کارمان انجام شد. به امام مراجعه شد و نتیجه را هم آورد. جمع شدیم و پرسیدیم: نتیجه چه شد؟
گفت: رفتم خدمت حضرت امام و به ایشان گفتم وضعمان خیلی خراب است و واقعاً مانده ایم که چه کار کنیم؛ مهمات کم داریم دشمن به ما حمله کرده، نیروهایمان کم است، اصلاً منطقهی عجیب و غریبی است، خواهش میکنیم که حداقل استخاره کنید که حمله کنیم یا نه.
حضرت امام فرموده بودند: بروید عمل کنید؛ منتها نه به آن زبانی که ما در واژه های نظامی داریم که دستور یک فرمانده باشد. طبق دستور ایشان، قرآن به طلب خیر باز شد. سورهی فتح آمد. انسان چقدر باید اعتقاد داشته باشد که قرآن را باز کند و سوره فتح بیاید. این را با صداقت عرض میکنم، هر چقدر الان آیات سوره فتح را بخوانم، به اندازهای که خداوند آن زمان به من توفیق قوت قلب و ازدیاد ایمان و اعتقاد برای انجام تکلیف داد، نمیتوانم آن حالت را داشته باشم.
✍پینوشت: عملیات بزرگ فتحالمبین در ۴ مرحله، در ۳۰ بامداد دوم فروردین لغایت دهم فروردین ۱۳۶۱ با موفقیت انجام شد.
📚منابع:
-کتاب «ناگفتههای جنگ»، خاطرات امیر سپهبد علی صیادشیرازی، ص۲۶۶.
-کتاب «همپای صاعقه»، کارنامهی عملیاتی تیپ ۲۷ محمدرسولالله در دوران فرماندهی سردار شهید حاج احمد متوسلیان، صص ۲۳۰، ۲۳۱ و ۲۳۲.
eitaa.com/revaayatgar