eitaa logo
روایتگـــــــر
316 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
29 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
۳روز بعد از ازدواج،مصطفی‌ ردانی‌پور از فرماندهان بزرگ سپاه،راهی منطقه شد و ۱۵مرداد۱۳۶۲ در عملیات والفجر۲،در منطقه‌ی تپه‌‌ی برهانی،درحالی که به همراه ۲نفر دیگر،دشمن را مشغول کرده بودند تا نیروهای خودی بتوانند عقب‌نشینی کنند به شهادت رسید و با وجود انجام دفعات متعدد تفحص،هیچ‌گونه اثری از او در این تپه یافت نشد و گویا فرشتگان علاوه بر روح پاکش،پیکر مطهرش را هم با خود،به ملاقات حضرت‌الله بردند. ایشان با داشتن مسئولیت بزرگ در سپاه،به یک‌باره همه‌ی آن‌ها را کنار گذاشت و هرچقدر به او اصرار کردند قبول نکرد و مثل یک نیروی عادی در عملیات والفجر۲ شرکت کرد و مظلومانه و با لبان تشنه به شهادت رسید. ماجرای عروسی این شهید هم از نکات عجیب زندگی اوست.از بس که عاشق حضرت فاطمه‌ بود می‌خواست تا با یکی از سادات ازدواج کند تا به حضرتش محرم شود. در کارت‌های عروسی‌اش،حضرات معصومین را هم به مجلسش دعوت کرده بود. یک کارت برای حضرت امام‌رضا به مشهد،کارتی برای امام‌زمان به جمکران،و کارتی هم به نیابت از حضرت زهرا،داخل ضریح حضرت معصومه در قم انداخت. پیش از مراسم،حضرت زهرا به خوابش آمده بودند و فرموده بودند: «چرا دعوت شما را رد کنیم؟چه کسی بهتر از شما؟ببین همه آمدیم.شما عزیز ما هستی.» سردارشهید حسین‌برهانی، پدرش بزرگترین کارخانه‌دار اصفهان بود. همنشینی با ردانی‌پور باعث شد به جبهه علاقمند شود و تصمیم به حضور در جبهه بگیرد. پدرش گران‌ترین ماشین‌ها را خرید تا حسین نرود. ولی حسین رفت و با لب تشنه شهید شد و بعدها تپه به نام او نام‌گذاری شد. 🕊شادی روح پاک‌شان حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید بی‌نشان حجة‌الاسلام‌والمسلمین احمد ترکان شهید جاویدالاثری که دلباخته‌ی کریم اهل‌بیت، حضرت امام حسن‌مجتبی علیه‌السلام بود eitaa.com/revaayatgar
شهید بی‌نشان حجة‌الاسلام‌والمسلمین احمد ترکان شهید جاویدالاثری که دلباخته‌ی کریم اهل‌بیت، حضرت امام حسن‌مجتبی علیه‌السلام بود ✅بخش اول شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ احمد ترکان در ۱۱ خرداد ۱۳۴۳ در اصفهان به دنیا آمد. با ورود به حوزه علمیه اصفهان (مدرسه امام جعغر صادق) تمام تلاش خود را برای تحصیل و تهذیب نفس به کار گرفت. دوستان نزدیک او روایت کرده‌اند که صفات اخلاقی برجسته‌ای چون تواضع و سخاوت در وجود او جمع بود. شیخ احمد ترکان با قرآن کریم و مفاتیح انس مخصوصی داشت و با حالتی عرفانی به نماز شب می‌ایستاد و راز و نیاز می‌کرد. اخلاق و تواضع او چنان بود که بسیاری را به او علاقمند ساخته بود. او در اخلاق و عرفان از محضرت مرحوم سید بحرالعلوم میردامادی بهره برد و چنانچه استاد درباره‌ی او نگاشته، به مقامات عالی نائل شد. روایت کرده‌اند که شهید ترکان با تمام وجود به حضرت امام خمینی و قیام انقلابی ایشان عشق می‌ورزید. چندین بار به جبهه‌های جنگ حق عزیمت کرد و با برپایی نماز جماعت و سخنرانی، و با اخلاق نیک خود محفل رزمندگان را روشنی‌بخش بود و آن محافل نورانی را گرم‌تر می‌کرد. او در ۴ عملیات فعالانه شرکت کرد و سرانجام در پنجم مرداد ۱۳۶۲ شمسی در عملیات والفجر۲ به درجه والای شهادت رسید. لحظه‌ی شهادت این روحانی فاضل و گرانقدر را چند تن از همرزمانش روایت کرده‌اند. از جمله‌ی آنها سیدحمیدرضا طالقانی‌اصفهانی است که روایت خود را در کتاب «حماسه تپه برهانی» نوشته است. (روایت او در کتاب «حدیث خوبان» اثر حمید خلیلیان نیز درج شده است.) لحظه شهادت شهید شیخ احمد ترکان جریان شهادت و پرواز عارفانه‌ی شهید حجت‌الاسلام‌والمسلمین شیخ احمد ترکان در محاصره نیروهای بعثی چنین است: برادر ترکان در حالی که در سطح پاسگاه در حرکت بود، خمپاره‌ای درست در بین دو پای او به زمین خورد و او را از ناحیه دو پا مجروح کرد. هر دو پایش شکسته و رگ‌های عصبی‌اش قطع شده بود و لذا با کمترین حرکتی، درد همه وجودش را فرا می‌گرفت. ترکان را همیشه صبور و آرام دیده بودم، و اکنون فریادهای دلخراش او از شدت دردی حکایت داشت که تاب مقاومت را از او بریده بود. از زخم پای ترکان خون زیادی می‌رفت، رگ‌های پای این روحانی پاک‌سیرت، قطع شده بود، استخوان‌های شکسته‌ی هر دو پایش گوشت ران او را پاره کرده و به بیرون زده بود، به طوری که حتی برادران امدادگر نیز از نگاه کردن به زخم پاهای او منقلب می‌شدند. تلاش برای قطع خونریزی پاهای ترکان بی‌فایده بود، شدت خونریزی باعث عطش او شده بود و با فریاد، آب طلب می‌کرد، اما امدادگران از آب دادن به او ممانعت می‌کردند، زیرا معتقد بودند اگر آب بخورد خونریزی پاهایش افزایش پیدا می‌کند. حجت‌الاسلام ترکان از ابتدای مجروح شدن حال‌و‌هوایی شگفت‌انگیز داشت. خون زیادی از بدنش رفته و تخت‌خوابش پوشیده از لخته‌های خون شده بود. او از لحظات اولیه صبح از حالت عادی خارج شد. سخن ما را نمی‌شنید و در عالمی دیگر به سر می‌برد. یک لحظه آرام نمی‌گرفت و در حالت اغما بی‌اختیار سخنانی را بر زبان می‌آورد، گاه در بین سخن با ناله‌هایی دلخراش تقاضای آب می‌کرد و لحظاتی بعد دوباره به حرف‌های خود ادامه می‌داد. حرف‌هایش شباهتی کامل به یک سخنرانی داشت. گاهی احکام می‌گفت و گاهی با تلاوت آیاتی از کلام‌الله مجید را در حالی که به تندی نفس می‌زد، ترجمه و تفسیر آنها را بیان می‌کرد. ادامه دارد ... eitaa.com/revaayatgar
شهید بی‌نشان حجة‌الاسلام‌والمسلمین احمد ترکان شهید جاویدالاثری که دلباخته‌ی کریم اهل‌بیت، حضرت امام حسن‌مجتبی علیه‌السلام بود ✅بخش دوم(پایانی) در مواردی از نظم و استحکام سخنانش، می‌پنداشتم که به هوش آمده و با تعمق و اراده سخن می‌گوید، اما وقتی او را مورد خطاب قرار می‌دادم درمی‌یافتم که بی‌هوش است. او در لابه‌لای سخنان خود به احادیثی از معصوم علیهم‌السلام استناد می‌کرد و گاهی منبعی که حدیث را از آن نقل کرده بود نام می‌برد. عطشش به شدت افزایش یافته بود. با صدای نحیفی همراه با نفس‌های تند، آب-آب می‌کرد. بدنش به شدت به رعشه افتاده بود و صدای نفس‌های تند او به راحتی شنیده می‌شد، در این لحظات نوع صحبت‌هایش نیز فرق کرده بود. او دیگر از احکام و قرآن نمی‌گفت، بلکه مثل اینکه با کسی سخن بگوید و به سوالاتش پاسخ دهد، حرف می‌زد. پس از مقداری مکث بله و خیر می‌گفت، انگار که کسی از او چیزی می‌پرسد. بار سومی که برای آب دادن بالای سر ترکان رفتم، وقتی آب را در دهانش ریختم با وجودی که چشمانش بسته بود با لحنی تند گفت: بی انصاف، اینقدر آب می‌دهی، امام حسن‌مجتبی بالای سر من ایستاده و قدحی از آب در دست دارد و می‌خواهد به من آب بدهد، آن وقت تو اینقدر به من آب می‌دهی. از اینکه ترکان اکنون از امام‌مجتبی یاد می‌کرد تعجب نکردم، چرا که به خاطرم بود که در پادگان محمد‌رسول‌الله در سنندج، هنگام سخنرانی‌ها، بیش از همه از امام حسن‌مجتبی یاد می‌کرد و ارادتی خاص به ایشان داشت و وقتی از آن امام نام می‌برد، منقلب می‌شد. بارها سجایای اخلاقی امام حسن و مظلومیت ایشان را از زبان برادر ترکان در ضمن سخنرانی‌هایش شنیده بودم. او در پایان اکثر سخنرانی‌هایش روضه امام حسن را می‌خواند و به شدت می‌گریست و همه مجروحینی که در کنار او افتاده بودند اکنون مطمئن بودند که امام حسن از شیخ احمد ترکان پرستاری می‌کند. ترکان همچنان صحبت می‌کرد و همه‌ی مجروحان با دقت سعی می‌کردند به سخنان او گوش دهند. لحظاتی بعد دوباره لحن سخن ترکان تغییر کرد، مثل وقتی که کسی از او سوالی کرده باشد، گفت: خیر نخوانده‌ام و لحظاتی بعد گفت: چشم الان می‌خوانم و بعد شروع به خواندن نماز کرد در همان حالی که خوابیده بود. به سختی اذکار نماز را قرائت می‌کرد، گاهی در بین نماز خاموش می‌ماند و به نظر می‌آمد که کلمات را فراموش کرده است، اما لحظاتی بعد در حالی که سر خود را به نشان تصدیق تکان می‌داد دوباره به قرائت نماز می‌پرداخت. مجروحان می‌گفتند که کسی کلمات نماز را به او تلقین می‌کند. ترکان در حالی که هیچ اراده‌ای از خود نداشت به طور دقیق و بدون غلط دو نماز دو رکعتی‌ی شکسته به جا آورد. حوالی ساعت ۴ بعد از ظهر بود که گفت: چشم الان. سپس شهادتین را بر زبان آورد و آنگاه ذکر لا‌اله‌الا‌الله را به طور مکرر بر زبان آورد و در این هنگام دست راستش را بر سر گذاشت و خاموش شد. 📚منبع: کتاب حماسه‌ی تپه‌ی برهانی 🕊شادی روح پاک شهدا، بالأخص شهید جاویدالاثر حجةالاسلام‌والمسلمین شیخ احمد ترکان، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم‌. eitaa.com/revaayatgar
بخشی سوزناک از کتاب "حماسه‌ی تپه‌ی برهانی" از عطش یک نوجوان ۱۶ساله 🔷در کنار من برادر محمد اسماعیل صیادزاده که نوجوانی۱۶ساله بود وقبلاً نیز از او یاد کردم بستری بود.وقتی درپادگان سنندج بودیم همه میگفتند،صیادزاده،نمک گردان است.نوجوانی فوق العاده پرشور،بذله گو و خوش اخلاق بود.خنده از روی لبانش محو نمیشد... در پادگان سنندج،شبی همپاس او بودم و در کنار هم،در اطراف پادگان کشیک میدادیم.در ضمن قدم زدن به من گفت: «برادر طالقانی، فکر میکنید من چند ساله باشم؟» گفتم:«حدود۲۰ساله» خندید و گفت:«همه خیال می کنند که من۲۰ساله ام، قد وقواره ام همه را به اشتباه می اندازد، اما اگر راستش را بخواهید من۱۶سال بیشتر ندارم...» صیادزاده نسبت به سن کمش،از قد بلند و هیکلی رشید و مردانه برخوردار بود.او در آن شب،خیلی برای من درد و دل کرد و حتی از زندگی شخصی اش سخن گفت.میگفت:«پدرم ارتشی است و در زمان شاه،در ارتش با دستگاه مبارزه می کرد و به همین جهت او را اذیت می کردند.»از تبعید پدرش برایم تعریف کرد و از ستمی که در تبریز و اصفهان از طرف دستگاه بر او رفته بود و... اکنون صیاد که از ناحیۀ ران و مچ پا و سر و صورت،زخمی شده بود،درست در کنار من بستری بود.گهگاه به چهرۀ معصومش نگاه میکردم تا بلکه از تبسم همیشگی او روحیه بگیرم.لکه های خشک شدۀ خون،تقریباً تمام چهره اش را پوشانیده بود،امدادگران سر او را پانسمان کرده بودند.ضعف و بی حالی و عطش شدید،چهرۀ شاداب همیشگی او را پژمرده کرده بود و تلاش می کرد چشم برهم بگذارد و بخواب رود تا کمتر،درد و عطش را احساس کند. گفتم:«صیاد،چه خوب بود یک چیزی می گفتی تا همه بخندند!» با صدایی ضعیف در حالی که لبخند سردی بر چهره اش نشست گفت:«من حرفی ندارم،اما هیچ کس رمق خندیدن ندارد.» خود او هم رمق حرف زدن نداشت.خدا می داند که این نوجوان۱۶ساله،چقدر مخلص ومعصوم بود.من معتقدم که هیچ منظره ای در جهان خلقت،زیباتر و دیدنی تر ازچهرۀ یک جوان پاک و مخلص نیست.خاطرۀ سیما و کردار صیاد،اکنون سالهاست که مرا به هیجان می آورد و هر گاه او را به یاد می آورم مثل این که از مطالعۀ یک کتاب اخلاقی و عرفانی،به هیجان آمده باشم،نفس خویش را به محکمۀ عقل میبرم. عطش صیاد قابل توصیف نیست.او از مجروحینی بود که خون زیادی از او رفته و وضع بدی را برای او فراهم آورده بود.آن روز صبح،دفعۀ اولی که می خواستم به تقسیم آب بین برادران اقدام کنم،با کمک زانوانم به طرف در سنگر رفتم تا از برادری که در کنار در خوابیده بود شروع کنم.ناگهان متوجه شدم که برادر صیاد نیز به سختی در حالی که خود را بر زمین می کشید،پشت سر من می آید! گفتم:«صیاد!تو چرا از جایت حرکت کردی؟»در حالی که معصومانه در چهره ام نگاه میکرد گفت:«هیچی،همینطوری،شما مشغول کار خودتان باشید.»سر از کار او در نیاوردم،اما نخواستم با تجسس بیشتر،او را ناراحت کنم،مطمئن بودم که دلیلی دارد که همپای من می آید.بالای سر مجروح اول رفتم و یک در قمقمه آب در دهان او ریختم و سپس به طرف مجروح دوم رفتم. در این حال صیاد که در پشت سر من بود به آرامی مرا صدا کرد.بلافاصله بر گشتم و گفتم:«چی شده صیاد؟»او در حالی که با نگاهی معصومانه و تردیدآمیز در چشمان من زل زده بود گفت:«ببینید برادرطالقانی،اگر اشکال ندارد،به هر مجروح که آب دادید،بعد در قمقمه خالی را به من بدهید تا اگر قطره ای در ته آن باقی مانده بود،من بخورم.» همانطور که با تعجب به صورت او خیره شده بودم،ناگهان بغضم ترکید و بی اختیار اشکم ریخت. ۲دستم را بر صورت گذارده و در حالی که سعی میکردم صدای خود را کنترل کنم،گریستم.صیاد که شرمنده شده بود با لحنی معصومانه و با دستپاچگی گفت:«خوب، چرا ناراحت شدید،اگر اشکالی دارد ندهید.»و من با حرکت سر به او نشان دادم که نه،ناراحت نشده ام و بعد در قمقمۀ خالی را به او سپردم.با دستهایی لرزان،در قمقمه را از من گرفت و در حالی که با دقت در آن نگاه می کرد،در را بالای صورتش برد و دهان خود را در زیر آن قرار داده و گشود و لحظاتی صبر کرد تا قطرۀ باقیمانده در ته در،بر زبانش چکید و بعد با اشتهایی زایدالوصف،زبانش را در داخل در قمقمه کرد و آن را چرخانید و بعد در حالی که مزه مزه می کرد،در را به من داد.او بالای سر هر مجروح،این کار را تکرار می کرد. وقتی نوبت آب خوردن،به خود صیاد رسید،سریعاً سر جایش نشست.من آب را درون در قمقمه ریختم و او با ۲ دست گرفت و بعد آهسته گفت:«اگر شمااجازه بدهید،من آهسته آهسته آب رابخورم.»گفتم:«اشکال ندارد».او سپس با کمک زبانش،قطره قطره آب راآشامید و هر بار با لذتی خاص فرو میداد و درست مثل کسی که لیوانی آبِ سرد می آشامد،مضمضه می کرد.صیاد،این آب محدود را حدوداً ظرف چنددقیقه آشامید.این صحنه درطول روز،هرگاه هنگام تقسیم آب،بین برادران مجروح می شد،تکرار گردید. 📚منبع:کتاب "حماسه‌ی تپه‌ی برهانی" صص۱۰۳تا۱۰۶. نویسنده:دکترسیدحمیدرضاطالقانی. eitaa.com/revaayatgar
آخوند واقعی خبر رسید که ضد انقلاب با حمله به روستایی نزدیک سنندج، دکتر جهاد سازندگی را به اسارت برده است. صبح اول وقت راه افتادیم. مصطفی، عمامه به سر، اما با بند حمایل و یک نوار فشنگ تیر بار دور کمر، قوت قلب همه بود. پیش‌مرگ‌های کرد که در کنار ما با دشمن می‌جنگیدند، چپ‌چپ به مصطفی نگاه می‌کردند، باور نمی‌کردند او اهل رزم و درگیری باشد. همان صبح زود، ضد انقلاب، دکتر را به شهادت رسانده بود، اما درگیری تا عصر ادامه داشت. وقت برگشتن، پیش‌مرگ‌ها تحت تأثیر شجاعت مصطفی، ول کن او نبودند. یکی از آنها بلند، طوری که همه بشنوند گفت: - اینو می‌گن آخوند، اینو می‌گن آخوند! مصطفی می‌خندید. دستی کشید به سبیل‌های تا بناگوش آن کاک مسلح و گفت: - اینو می‌گن سبیل. اینو می‌گن سبیل. 🕊شادی روح پاک شهیدان مصطفی و رسول ردانی‌پور، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴زلزله در حزب الله لبنان و پس لرزه‌های آن در ایران! افشای نفوذ موساد در عالی ترین سطح رهبری حزب الله لبنان اگر موجب ایجاد زلزله سیاسی امنیتی در ایران نشود جای تعجب دارد. سید حسن نصرالله چند روز پیش اعلام کرد که یک مقام ارشد حزب‌الله جاسوس اسراییل بوده است. این مقام ارشد «محمد شوربه» رئیس گارد حفاظت نصرالله و فرمانده عملیات برون مرزی حزب‌الله بوده. جاسوسی شوربه برای اسرائیل ۸ سال ادامه داشته و از طریق این عامل نفوذی اسرائیل عملاً همه فعالیت های حزب‌الله و حتی زندگی خصوصی نصرالله را روزانه اسکن می‌کرده است. اگر بگوییم برای ۸ سال سید حسن نصرالله با همه تشکیلات حفاظت اطلاعاتی که دارد وسط تور اسراییل یا در ویترین اسرائیل زندگی می‌کرده است گزاف نگفته‌ایم که خود درس بزرگی برای همه رهبران منطقه است. از مهم‌ترین مسئولیت های شوربه این بوده که نقشه‌های عملیات برون مرزی حزب‌الله را برای خنثی شدن در اختیار موساد می‌گذاشته است. رسانه های لبنانی گزارش کرده‌اند که وی حتی توانسته یک شبکه جاسوسی را درون خود حزب‌الله سازماندهی کند. پنچ سال پیش بعد از ترور عماد مقنیه مقاله‌ای در روزنامه ‌«اعتماد» منتشر شد با تیتر "چه کسی حاج رضوان را فروخت" که انعکاس وسیعی در روزنامه های منطقه داشت و پر خواننده‌ترین مقاله الحیات لندن برای یک هفته بود. حاج رضوان نام مستعار عماد مقنیه در ایران بود که آمریکا و اسراییل برای سی سال دنبال ردی بودند تا او را شکار کنند. مقنیه در میهانی سالگرد انقلاب در دمشق شرکت کرد و هنگامی که سوار پاجرو پارک شده خود شد بمبی در انتظار او بود. تا سه چهار روز کسی نمی دانست شخص کشته شده کیست؟ تا اینکه حزب‌الله رسما اعلام کرد که مقنیه ترور شده است. اکنون معلوم شده جزئیات زمان و مکان حضور او در میهمانی سفارت ایران در دمشق از سوی محمد شوربه به اسرائیلی ها داده شده است. معضل شبکه های جاسوسی اسراییل در میان اعراب و نیز در میان تشکل‌های سیاسی کشورهای اطراف اسرائیل بحران لاینحلی است که ظاهراً کشورهای عربی با آن کنار آمده و پذیرفته‌اند که هماورد اسرائیل نیستند. اما جاسوسی ارشد‌ترین فرمانده عملیات برون مرزی حزب‌الله و رئیس گارد حفاظت سیدحسن نصرالله از این نظر حائز اهمیت است که به دلیل اتحاد استراتژیک ایران و حزب‌الله بی‌تردید رفت و آمدهای بی شمار این جاسوس موساد به ایران شبکه جاسوسی موساد را به ایران گسترش داده است. اگر ادعا شود که ایران از اصلی‌ترین سوژه‌های اسرائیل برای جاسوسی است آنگاه احتمالاً می‌توان به ریشه برخی از اتفاقات توضیح داده نشده در ایران هم دست یافت. الفبای منطق کار دستگاههای اطلاعات و امنیتی بر این اساس چیده می‌شود که اگر محمد شوربه روابط گرمی با ایران داشته که حتماً داشته، به ایران رفت و آمد می‌کرده یا میزبان مقام‌های ایرانی بوده و در جریان همه فعل و انفعال‌های منطقه‌ای ایران بوده می‌توان گفت شبکه‌ای از موساد در ایران وجود دارد که ۸ سال ریشه دوانده است. بر اساس همان منطقی که سازمان‌های اطلاعاتی امنیتی با آن کار می‌کنند می‌توان احتمال داد چنین شبکه جاسوسی در تشکیلات وزارت اطلاعات ایران، سپاه قدس، سپاه و بویژه حفاظت اطلاعات سپاه یا حتی قوه قضاییه، بسیج، و در نهایت هیات‌های مذهبی در رفت و آمد به عراق و سوریه شکل گرفته باشد. البته مدیران عراقی در ایران که همخوانی های سیاسی فرهنگی زیادی با امنیتی‌های حزب الله لبنان دارند و سنگ حزب الله را زیاد بر سینه زده‌اند نیز در مظان جدی این اتهام قرار دارند. این سازمان ها همگی سابقه ارتباطات گسترده با حزب الله داشته اند. برای اینکه فکر نکنیم ادعای فوق مبنی بر جا گرفتن یک شبکه یا شبکه‌هایی از موساد در نهادهای حساس ایران از طریق حزب الله لبنان خواب و خیال است می‌توان به پنج ترور اعلام شده کارکنان سازمان انرژی اتمی ایران اشاره کرد که همیشه به صورت کلی گفته می‌شد کار موساد است اما هیچگاه استنادی برای آن وجود نداشت یا اگر هم وجود داشت کسی آن را جدی نگرفت. اینکه موتور سواران مسلحی بعد از شناسایی های لازم چند ماهه در اوائل صبح جلو درب منزل کسانی کمین بگیرند که کسی مطلع نیست کارمند انرژی اتمی هستند و آنها را ترور کنند حاکی از وجود یک تشکیلات جاسوسی است که در ایران ریشه دوانده و به موساد تعلق دارد. لو رفتن فرمانده عملیات برون مرزی حزب الله می تواند سرنخ های مهمی را در اختیار همه انواع تشکیلات حفاظت های اطلاعات ایران بگذارد تا رد این شبکه های کثیف را شناسایی کنند. وارده ☫پژوهشکده مطالعات راهبردی عمار بصیر
. ♻️ آن روزی که به ما موشک می‌زنند، خطرناک نیست ولی... در جمع ما هستند کسانی که قبل از انقلاب، گرفتار زندان و شکنجه و اینها بودند و این حرف بنده را خوب متوجه می‌شوند. بازجو وقتی شلاق به دست می‌گرفت و می‌زد، موقع حساس و خطرناکی نبود، اما وقتی دستور می‌داد چلو کباب برای آقا بیاورید خطرناک بود! وقتی می‌گفت تلفن در اختیارش بگذارید تا به هرکه می‌خواهد تلفن کند،‌ آنوقت خطرناک بود. وقتی می‌گفت نامه‌ای بنویس به خانواده‌ات، آنوقت خطرناک بود. وقتی نمازخوان‌هایشان را می‌آوردند -اگر نمازخوانی داشتند- که بیاید با این زندانی که نمازخوان هست صحبت کند، خطرناک بود. ساعت خطرناک، آن زمانی بود که این فرد با خودش می‌گفت: «اینها آنطور هم بدذات نیستند که ما فکر می‌کنیم». گفتنِ این حرف همان، و کردن همان! یک ذره حسن‌ظن، انسان را ساقط می‌کرد. افرادی بودند که باآبرو به زندان رفتند، اما بی‌آبرو از زندان بیرون آمدند! اصلاً عوض شدند. مشی‌شان تغییر پیدا کرد، اصلاً آخرش ساواکی شدند. فردی بود،‌ مبارزه کرده بود،‌ زندان افتاد، بعد ساواکی شد؛ چون یک ذره به آنها پیدا کرد؛ یک ذره فکر کرد که در آنها رحم و انسانیتی هست. آن روزی که به این مملکت، می‌زنند، خطرناک نیست. آن روزی که برای می‌آیند باید دست به دعا برداشت و استغاثه کرد و خود را به خدا سپرد! این ساعت‌ها خطرناک‌تر است! بمباران شهرها، علامت ضعف آنهاست، چون امت آگاه‌اند نمی‌توانند با صحبت، مردم را تسخیر کنند و لذا چوب می‌زنند! ✍ آیت الله حائری شیرازی 👈 کانال حمید رسایی: @rasaee
27.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیر حوزه علمیه امام مهدی: عمر سیاسی قالیباف تمام شده است آیت الله روح الله قرهی، مدیر حوزه علمیه امام مهدی در گفت و گو با دیده بان ایران: 🔹اطرافیان قالیباف با ستاد پزشکیان همراهی کردند 🔹قالیباف رای انقلابی ها را شکست 🔹ثبت نام قالیباف در انتخابات نشانه عدم صداقت ایشان بود 📌 @ponezs
🔹طرح جدید دیوارنگاره میدان انقلاب در پاسداشت مقام شیخ فضل الله نوری 🔻جدیدترین طرح دیوارنگاره میدان انقلاب تهران همزمان با ایام شهادت شیخ فضل الله نوری و انقلاب مشروطه با شعار "آزادی‌خواه مخالف انحراف" اکران شد‌. ✅ اخبار تهران👇 https://eitaa.com/joinchat/2367422697Ccde4d4f394
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️😭خسته شدیم؛ بخدا خسته شدیم! 📌🤲یا رب دیگه به کجا برویم؟ @Cwarfare @Cwarfare @Cwarfare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم سلطان اغراق در تبلیغ واکسن های آسیب زا وارد میشود ایشان کسی نیست بجز حسینی بااااااای معادله اینه: برای اینکه ۵۰ هزار کودک در بیمارستان "بستری" نشن به ۵ میلیون کودک واکسن تزریق میکنیم. پایش هم نمیشه که ۱۰۰ ها هزار مرضی که توی این جامعه در بلند مدت پیش میاد بخاطر این واکسن بوده یا نه گند میزنیم به امنیت زیستی کشور دو ، سه "همت" هم رفت به جیب واکسن سازها و واردکنندگان واکسن! eitaa.com/tebeslami_ir
30.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺شهید عباس بابایی را چقدر می‌شناسی؟! 🎥 روایت بسیار شنیدنی از شهید بابایی ┄┅┅┅┅❀ 💠💠 ❀┅┅┅┅┄ 📌کانال در پیامرسانهای ایتا، تلگرام و روبیکا 👉 @shohadapaytakht
حامیان آزادی بیان ترسیدند؟! @hzamanim
‏بر سر اخذ یک مجوز برای یک نشریه چنان قیامت بپا کرده‌اند که گویا به سرزمین ارثی اصلاحات ورود عدوانی شده است. بگذارید حرف بزنیم! @syjebraily
در دولت سیزدهم ۴۰۰۰ مجوز نشریه صادر شده اما جماعت لیبرال و گران‌ساز فقط به یکی از آن‌ها حمله می‌کنند! مشتاق دیدن و خواندن هفته‌نامه شدم🤚 @hzamanim
۱۶ مرداد سالگرد اسارت شهید محسن حججی😭 به نام شهیدی که عباس وار جنگید زینب گونه اسیر شد حسینی وار شهید شد سلام بر ارباب بی سر برشی از کتاب سربلند برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟ رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحه‌اش را کشید طرفم.سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟حاج سعید تند، تند حرف‌هایم را ترجمه می‌کرد. آن داعشی خودش را تبرئه کردکه این کار ما نبوده وباید ازکسانی که او رابرده‌اند «القائم» بپرسید. فهمیدم می‌خواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام می‌گوید اسیرتان را این‌طور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریده‌بریده، جواب می‌دادوحاج سعید ترجمه می‌کرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد،نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود..!»... می شود اسیر شدوبا یک نگاه دشمن را از پای درآورد،از این چشمان چیزی جز غرور نمیبارد @Modafeaneharaam
51.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 سناریوی همه‌گیری اسپارس (پاندمی بعدی) بین سال‌های 2025-2028 و واکسیناسیون مداوم! سند اسپارس پاندمی(اینجا) 🔻همه گیری‌ها و بیماری‌های خاموش می‌توانند پس از واکسیناسیون همگانی ایجاد شوند؛ مانند همه گیری وبا در ۱۹۲۱ در آمریکا، شیوع مجدد فلج اطفال در سودان، پاکستان و افغانستان، شیوع پنوموکوک با واکسن‌های غیر اختصاصی و... (اینجا، اینجا و اینجا). 🔘این گزاره‌ها را به یاد داشته باشید: 1⃣اردیبهشت امسال، شراکت اتحادیه صهیونیستی جهانی واکسن و ایمن سازی (GAVI) بنیاد بیل و ملیندا گیتس، عربستان سعودی (همان عربستانی که این روزها کنار اسرائیل ایستاده)، WHO و... برای ریشه کنی فلج اطفال از جمله در ایران، رخ داد (منبع). 2⃣همچنین آغاز طرح واکسیناسیون فلج اطفال در بسیاری از استان‌ها (اینجا و اینجا) 3⃣واکسیناسیون سرخک در بسیاری از استان‌ها به بهانه ورود اتباع (اینجا) 4⃣و نیز دسترسی رایگان برخی گروه‌ها به واکسن‌های hpv و آنفولانزا 5⃣واکسیناسیون سراسری پنوموکوک و روتاویروس (اینجا) 6⃣و جدیدترین مورد، دریافت واکسن سرخک در پایانه‌های مرزی اربعین (اینجا)؛ ⁉️آیا علت افزایش واکسیناسیون‌ها به بهانه‌ی بیماری‌هایی که طبق گفته‌ی خود وزارت بهداشت، قبلاً ریشه کن شده (مثل فلج اطفال) چیزی جز تبعیت محض از دستورات WHO -که زیر مجموعه پنتاگون هست- می‌باشد؟ ❓آیا دشمن شناسی ما فقط به دشمن بیرونی و اسرائیل تقلیل یافته؟ ⭕️نفوذی‌ها و ذینفعان همچنان مشغول کارند و امنیتی که زیر سوال برده می‌شود... 💢 ظاهراً در حال حاضر، جز آگاهی مردم و رد این برنامه‌های از پیش تعیین شده، چاره‌ی دیگری نیست... 🆔@awake_vs_reset
63.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جنگ ترورها شعله ور شده است.. اینگونه اسراییل به فرماندهان مقاومت می رسد... اطلاعات مهمی که برای اولین بار فاش می شود! ✍ ترجمه و زیرنویس فارسی اختصاصی @SyrianToPersian
📜 معيّت با امام، در میدان درگیری معنا پیدا می‌کند و‌گرنه در روز عافيت، همه کنار اميرالمؤمنين‌اند! در جنگ جمل، يک‌عده نمی‌آيند! در صفّين يک‌عده نمی‌آيند! در حکميت هم عده‌ای با اميرالمؤمنين همراهی نمی‌کنند و فرياد حضرت بلند می‌شود که مثل پارچۀ کهنه‌ای هستيد که هر طرفش را می‌دوزی، ازطرف ديگر پاره می‌شود! ☑️ @mirbaqeri_ir
به بهانه شیوع بیماری فلان، واکسن‌اش را به افراد ترسیده داوطلب می‌زنند، افراد واکسن‌زده بیمار می‌شوند و بقیه را هم بیمار می‌کنند، بعد می‌گویند دیدید گفته‌ بودیم این بیماری شایع می‌شود! و چرخه ترس، تولید بیماری و فروش دارو ادامه دارد... @hzamanim