هدایت شده از حرم
مجنون حریف غصه ی لیلا نمی شود
زخم فراق بی تو مداوا نمی شود
فالی زدم به حضرت حافظ جواب داد
بخت همیشه بسته ی ما وا نمی شود
آب از سرم گذشته در این موج بی کسی
ساحل حریف طعنه ی دریا نمی شود
من آمدم به درد دلم چاره ای کنی
حالا مگر به جان تو فردا نمی شود
قدری بیا و حال خراب مرا ببین
حالی بپرس کم ز تو آقا نمی شود
دلخوش به هیئتم که همیشه حضور تو
جز در هوای روضه ی سقا نمی شود
جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمی شود
آقا به جان پهلوی زهرا ظهور کن
درد مدینه بی تو مداوا نمی شود
آقا شنیده ایم که بهار ظهور تو
بی انتقام حضرت زهرا نمی شود
سلامتی وتعجیل درامر فرجش صلوات
یابی بی رقیه(س)
15.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پایی که جا ماند
🔶فصل سیزدهم
🔺بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت سیزدهم 🇮🇷
ما را به یکی از سنگرهای بتونی بردند. سنگری که شب قبل، محل استراحت شهید جان محمد کریمی، ابراهیم نویدی پور و تعدادی از بچههای گروهان قاسم بنالحسن بود. اکنون، استخوان های سوختهی آنها در فاصله ده، دوازده متریمان مهمان خاکهای پد خندق بودند و ما با دستهای بسته در اسارت بعثیها.
شش نفر مانده بودیم. تعدادی ازنیروهای گروهک منافقین در پد خندق بودند. از خود عراقیها فهمیدم یکی از گروهانهای سازمان منافقان در پاتک امروز، عراقیها را همراهی میکردند.
زمانی خستگی و دردم کمتر شد که افسر عراقی گفت : «من حقیقت رو میپذیرم حتی اگر بر خلاف میلم باشه، ما در شناخت قدرت واقعی شما بسیجیها زیاد اشتباه کردیم، ما اطلاعات دقیقی از امکانات و تجهیزات نظامیتون داشتیم، اما از روحیاتتون شناخت کافی نداشتیم».
دلم گرفته بود. خاطرهای برایم تداعی شد. خاطرهای که وقتی به آن فکر میکردم، حرصم در میآمد و دلم میخواست تفاوت برخورد ما و عراقیها با اسرای جنگی را به آنها میفهماندم.
خاطرهای از شهید عبدالله میثمی یادم آمد. حرفهایم را یکی از اعضای گروهک منافقان برای درجهدار عراقی ترجمه کرد. به درجهدار عراقی که با دقت به حرفهایم گوش میداد، گفتم : «روزی روحانی شهید عبدالله میثمی، دو بسیجی رو دیده بود که دو اسیر عراقی گرفتهاند. اون دو اسیر عراقی پابرهنه بودند، وقتی دو اسیر شما میخواستند از روی پلهای فلزی خیبری رد شوند، بسیحیهای ما دلشون به حال اون دو اسیر سوخته بود و کفشهاشون رو به اون دو اسیر داده بودند، از بس پلهای فلزی داغ بود که پاهای دو بسیجی ما سوخته و تاول زده بود!! بسیجیهای ما کفشهاشون رو در میآوردند و میدادند به اسرای شما، اون وقت شما با اسرای ایرانی اینطوری برخورد میکنید؟! واقعا بیرحمید!
این را که گفتم، مات و مبهوت نگاهم میکرد و به فکر فرو رفته بود. فکر میکنم چون از ته دل این مطلب را گفته بودم خدا هم اثرش را به دل درجهدار عراقی گذاشت. از نگاهش فهمیدم که حرفم را باور کرده است.
◀️ ادامه دارد . . .
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برترین تکتیراندازهای هر کشور
و برترین تکتیرانداز تاریخ
جالب بود ببینید
نیمه پنهان ماه1_2790863918.mp3
زمان:
حجم:
16.31M
🌹 روایت ۲۰
امیر شهید حسن آبشناسان
به روایت همسر بزرگوارشان
🌷نیمه پنهان ماه
حتما گوش کنید...
خیلی خیلی تاثیرگذاره...