eitaa logo
روایتگـــــــر
314 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
29 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 معيّت با امام، در میدان درگیری معنا پیدا می‌کند و‌گرنه در روز عافيت، همه کنار اميرالمؤمنين‌اند! در جنگ جمل، يک‌عده نمی‌آيند! در صفّين يک‌عده نمی‌آيند! در حکميت هم عده‌ای با اميرالمؤمنين همراهی نمی‌کنند و فرياد حضرت بلند می‌شود که مثل پارچۀ کهنه‌ای هستيد که هر طرفش را می‌دوزی، ازطرف ديگر پاره می‌شود! ☑️ @mirbaqeri_ir
به بهانه شیوع بیماری فلان، واکسن‌اش را به افراد ترسیده داوطلب می‌زنند، افراد واکسن‌زده بیمار می‌شوند و بقیه را هم بیمار می‌کنند، بعد می‌گویند دیدید گفته‌ بودیم این بیماری شایع می‌شود! و چرخه ترس، تولید بیماری و فروش دارو ادامه دارد... @hzamanim
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️تفاوت نگاه و پیش‌بینی دو استاد دانشگاه درباره جنگ میان ایران و اسرائیل و آمریکا 📌شهریار زرشناس 📌صادق زیباکلام ✍سطح تحلیل‌های هرکدام را مقایسه کنید @Cwarfare @Cwarfare @Cwarfare
سلامتی دو تَن یحیای حماس و یحیای یمن ✍وحید چریکی 🕊 @media_Twitter | توییتر مدیا
سالروز شهادت محسن دین شعاری «فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)» با شروع جنگ تحمیلی عاشقانه به جبهه‌های نبرد شتافت و به عنوان مسئول گردان تخریب لشگر۲۷ محمدرسول‌الله (ص) مشغول به خدمت شد و در سال ۱۳۶۳ به سفر حج رفت.در عملیات‌های طریق‌القدس و کربلای۱ یادآور دلاوریها و رشادت‌های خالصانه او در راه دفاع از میهن است زمانیکه قرار بود برای بار دوم به سفر حج مشرف شود و به خاطر مسئولیت‌هایی که در جبهه داشت از تشرف به حج منصرف شد اما در همان سال در روز پانزدهم مردادماه سال ۱۳۶۶ درست مصادف با روز عید قربان به مسلخ عشق رفت و اسماعیل‌وار جان خویش را در حین خنثی‌سازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت . ┄┅┅┅┅❀ 💠💠 ❀┅┅┅┅┄ 📌کانال در پیامرسانهای ایتا، تلگرام و روبیکا 👉 @shohadapaytakht
سالروز شهادت مرتضی مفاخری «جانشین گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص)» فرازی از وصیت نامه شهید: اول آن‌ که از آمدن افراد بی حجاب و مخالف روحانیت و انقلاب و امام به تشییع جنازه و مراسم ختم جدا جلوگیری کنید. دوم این‌که هرگز قطره اشکی در چهره‌تان مشاهده نشود، بیایید اشک‌ها را گلوله کنیم و بر سر دشمن فرود آوریم، بیایید ناله‌هایمان را پتک گردانیم و دشمن را خوار سازیم. «یاد کنیم شهید والامقام را با ذکر صلوات» ┄┅┅┅┅❀ 💠💠 ❀┅┅┅┅┄ 📌کانال در پیامرسانهای ایتا، تلگرام و روبیکا 👉 @shohadapaytakht
10.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آموزش آسان و راحت نماز شب. با توضیحات در این فیلم، بهانه‌ای برای نخواندن نماز شب باقی نمی‌مونه. 👈حتماً ببینید و برای همه ارسال کنید. @ahkam_yar
هدایت شده از بیداری ملت
‍ 🔴 اسرائیل، صادرکننده روش‌های شکنجه در دنیا! یعقوب توکلی: 🔹 صبح روز ششم، وقتی در باز شد، شروع به کتک زدنم کردند. بعد کیسه را از سرم برداشتند. یک بشقاب یک‌بارمصرف پلاستیکی آورده بودند، که تکه‌ای پنیر، یک قاشق مربا، سه دانه زیتون، و تکهٔ کوچکی نان در آن بود. در سلول باز و بشقاب دم در بود. وقتی خم شدم تا بشقاب را بردارم، زندانبان با پایش به صورتم زد و گفت: «برندار. کسی از تو مهم‌تر هست که باید آن را بخورد. صبر کن، نخور.» چند دقیقه بعد، سگ کوچکی را آوردند. سگ پنیر را لیسید و خورد، و بعد از آن سرباز بشقاب را با پایش جلویم انداخت. من با تنفر هرچه تمام‌تر، با وجود این همه تحقیر و ناپاک شدن غذا، مجبور بودم بعد از شش روز گرسنگی، همان تکه نان کوچک را با مربا و سه دانه زیتون بخورم. 🔹 بعد از مدتی، دوباره مرا به داخل اتاق بازجویی بردند و بر روی میز چوبی خواباندند. با ریسمان مرا بستند و دوباره با کابل مرا زدند، آن‌قدر که دیگر خونی در بدنم نمانده بود و بیهوش شدم. با سطل آبی مرا به هوش آوردند و به مطب بردند، تا پانسمان خونین زخم‌ها را عوض کنند. باز مجبور شدند به من خون تزریق کنند. بعد از تزریق خون، مرا به اتاق بازجویی برگرداندند. گوشی‌های آمپلی‌فایر را به گوشم وصل کردند و صداهای وحشتناک را، تا حدی که دستگاه توان داشت، بالا بردند. سرم در حال ترکیدن بود و گوش‌هایم سوت می‌کشید. بلندم کردند و مرا به دیواری که برق به آنجا وصل بود، مصلوب کردند. فهمیدم می‌خواهند چه بلایی به سرم بیاورند. تنم از شدت درد می‌لرزید. مغزم تیر می‌کشید. از همان دست‌بندها برق به تمام بدنم می‌رسید. همهٔ سلول‌های بدنم از درد به فغان آمده بود. این وضعیت در نقاط زخمی شدیدتر و زجرآورتر بود. نمی‌دانم چند بار بیهوش شدم و مرا با سطل آب سرد به هوش آوردند و چگونه مرا به سلول بردند. دیگر روز و شب را نمی‌فهمیدم. 🔹 بعد از چند روز که آن پزشک پیرمرد را ندیده بودم، یکباره جلویم سبز شد و با دست محکم به سرم کوبید. با بددهنی هرچه تمام‌تر به من فحش می‌داد. تحمل نکردم و جوابش را دادم. گفت: «راستی چیزی را فراموش کرده بودم. یادم رفت اندازهٔ گلوله‌ها را بنویسم. قطر و حجم تیرهایی را که به بدنت اصابت کرده ننوشتم. فراموشم شد.» گفتم: «شما این گلوله‌ها را درآوردی. گلوله‌ها پیش شما است.» می‌دانستم شکنجهٔ دیگری در انتظار است؛ اما کاری نمی‌توانستم بکنم. دست‌هایم بسته بود؛ حتی با پاهایم نیز نمی‌توانستم از خودم دفاع کنم. کاملاً بی دفاع بودم. دکمه‌های پیراهنم را باز کرد و انگشت خود را در زخم زیر بغلم فرو کرد و چرخاند. اشکم درآمده بود. از شدت درد دنیا پیش چشمانم سیاه شد. تصویر او به‌سان حیوان انسا‌ن‌نمای وحشتناکی جلویم سبز شد. با کمال بی‌رحمی در چشمانم نگاه کرد و گفت: «ناراحت نشو. من دارم تیرها را اندازه می‌گیرم.» خون زیادی از زیر بغلم جاری شد و درد تمام بدنم را فراگرفت. همهٔ وجودم از شکنجهٔ بی‌رحمانه‌ای که پیرمردی به‌ظاهر پزشک در حق نوجوانی ۱۶ ساله -آن هم با دست‌هایی بسته- انجام می‌داد، پر از تنفر شده بود. 🔹 با شکنجه‌هایشان به شیطان‌صفتی اسرائیلی‌ها بیشتر پی بردم. مهم‌تر از همه ارزان بودن روش‌های شکنجهٔ آن‌ها بود؛ طوری که پس از تشکیل دولت اسرائیل، این رژیم جزء اصلی‌ترین صادرکنندگان روش‌های شکنجه در دنیا شد. آموزش روش‌های شکنجه در بازجویی منبع درآمدی بسیار مهم برای اسرائیل به شمار می‌رفت. روز هشتم، در حالی که آویزان بودم، سربازان به مسخره کردن و فحش دادن من پرداختند. تا اینجا مسئله خیلی عجیب نبود؛ هرچند فحاشی بیش از سایر شکنجه‌ها، اعصاب انسان را به هم می‌ریزد. برای آزار بیشتر، گوشهٔ کیسه را بلند کردند و دود سیگارشان را به داخل کیسه فوت کردند. من از شدت کمبود اکسیژن به دست و پا زدن افتادم. کمی بعد، ناگهان یک سرباز اسرائیلی جلو آمد و گفت: «می‌خواهم سیگارم را خاموش کنم؛ اگر زمین بیندازم، کثیف خواهد شد. بهتر است این عرب زحمت خاموش کردن سیگار را بکشد.» بعد سیگار روشن را روی پشت دستم گذاشت و آن را فشار داد. فریادم به آسمان رفت؛ ولی با دست و پای مصلوب کاری نمی‌توانستم بکنم. به قدری محکم سیگار روشن را فشار داد، که هنوز بعد از سی سال جای سوختگی آن روی دستم باقی مانده است. بعد از آن، سربازان یکی‌یکی آمدند و سیگارشان را روی دستم با فشار خاموش کردند و من در میان آن همه درد چاره‌ای جز فریاد زدن نداشتم. 🔹 متن بالا برشی‌ست از کتاب «حقیقت سمیر» ؛ روایتی از خاطرات سمیر قنطار 🔹 سمیر قنطار، مبارز لبنانی‌الاصل فلسطینی است که سی سال در زندان‌های اسرائیل به سر برد و در تبادل اسرا در سال ۲۰۰۸ بین اسرائیل و حزب‌الله لبنان از زندان آزاد شد. 🔴 👇 @bidariymelat
✔️مبارزه با صهیونیسم می تواند لغو اجبار واکسنهای کودکان هم باشد. ✔️مبارزه با صهیونیسم می تواند باطل کردن مجوز های صدور مواد غذایی اصلاح ژنتیکی (تراریخته) باشد ✔️مبارزه با صهیونیسم می تواند لغو معاهدات استعماری بین المللی در ایران باشد ✔️مبارزه با صهیونیسم می تواند بیرون کردن ایادی WHO وخروج ایران از WHO باشد و.... ✍🏼خانوم هیمو 🆔@awake_vs_reset
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا