۱۶ مرداد سالگرد اسارت شهید محسن حججی😭
به نام شهیدی که عباس وار جنگید
زینب گونه اسیر شد
حسینی وار شهید شد
سلام بر ارباب بی سر
برشی از کتاب سربلند
برگشتم به حاج سعید گفتم: «آخه من چطور این بدن ارباً اربا رو شناسایی کنم؟ رفتم سمت آن داعشی. یک متر رفت عقب و اسلحهاش را کشید طرفم.سرش داد زدم: «شما مگه مسلمون نیستید؟» به کاور اشاره کردم که مگر او مسلمان نبود؟ پس سرش کو؟ چرا این بلا را سرش آوردید؟حاج سعید تند، تند حرفهایم را ترجمه میکرد. آن داعشی خودش را تبرئه کردکه این کار ما نبوده وباید ازکسانی که او رابردهاند «القائم» بپرسید. فهمیدم میخواهد خودش را از این مخمصه نجات دهد. دوباره فریاد زدم که کجای اسلام میگوید اسیرتان را اینطور شکنجه کنید؟ نماینده داعش گفت: «تقصیر خودش بوده!» پرسیدم به چه جرمی؟ بریدهبریده، جواب میدادوحاج سعید ترجمه میکرد: «از بس حرصمون رو درآورد؛ نه اطلاعاتی به ما داد،نه اظهار پشیمونی کرد، نه التماس کرد! تقصیر خودش بود..!»...
می شود اسیر شدوبا یک نگاه دشمن را از پای درآورد،از این چشمان چیزی جز غرور نمیبارد
#همسفر_من
@Modafeaneharaam
51.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 سناریوی همهگیری اسپارس (پاندمی بعدی) بین سالهای 2025-2028 و واکسیناسیون مداوم!
سند اسپارس پاندمی(اینجا)
🔻همه گیریها و بیماریهای خاموش میتوانند پس از واکسیناسیون همگانی ایجاد شوند؛ مانند همه گیری وبا در ۱۹۲۱ در آمریکا، شیوع مجدد فلج اطفال در سودان، پاکستان و افغانستان، شیوع پنوموکوک با واکسنهای غیر اختصاصی و... (اینجا، اینجا و اینجا).
🔘این گزارهها را به یاد داشته باشید:
1⃣اردیبهشت امسال، شراکت اتحادیه صهیونیستی جهانی واکسن و ایمن سازی (GAVI) بنیاد بیل و ملیندا گیتس، عربستان سعودی (همان عربستانی که این روزها کنار اسرائیل ایستاده)، WHO و... برای ریشه کنی فلج اطفال از جمله در ایران، رخ داد (منبع).
2⃣همچنین آغاز طرح واکسیناسیون فلج اطفال در بسیاری از استانها (اینجا و اینجا)
3⃣واکسیناسیون سرخک در بسیاری از استانها به بهانه ورود اتباع (اینجا)
4⃣و نیز دسترسی رایگان برخی گروهها به واکسنهای hpv و آنفولانزا
5⃣واکسیناسیون سراسری پنوموکوک و روتاویروس (اینجا)
6⃣و جدیدترین مورد، دریافت واکسن سرخک در پایانههای مرزی اربعین (اینجا)؛
⁉️آیا علت افزایش واکسیناسیونها به بهانهی بیماریهایی که طبق گفتهی خود وزارت بهداشت، قبلاً ریشه کن شده (مثل فلج اطفال) چیزی جز تبعیت محض از دستورات WHO -که زیر مجموعه پنتاگون هست- میباشد؟
❓آیا دشمن شناسی ما فقط به دشمن بیرونی و اسرائیل تقلیل یافته؟
⭕️نفوذیها و ذینفعان همچنان مشغول کارند و امنیتی که زیر سوال برده میشود...
💢 ظاهراً در حال حاضر، جز آگاهی مردم و رد این برنامههای از پیش تعیین شده، چارهی دیگری نیست...
🆔@awake_vs_reset
هدایت شده از اخبار سوریه به فارسی𓂆
63.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جنگ ترورها شعله ور شده است.. اینگونه اسراییل به فرماندهان مقاومت می رسد... اطلاعات مهمی که برای اولین بار فاش می شود!
✍ ترجمه و زیرنویس فارسی اختصاصی
@SyrianToPersian
📜 معيّت با امام، در میدان درگیری معنا پیدا میکند وگرنه در روز عافيت، همه کنار اميرالمؤمنيناند!
در جنگ جمل، يکعده نمیآيند! در صفّين يکعده نمیآيند! در حکميت هم عدهای با اميرالمؤمنين همراهی نمیکنند و فرياد حضرت بلند میشود که مثل پارچۀ کهنهای هستيد که هر طرفش را میدوزی، ازطرف ديگر پاره میشود!
#استاد_میرباقری
☑️ @mirbaqeri_ir
به بهانه شیوع بیماری فلان، واکسناش را به افراد ترسیده داوطلب میزنند، افراد واکسنزده بیمار میشوند و بقیه را هم بیمار میکنند، بعد میگویند دیدید گفته بودیم این بیماری شایع میشود!
و چرخه ترس، تولید بیماری و فروش دارو ادامه دارد...
#ترس_حکمرانی_میکند
@hzamanim
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلامتی دو تَن
یحیای حماس و یحیای یمن
✍وحید چریکی
🕊 @media_Twitter | توییتر مدیا
سالروز شهادت محسن دین شعاری
«فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)»
با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهههای نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر۲۷ محمدرسولالله (ص) مشغول به خدمت شد و در سال ۱۳۶۳ به سفر حج رفت.در عملیاتهای طریقالقدس و کربلای۱ یادآور دلاوریها و رشادتهای خالصانه او در راه دفاع از میهن است زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیتهایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال ۱۳۶۶ درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیلوار جان خویش را در حین خنثیسازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت .
#شادی_روحش_صلوات
┄┅┅┅┅❀ 💠💠 ❀┅┅┅┅┄
📌کانال #کنگره_ملی_شهدای_پایتخت
در پیامرسانهای ایتا، تلگرام و روبیکا
👉 @shohadapaytakht
سالروز شهادت مرتضی مفاخری
«جانشین گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)»
فرازی از وصیت نامه شهید:
اول آن که از آمدن افراد بی حجاب و مخالف روحانیت و انقلاب و امام به تشییع جنازه و مراسم ختم جدا جلوگیری کنید.
دوم اینکه هرگز قطره اشکی در چهرهتان مشاهده نشود، بیایید اشکها را گلوله کنیم و بر سر دشمن فرود آوریم، بیایید نالههایمان را پتک گردانیم و دشمن را خوار سازیم.
«یاد کنیم شهید والامقام را با ذکر صلوات»
┄┅┅┅┅❀ 💠💠 ❀┅┅┅┅┄
📌کانال #کنگره_ملی_شهدای_پایتخت
در پیامرسانهای ایتا، تلگرام و روبیکا
👉 @shohadapaytakht
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش آسان و راحت نماز شب.
با توضیحات در این فیلم، بهانهای برای نخواندن نماز شب باقی نمیمونه.
👈حتماً ببینید و برای همه ارسال کنید.
@ahkam_yar
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 اسرائیل، صادرکننده روشهای شکنجه در دنیا!
یعقوب توکلی:
🔹 صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یکبارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکهای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهمتر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمامتر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم.
🔹 بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آنقدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخمها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشیهای آمپلیفایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوشهایم سوت میکشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم میخواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد میلرزید. مغزم تیر میکشید. از همان دستبندها برق به تمام بدنم میرسید. همهٔ سلولهای بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمیدانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمیفهمیدم.
🔹 بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمامتر به من فحش میداد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلولهها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلولهها را درآوردی. گلولهها پیش شما است.» میدانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمیتوانستم بکنم. دستهایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمیتوانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمههای پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او بهسان حیوان انساننمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بیرحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه میگیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بیرحمانهای که پیرمردی بهظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دستهایی بسته- انجام میداد، پر از تنفر شده بود.
🔹 با شکنجههایشان به شیطانصفتی اسرائیلیها بیشتر پی بردم. مهمتر از همه ارزان بودن روشهای شکنجهٔ آنها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلیترین صادرکنندگان روشهای شکنجه در دنیا شد. آموزش روشهای شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار میرفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجهها، اعصاب انسان را به هم میریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «میخواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمیتوانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکییکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چارهای جز فریاد زدن نداشتم.
🔹 متن بالا برشیست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار
🔹 سمیر قنطار، مبارز لبنانیالاصل فلسطینی است که سی سال در زندانهای اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزبالله لبنان از زندان آزاد شد.
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat