eitaa logo
روایت انقلاب وحریم وحرم مقدس
3 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
15 فایل
این کانال ،روایت شهدای انقلاب ودفاع مقدس ومدافعین حرم،امنیت،خدمت،سلامت،پیشرفت،و...هست که سبک زندگی شهدایی وایثارگریهای این شهداورزمندگانش راتبیین و ارائه خواهدکرد. تامشمول آنکه فرمودزنده نگه داشتن یادشهداکمترازاجرشهادت نیست قرارگیریم ان شاءالله.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 آرتین فرزند ارتش، فرزند ایران 🔹مطلع شدیم پدر آرتین شهید علیرضا سرایداران از کارکنان نیروی دریایی ارتش بود 🔹شهادت مجاهد خستگی ناپذیر دفاع از مرزهای دریایی کشور عزیزمان ایران ناوبانیکم تکاور دریایی علیرضا سرایداران و همسر و فرزند دلبندش در حمله تروریستی گروهک تکفیری داعش را به تمام مردم شهید پرور ایران اسلامی به ویژه خانواده بزرگ ارتش تبریک و تسلیت عرض می نماییم . 🔹
هدایت شده از شهیده نسرین افضل
ترسم از اینه این پسر قاتلینشو حلال کنه ! اصلا بعید نیست😭
هدایت شده از شهیده نسرین افضل
خداقوت دلاور چه چهره ی خسته ای تمام عمر دویدن و به لاله رسیدن خوشبحالت چه عاقبتی خدانگهدار دلاور والتماس شهادت 🌷
هدایت شده از شهیده نسرین افضل
varesane ShohadaM ar shalamche.mp3
زمان: حجم: 4.2M
قدمگاه شهیدان است اینجا... 😭 نمیدونم تا به حال شلمچه، طلائیه و مناطق دوران دفاع مقدس رفتید یا نه... این مناجات دقیقا دل آدم رو میبره همونجا... 😍😭
هدایت شده از شهیده نسرین افضل
❤️ياران‌ِقاســـم بن الحسن علیه السلام چَشمان تو دید، هر چه این شهر ندید شاگردِ حُــسین(ع)، دانش آموز شهید! ای شـَــهدِ لب تو از عســل شیرین‌تر برخیز ببین که قاسـِـــم از راه رسید....
اولین عملیات لشکر بود که بعد از فرمانده شدن حاج مهدی انجام می دادیم. دستور رسید کنار زبیدات مستقر شویم. وقتی رسیدیم، رفتم روی تپه ی کنار جاده. قرار بود لشکر کربلا، سمت راست ما را پر کند. عقب مانده بودند و جایشان عراقی ها، راحت برای خودشان می رفتند و می آمدند. رفتم پیش حاج مهدی. خم شده بود روی کالک عملیاتی. بی سیم کنارش خش خش می کرد. موضوع را گفتم. نگاهم کرد. چهره اش هیچ فرقی نکرد. لب خند می زد. گفت:«خیالت راحت. برو. توکل کن به خدا. کربلا امشب راستمونو پر می کنه» از چادر آمدم بیرون. آرام شده بودم. یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 20
💍🥀 ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ❥ پسر عمه، دختر دایی بودیم، و در جریان انقلاب دو تا همرزم. وقتی ازم خواستگاری کرد، خیلی بهم برخورد. یک سال و چند ماه گذشت؛ اما اسماعیل دست بردار نبود. آن روز آمده بود برای اتمام حجت. گفت «معصومه، خودت میدونی که ملاک من برای انتخاب تو ظاهر و قیافه نبوده؛ ولی اگه بازم فکر می کنی این قضیه منتفیه، بگو که دیگه با اصرارم اذیتت نکنم.»  نشستم و با خودم خلوت کردم. توی روایات خوانده بودم، که اگر خواستگاری برایتان آمد و با ایمان و خوش اخلاق بود، رد کردنش مفسده دارد. هیچ دلیلی به ذهنم نرسید تا اسماعیل را رد کنم، گفتم «راضیم.» شهید دقایقی 🍂⚘🍂⚘🍂⚘🍂⚘🍂⚘🍂⚘🍂
هدایت شده از جام تهی
دسته آرپی جی زن " کل گردان حضرت امام سجاد دشت ذهاب سال ۶۳
هدایت شده از جام تهی
شهیدی که هیچ کس از او یاد نکرد 🌸🌺 حسین احمدی جبهه سومار سال ۶۱ کنار پل هفت دهنه رودخانه فصلی عکاس " محمد
هدایت شده از جام تهی
نمی دانم سن یا به قول قدیمی ها " سند " شما به پیراهن " مانتی گُل " قد می دهد یا نه ؟ . مانتی گل یک پیراهن مارک فرانسوی بود که کیفیت بسیار خوبی داشت. چون جنسش از الیاف پلاستیک بود فقط باید حواست بود که نسوزد واِلا نه پاره می شد ، نه کهنه می شد و نه تنگ می شد، مثل سنگ بوشهری تابستانها داخلش خنک و زمستانها گرم بود.   مانتی گل آنقدر خوب و مرغوب و با اصالت بود که بعدها نماد دوام و وفاداری و اصالت و ماندگاری شد یعنی هر چیزی را می خواستند بگویند با دوام و مرغوب است می گفتند مثل " جومه ی منتی گله ".   این پیراهن مرگ نداشت یعنی پدر می پوشید، بعد مادر، بعدش نوبت پسرها می رسید ، خیلی که کهنه می شد آنوقت دختران زیر لباس می پوشیدند. بدون اغراق یک پیراهن مانتی گل یک خانواده هفت نفری را تا ده سال به راحتی راه می انداخت ، اصلأ این پیراهن انگار خریدنی نبود و از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسید یعنی کمتر کسی می تواند ادعا کند خودش رفته بازار پول داده و مانتی گل خریده. یکی از دوستانم می گفت من یک مانتی گل زرشکی رنگ داشتم که از هفت سالگی تا زمان سربازی آن را یکسره می پوشیدم ، آنقدر باوفا بود که انگار پا به پای  من قد می کشید و بزرگ می شد. جالب اینکه مانتی گل مثل طلا  قیمتش هم ثابت بود یعنی توی بازار دلوار و گناوه و بوشهر حتی شیراز و تهران یک قیمت داشت .   تیپ مانتی گل زرشکی با کفش دانلاپ سفیدِ زیر سبز، از تیپهای رایج آن سالها بود. از آنجایی که مانتی گل کِش می آمد و هر سن و قد و سایز و هر جنسیتی می توانست آن را بپوشد من فقط  یک چیز را می توانم با مانتی گل مقایسه کنم و آن هم اتومبیل لندرور است. بله درست شنیدید لاندی وِرِ هم با اینکه ظرفیت اسمی اش پنج نفر بود اما تا شانزده نفر را به راحتی جا می داد درست مثل پیراهن مانتی گل انگار کِش می آمد.