eitaa logo
روایت انقلاب وحریم وحرم مقدس
3 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
15 فایل
این کانال ،روایت شهدای انقلاب ودفاع مقدس ومدافعین حرم،امنیت،خدمت،سلامت،پیشرفت،و...هست که سبک زندگی شهدایی وایثارگریهای این شهداورزمندگانش راتبیین و ارائه خواهدکرد. تامشمول آنکه فرمودزنده نگه داشتن یادشهداکمترازاجرشهادت نیست قرارگیریم ان شاءالله.
مشاهده در ایتا
دانلود
💥 پیکر طلبه جوانی که برای تبلیغ و منبر در ایام عزاداری سیدالشهدا به همراه همسرش عازم مناطق محروم بود و متاسفانه گرفتار سیل می شود و به همراه همسرش مهمان اباعبدالله شدند وقتی به پیکر همسر مومنه این طلبه نگاه میکنی یک تار موی این مرحومه بیرون نزده (پیکر روحانی جوان حجت الاسلام و المسلمین نصیری به همراه همسرش☝️) خداوند رحمتشان کند 🌹 به بزرگترین گروه «خون دل» د ، اخبار روز) https://chat.whatsapp.com/DqiXxmPVeWj3asHsGRYdeV
✅روایت کمتر شنیده شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات/ به‌مناسبت پنجم مرداد؛ سال‌روز عملیات مرصاد ♦️منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند. ♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد». ♦️یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟! ♦️خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. ♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند. ♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. ♦️بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ♦️به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.» 📚رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳
📚کتاب وقتی بابا رئیس بود 🥳 اگه بابای پسر نوجوونی مدرسه محل تحصیلش باشه خوش به حالش میشه. 😎 بریم بالاتر بابای پسر نوجوونی شهر باشه اون پسر بچه غصه‌ای داره؟ غصه که نداره خوش به حالش هم هست. اصلا بابای هر کی باشه خوش به حالشه و انگار خودش رئیسه. اما بابای مهدی فرق داره. چون بابای مهدی نه تنها رئیس بودن رو خوش به حالی نمیدونه، به خانواده‌اش هم اجازه نمیده خوش به حالشون باشه. 🏍 حالا اگه به یکی توی خیابون موتورسواری رو نشون بدی بگی رئیسه اون آدم باور میکنه؟ 🛵 چه برسه یک سوار رو نشونش بدی بگی رئیسه. حتما پس گردنی میخوری. 🤗 اما بابای مهدی رئیس موتورگازی سواریه که با همه رئیسها فرق داره. پس یادگرفته بیخودی خودش رو بچه رئیس ندونه. ✍️ مهدی با همون زبان نوجوانی و هاش خاطره‌هاش از باباش رو نوشته. 😍 «» رو که بخونی اونوقت باورت میشه رئیس‌ها هم میشه مثل مردم عادی زندگی کنند و باشند و فقط دستور ندن. 👌«وقتی بابا رئیس بود» نماد مسلمونه که می تونه الگوی همه رئیسها باشه. 📚 این برای نوشته شده و می‌تونه ساده‌زیستی و دوری از تکبر رو به نوجوونها یاد بده ولی قول میدیم اگه بزرگترها هم بخوننش تا هفته ها درگیرشون خواهد کرد این کتاب داستانی معرفی هست. ✍نویسنده: تقی شجاعی 📖 ۲۲۸ صفحه 🔸️ رده سنی: نوجوان(ج - د) ۹تا۱۴سال این کتاب حاصل همکاری ستاد ملی کنگره شهدای استان قم و انتشارات جمکران میباشد.
💢 کتاب «وقتی بابا رئیس بود» در قم رونمایی شد + تصاویر 🔹 کتاب «وقتی بابا رئیس بود» شرح زندگانی شهید حاج علی بیطرفان از شهدای آموزش و پرورش استان قم، طی مراسمی در سینما تربیت با حضور خانواده این شهید والامقام رونمایی شد. ▪️متن کامل خبر در لینک زیر👇 🌐https://shohadayeqom.ir/09tf 🔺 🔻 کانال کنگره شهدا در ایتا https://b2n.ir/z70689 کانال کنگره در واتس اپ https://b2n.ir/t91397 🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم
‏عکس از سبوی خاطره
🌹راهیان علقمه پدر و مادر این دو شهید عزیز در ابتدا صاحب فرزند نمی‌شدند. وقتی از همه جا ناامید شدند به ساحت مقدس آقا قمر بنی هاشم (علیه‌السلام) متوسل می‌شوند. در مدت کوتاهی خداوند دو فرزند پسر به این خانواده عطا می‌کند. آن‌ها به رسم قدردانی و تشکر از ساقی کربلا نام این فرزندان را به نام مولایشان ابوالفضل و عباسعلی نام گذاری می‌کنند. ابوالفضل و عباسعلی با اعزام به جبهه در عملیات‌های مختلف شرکت کرده و در واحد اطلاعات عملیاتِ لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) سازماندهی شدند. این دو برادر بار‌ها خبر داده بودند که ما هر دو با هم شهید خواهیم شد. حتی در روز‌های قبل شهادت از همه دوستان و فامیل حلالیت طلبیدند. سرانجام در شب چهارم شعبان، سالروز میلاد حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) در بمباران مقر نیرو‌های لشکر۱۷ علی‌بن‌ابی‌طالب (علیه‌السلام) به شهادت رسیده و به نزد مولای خود شتافتند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹ستاد کنگره ملی شهدای استان قم /عضویت👇 https://chat.whatsapp.com/IqK9IiQKaNWDRoU7HpvygW
🌹سردار سپاه و مدیرکل بنیاد شهید استان فارس بود. می‌توانست در رفاه و آسایش زندگی کند و لذتش را ببرد. اما نتوانست آرام نشیند و جسارت به حرم حضرت زینب را تماشا کند. عازم سوریه شد و سرانجام به شهادت رسید و بعد ۸ سال امروز پیکرش وارد وطن شد. 🌹‏شهید اسکندری و تعدادی از نیروهای سوری بالای تپه‌ای در مورک جنوب خان‌شیخون مستقر بودن. تکفیری‌ها از چهار جهت با تعداد زیادی نیرو و سلاح سبک و نیمه سنگین حمله می‌کنن. به نوعی نیروی مقاومت کمین می‌خوره 🌹سردار اسکندری هم بعد مقاومت جانانه و به هلاکت رسوندن ۱۱ تکفیری به شهادت میرسه ‏بعد از اون خبر شهادت سردار منتشر میشه و از همین طریق تکفیری‌ها متوجه میشن که یک سردار ایرانی رو به شهادت رسوندن. برمی‌گردن پیکر مطهر شهید رو پیدا می‌کنن و در چند مقر می‌چرخونن و در نهایت در مقر فرماندهی خودشون سر شهید رو جدا می‌کنن و رسانه‌ای میکنن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔻 کانال کنگره شهدا در ایتا https://b2n.ir/z70689 کانال کنگره در واتس اپ https://b2n.ir/t91397 🌹ستاد کنگ
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا قُدس‌ ࢪاهۍ نیسٺ لَا يَوْمَ‏ كَيَوْمِكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ 🥀 🎥لحظات تکان‌دهنده از رو در رو شدن دختران با سر بریده پدرشان ◾️داعش از خانواده آن‌ها مبلغ زیادی پول و یا آزادی اسرای داعشی برای تبادل با پیکر شهید خواسته بودند که با مخالفت آن‌ها مواجه شد. 🌹ستاد ملی کنگره شهدای استان قم کانال کنگره شهدا در ایتا https://b2n.ir/z70689 کانال کنگره در واتس اپ https://b2n.ir/t91397