#شعر
تازه شد خبر ، خبر جدید شد
چیست ؟ خادم الرضا شهید شد
کوله بار بسته یار ، عازم است
کیست این ؟ رفیق حاج قاسم است
کیست این ؟ چقدر کربلایی است
باز هم شهید ، یک رجایی است
کیست این شهید یا رضا به لب ؟
جان او رسید با رضا به لب
کیست این که نام او سرآمد است ؟
مقصدش رواقهای مشهد است
پله زد به آسمان قدم قدم
باز شد به روی او در حرم
راه را نرفت ، راه را دوید
شد کبوتر و به آسمان پرید
باز هم خبر ، خبر جدید نیست
کشور رضا که بی شهید نیست
#محسن_ناصحی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#شعر
باید قبول کرد که پایانِ جست و جوست
دیگر دوباره دیدنت ای مرد آرزوست
شرق است مَطلعِ تو و غَرب است مَغربَت
خورشید اگر نگفت منم تو دروغ گوست
در عصرِ پُشتِ میز نشینی نمان برو
اینجا به کامِ آدمَکانِ هزار روست
کوه و کَمر که جای رییس و وکیل نیست
جای رییس لای پَرِ مهربانِ قوست!
باید فقط نشَست و سخنرانِ خوب بود
باید نماز خواند… نمازی که بی وضوست!
نُطقِ تو را تمسخُرِ اغیار خسته کرد
حالا چقَدْر دورِ تو خالی ز عیب جوست
خدمت به خَلق کردی و رفتی به فَرشِ عرش
جان را قَباله کردی و دادی به دَستِ دوست
پاینده باد دولتِ داغی که بر دل است
پاینده باد دولتِ بُغضی که در گَلوست
قَدرِ تورا چگونه ندانسته ایم ما
این اشکِ آینه ست که با آه روبروست
نقاره زن شده دلمان ، زعفرانی است
خونِ دل است آنچه که حالا سبو سبوست
پس خادم الرضا شدنَت افتخارِ توست
آسوده باش کشورمان در پناهِ اوست
چشم انتظار تو به خدا حاج قاسم است
امشب چقدْر تشنه ی دیدار و گفت و گوست
از این سقوط من که ندیدم صعودتر
پروازی از میانه ی پروازَم آرزوست…
#محسن_کاویانی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
#روایت_جمهور؛ ادای دین هنرمندان به #شهید_جمهور
♨️ برای اطلاع از تولیدات هنرمندان در ابراز همدردی با حادثه جانسوز شهادت رئیس جمهور و همراهانش به کانال روایت جمهور بپیوندید.
◀️لینک صفحات روایت جمهور در فضای مجازی :
ایتا
بله
@revayatejomhour
#روایت
یا رحیم
کاش یک جایی پیدا می کردم که سر صبحی روضه بخوانند. از اول صبح تا به حال دارم فکر می کنم امروز چکار کنم؟ از در خانه که می آم بیرون جلوی در مغازه میوه فروشی چند نفری دارند بحث می کنند. بحث شان درباره رییس جمهورهاست و مقایسه این با آن که کدام یکی واقعا خدمت کرده و کدام یکی شعار داده. حوصله شان را ندارم. توی اتوبوس هم یکی دو نفری دارند چیزهایی می گویند. بازهم حرف نمی زنم. یک کلیپ دیده ام که خبرنگار تلویزیون از سید شهید می پرسد وقت فراغت یا استراحت داشته اید؟ سید فکری می کند و اخمی به نشانه دقت یا تفکر بین ابروهایش را خط می اندازد. یادش نمی آید. یک چیزی می گوید که وقت فراغت نداشته. استراحت نداشته. یادم می آید این چند سال هم با هیچ مخالفی بحث نکرد. جواب نداد. انگار بقدر یک جواب دادن هم نمی خواست از کار کردن عقب بیفتد. فکر می کنم ما هم باید همین مدل باشیم. نباید درباره سید شهیدمان بحث کنیم. باید بیشتر کار کنیم. فکر می کنیم حتی وقتی برای غضه خوردن هم نداریم. ما هنوز یک سید بزرگوار دیگر داریم که نباید احساس تنهایی کند. باید بجای شهدای مان هم کار کنیم. با این حال اما یک کاش دیگر در دلم مانده. یک چیزی در دلم بالا و پایین می شود. یک چیزی که فقط روضه ی سیدالشهدا و اشک امام حسین خنکش می کند. کاش سر صبحی یک جایی یک روضه بود...
#بهزاد_دانشگر
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
روایت جمهور
#روایت
بسم الله
آقای رئیس جمهور، راستش را بخواهید من هیچ وقت از طرفداران شما نبودم.
نه از آن زمان که وارد قوه قضائیه شدید و نه آن زمان که کاندید ریاست جمهوری و بعد هم خود رئیس جمهور.
حتی موقع انتخابات هم فقط برای اینکه شما بودید و یک مشت آدمهایی که حتی ادب هم بلد نبودند، من فقط به ادب شما رای دادم.
حتی این ماههای آخر هم وقتی که وضعیت زندگی مردم را میدیدم یا هربار که توی اتوبوس پای درد و دل هایشان مینشستم پیش خدا استغفار میکردم از رای ای که به شما دادم.
حالا که دستتان از دنیا کوتاه است و قطعا میبینید بگذارید بگویم که اصلا همین چند روز پیش بخشی از مناظره انتخاباتی که در آن میگفتید در دولت من هیچ فضا و رسانه ای فیلتر نخواهد شد را با هشتگ دروغگویی منتشر کردم.
چون عصبانی بودم. هنوز هم عصبانی ام.
اما حالا عصبانیتم فرق میکند.
تا شنبه هر چه عصبانی بودم در دلم بد و بیراه میگفتم و تحلیل های بلند و بالا مینوشتم.
ولی حالا از اینهمه عصبانیت فقط اشک میریزم و آشوبم.
من هنوز هم طرفدار شما نیستم ولی راستش از یکشنبه عصر که همسرم ناگهان به پیشانی اش زد و گفت آسد ابراهیم شهید شد، به شرفم برخورده است.
دلم بیقرار است و حس میکنم چیزی روح و غیرتم را زیر پاهایش لگد کرده است.
به ایرانی بودنم برخورده است که چرا باید به این راحتی و آسانی دومین شخص مهم کشورم شهید شود؟
آنقدر عصبانی ام که برایم فرق نمیکند آن رئیس جمهوری که شهید شده است کیست و چه کرده، فقط برایم مهم است که چرا به اینجا رسیدیم؟
اشک هایم روانه است. صدای قرآن درون دانشگاه پیچیده. قاب عکسها و شمع های کنارشان قلبم را تکان میدهد.
من هنوز هم طرفدار شما نیستم آقای رئیس جمهورِ شهید. ولی در مختصات ارزشی و قلبی و عقلی من، کسی را که بی خاصیت و بی فایده است را نمیسوزانند. تاریخ همیشه روایت کنندهی مردان و زنانی ست که هرچه شریف تر بودند، شعله های دورشان بیشتر بوده.
در مختصات من نمیشود کسی شروع و پایان ماموریتش با ولادت امامرضا باشد یک آدم معمولی با تصادف های شانسی باشد.
در مختصات من هرکسی حتی اگر ذره ای تلاش و خدمتی کرده باشد، مستحق خسته نباشید گفتن است.
من طرفدار شما نیستم آقای شهیدِ جمهور، ولی خسته نباشید.
حالا که ما ماندیم و تنها عکسی از شما بر روی دیوار، بگذریم از همهی حرفها و نقد ها...
شماهم بگذرید از ما...
#زینب_جمشیدیان
#روایت_جمهور
@revayatejomhour
روایت جمهور
#روایت
گالری گوشیم را بالا و پایین می کنم.
جایی حوالي پایان اکتبر 2021 می زنم توی ترمز . با دوربین گوشی چندتا ویدیو ضبط کرده ام . ماله وقتی است که توی ارتفاعات صعب العبور اندیکای زلزله زده شارژ دوربینم تمام شد و مجبور شدم با گوشی تلفن همراهم آنچه را که می بینم ثبت و ضبط کنم.
یک سید پیر ، با عمامه سیاه خندان و عصا زنان در حال حرکت است. هنوز کرونا آنقدرها رنگ نباخته پس ماسک به صورت دارد. عبایش را که توی دست و پایش بوده جمع کرده توی دستش و به سربازی که می خواهد از دستش بگیرد اجازه نمی دهد. تو گویی با نگاهش می گوید:"بارم را روی دوش کسی نمی اندازم "
مردم باورشان نمی شود. دقایق ابتدایی را توی شوک اند. من هم، رئیس جمهور کجا و این منطقهی صعب العبور ، وقتی باورشان می شود هجوم می برند سمت رئیس جمهور سیل جماعت روستایی لر سرازیر می شود طرف سید ابراهیم که آمده تا خودش از نزدیک شرایط منطقهی زلزله زده را ببیند، درد مردم را بشنود و اگر شد چاره ای کند. مردم شاید درست نداند که سیدابراهیم کیست و چرا به اینجا آمده، اما همین صبح اول صبح هر طور شده خودش را به اندیکا رسانده و آمده توی دل بحران ببیند خجال مردم چطور است و شرایط چگونه است. همین که این مرد بهشان اهمیت داده سر از پا نمی شناسند. دوره اش کردند. می خواهند ببوسندش. بغلش کنند. بهش بفهمانند که چقدر از دیدنش خوشحال شده اند. دخترک شعر از بر شده اش را می خواند و پسر کد خدا با شوقي وصف ناپذیر صل علی محمد گویان گوسفندان را جلوی پای سید ابراهیم سر می برد. توی دلم می گویم خدا خیرت بدهد مرد که اینطور دل این مردم مصیبت زده را شاد و خوشحال کردی. وبعد به حال تیم امنیتی دلم می سوزد که باید حواسشان به حفاظت باشد. در حالتی که نه رئیس جمهور باهاشان همراهی می کند نه مردم. همین جاهاست که یادم می آید دیگر نیاز نیست برای تیم حفاظت دلم بسوزد. چون دیگر قرار نیست . با سید بروند بین مردم و هی تلاش کنند فاصله بندازند بین ناشناس و سید و اوهم مدام کنارشان بزند،توبیخشان کند و خودش را به مردم برساند. دیگر خبری از این همه دغدغه برای خدمت نیست.
#سیدعلی_محمد_حسینی
#روایت_جمهور
@revayatejomhour