eitaa logo
کانال محتوای روایتگری راویان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
443 فایل
✅️ این کانال متعلق به ((موسسه روایت سیره شهدا قم)) می‌باشد. 📌بیان خاطرات شهدا و رزمندگان 📌محتوای روایتگری 📌معرفی کتب شهدا 📌تشریح عملیات ها
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۵ شهریورماه سه شهید و گرامی باد . ⚘ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
شهید مدافع حرم عادل سعد 🍁ولادت:1خرداد سال1352🌷 🍁شهادت:15شهریور سال1395🌷 🍁محل شهادت:سوریه🌷 🍁نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۵ شهریور سالروز شهادت مدافع حرم خوزستانی #شهید_عادل_سعد همسر شهید : زمانی که شهید سعد سوریه بود من خواب دیده بودم که برام یک مقنعه ساتن سبز رنگ خیلی قشنگ آوردن، واقعا زیبا بود. وقتی پوشیدمش، صورتم کامل نورانی شده بود. وقتی تماس گرفت گفتم عادل خوابت رو دیدم. پرسید و خوابم رو براش تعریف کردم. گفت این هدیه شهادت من به تو هست، گفتم به این حرف رو نزن. تو تازه رفتی سوریه و به من قول دادی که برگردی. قول شهادت نداده بودی؛ این حرفهارو نزن. گفت نه شوخی میکنم. بعد از تماس عکسی برام فرستاد که یک پرچم سبز بهش هدیه داده بودن، وقتی دیدمش هم جنس همون مقنعه بود که توی خواب دیده بودم. پرچم حرم حضرت زینب (س) بود که اونجا بهش هدیه داده بودن و گفت همون پرچم رو گذاشتم کنار برات بیارمش. پیش خودم گفتم این خوابم تعبیر شد. بعد از شهادت ایشون، اون پرچم رو برای من آوردن. #سالروزشهادت 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
دوست شدن با حاج عادل، سخت نبود. اخلاقش ان قدر به دل می نشست که همه دوست داشتند رفیقش باشند. حاج عادل گفت: بیا برویم. گفتم: کجا؟ گفت: گلزار شهدا. با اصرار من، به اسایشگاه بسیج امد و از شهدای منطقه حرف زد و این که قصد دارد کتابی درباره شهیدان سعد بنویسد. به گلزار شهدا رفتیم. به شهدا سلام کرد. فکر می کردم این رفیق ما چقدر عاشق این تکه از بهشت است. یادم امد وقتی مزار شهدا در حال همسطح سازی بود، با حاجی و چند نفر دیگر از دوستان به گلزار شهدا رفته بودیم. شوخی می کردیم و هر کسی نقطه ای را تعیین می کرد و می گفت من اگر شهید شدم، این جا خاکم کنید. حاجی با خنده گفت: برای من اصلا زحمت نکشید! همین جا پایین پا شهید صالح سعد دفنم کنید. بعد با اشاره دست به همان جا که الان مزار اوست، گفت: همون جا که خالیه. بعد گفت: ببینید من که میرم و دیگه پیشتون نیستم، از اون بالا بهت لبخند میزنم برادر. راوی: رحیم علی پور منبع: کتاب ستارگان اسمان حرم، ص 131و 132 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در مدافع حرم "اکبر نظری" این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💐شادی روح پرفتوح شهید . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
در #سالروز_شهادت مدافع حرم "اکبر نظری" این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... 💐شادی روح پرفتوح شهید #
در اول فروردین ۱۳۴۲ در کرمانشاه متولد گردید ، قبل از انقلاب در جلسات مذهبی و قرآنی شرکت فعال داشت بطوریکه این جلسات نیز تا مدتی با مدیریت شهید اصغر معطری در منزل پدری ایشان تشکیل می شد ، همزمان با شروع تظاهرات انقلاب در شهر کرمانشاه با توجه به پایین بودن سن ایشان در لایه های زیرین گروهِ شهید پیشتاز و پیشرو سردارشهید سیدمحمد سعید جعفری فعالیت داشت. بعد از پیروزی انقلاب در سن 17سالگی جذب سپاه شد و با دیگر همرزمان به مبارزه با گروهک های ضد انقلاب پرداخت بطوریکه در سال 60طی درگیری با منافقین در شهر کرمانشاه مجروح شد . بعد از پاکسازی تقریبی شهر کرمانشاه از گروهک های ضدانقلاب به همراه گروهی از برادران جهت مبارزه با منافقین و قاچاقچیان به چند شهر کشور اعزام شد. سال 62بود جذب تیپ مسلم (ع) شد و بعد از مدت کوتاهی بعنوان فرمانده گردان و مسئول محور تیپ انتخاب شد. سال 64بعنوان فرمانده یکی ازقرارگاه های فرعی قرارگاه نجف انتخاب شد ، سال 65بعنوان فرمانده گردان حنین از تیپ 29 نبی اکرم (ص) انتخاب و در عملیات های نصر  7و والفجر 10 شرکت داشت که در عملیات اخیر مفتخر به جانبازی شیمیایی شد که تا لحظه شهادت از این موضوع رنج می برد. در عملیات مرصاد فرماندهی گردان حمزه ی تیپ را به عهده گرفت و این گردان به همراه گردان حنین اولین نیروهایی بودند که با شعار حزب الله ماشاءالله وارد شهر اسلام آباد شدند و ضربات مهلکی به منافقین وارد کردند و در این عملیات هم چون بعنوان فرمانده مورد شناسائی تک تیراندازان دشمن قرار گرفته بود از ناحیه ساعد وانگشتان دست هنگامی که با بیسیم مشغول هدایت گردان بود مورد هدف قرار گرفت. بعد از مدتی بعنوان جانشین طرح وعملیات تیپ انتخاب و در عملیات توکلت علی الله بعنوان مسئول طرح عملیات انتخاب شد . در این سالهای نبرد با داعش نیز بسیار تلاش کرد برای مبارزه با گروهک های تکفیری عازم سوریه شود که سرانجام در سال 95موفق و به عنوان اولین فرمانده مستشاری از شهرکرمانشاه عازم سوریه شد و در اعزام دوم بود که به آرزویش یعنی پیوستن به دوستان شهیدش رسید. در اعلام کرده بود که پیکر پاکش را در زیر پای شهدای نصر هفت به خاک بسپارند . شهید علاقه وافری به حضرت زهرا (س) داشت و در عملیات حلب نیز مزد خود را از بانوی دو عالم دریافت کرد واز ناحیه پا وپهلو مورد هدف گلوله دشمن تکفیری قرار گرفت و به شهادت رسید. شهید از لحاظ خصوصیات روحی بسیار شجاع و در عین شجاعت نسبت به دیگران بسیار دلسوز و مهربان بود و همیشه بالحن شیرین کرمانشاهی باتکیه کلام کَسَگَم خاطرات به یادماندنی درذهن دوستانش به جاگذاشت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با فرمانده شهید اکبر نظری در مورد عملیاتهای دفاع مقدس 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
سردار نظری فوق العاده روی آمادگی جسمانی تاکید داشت و خودش بعنوان فرمانده با ماسک شیمیایی و بادگیر که کار را بسیار دشوار می کند روزی پنج کیلومتر بدون استراحت می دوید وی افزود: بعدها حاج اکبر نقل می کرد "خیلی ها که آمادگی جسمانیشان بالاتر نبود در عملیات جا ماندند و من فقط توانستم یک نفر را به دوش گرفته و با خود عقب بیاورم. خیلی غصه خوردم که آمادگیم در حدی بالاتر نبود که بتوانم چند نفر دیگر را روی دوش به عقب بیاورم" یعنی اینقدر احساس مسئولیت داشت که برای چنین امر غیر ممکنی در حین عملیات با آن تشنگی و شیمیایی و... غصه می خورد. عملیات مرصاد برای گردان حاج اکبر خیلی حساس بود چون تقریبا اولین تجربه جنگ نامنظم و خیابانی گردان بود. حاج اکبر با اینکه فرمانده بود و نیروها اصرار داشتند مستقیم جلو نرود ناگهان جلو افتاد و با فاصله زیاد از بقیه نیروها فقط با چند نفر هجومی رخ در رخ به سینه منافقین زد و پس از عقب زدن منافقین از یک جناح دیدند حاج اکبر دقایقی بعد با دست زخمی ولی صورت خندان و پرروحیه یک خودرو با تجهیزات منافقین را به غنیمت گرفته و زیرباران گلوله عقب اورد 🕊 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در مدافع حرم "محمد حسین علیخانی" این شهید عزیز را بیشتر بشناسیم... ولادت 50/01/01 شهادت95/06/15 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
✨راوی : حاج حسین اوج ، ، و بود. یه شیعه ی خوب و با معرفت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، که لایق شهادت بود ... نکته بارزی که در آقا حسین وجود داشت ایشان با بود. حاج حسین اين اواخر عود کرده بود و سرفه شدید میزد گفتم اقاحسین چرا دنبال مجروحیتت نمیروی؟ میگفت: خوب میشم اگرم خوب نشدم دارم. خدایا او کجا و ما کجا آقا حسین زیاد میکرد و بیشتر مواقع من مامور پخش بودم. هیچ وقت ندیدم خودش مستقیم کمک کند. انفاقهای اقا حسین با دیگران فرق میکرد ، یعنی حساب کتاب یا برنامه ریزی شده بود. یك بار آقا حسین با که سه چهار سالش بود اومد مسجد المهدی(عج). همین که حاج آقا تکبیره الاحرام گفت، دخترش گفت : بابا بریم.؟؟؟!!! آقا حسین هم مهرشو برداشت ،بعد یه نگاهی به من انداخت و با اون لبخند همیشگی که انگار جزیی از ساختار چهره اش بود، گفت: بچه داری اینجوریه،بعدشم دست دخترشو گرفت خداحافظی کرد و رفت. 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
💠بعد از شهادتش کسانی آمدند و گفتند که شهید سرپرست ما بوده و یتیم‌داری می‌کرده و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم. همسرم خیلی مظلوم بود، حالا که شهید شد بیشتر او را شناختیم. 🔺همسرم پای مباحث آیت‌الله خوشبخت، آقای انصاریان و آقای هاشمی‌نژاد می‌رفت و علاقه زیادی به مباحث اعتقادی و اخلاقی داشت. اهل تماشای تلویزیون نبود. بیشتر اهل مطالعه بود. وقتی مطالعه می‌کرد هدفش حفظ مطالب نبود بلکه برای عمل کردن مطالعه می‌کرد. اهل تفکر بود.همیشه بچه‌ها را به نمایشگاه کتاب می‌برد. 💠الان در کرمانشاه ایشان را از آگاهان به فلسفه می‌دانند، برخی استادان فلسفه را ایشان به جوانان کرمانشاهی معرفی و اندیشه‌هایشان را تبیین می‌کرد. به نقل از همسر شهید محمد حسین علیخانی 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
حاج حسین خیلی با معرفت بود به فکر مشکلات همه بود،برای نماز به مسجد رفتیم، بوی خیلی بدی میومد وهمه شروع به اعتراض کردند .😣 نماز تمام شد شهیدحسین گفت یه تاکسی بگیر بیار درب مسجد وقتی که آوردم یه پیرمرد بود که هیچ کس را نداشت محل زندگی تو مغازه در جای بدی بود ،‌او را به مغازش بردیم بوی تعفن آنجا را گرفته بود .😷 حاج‌حسین به من مقداری پول داد گفت :یک شلوار و لباسی برای این بنده خدا بخر بیار 😊. من رفتم وقتی برگشتم خودش مغازه را تمـــیز کرده بود، لباسها را گرفت و او را به حمام بردتش ، او را همانند دسته گل به مغازه اش برگرداند ... شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی🌹 🕊 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| این فضا را خط کشی کنید. 🔻رهبر انقلاب: «فضای مجازی بدون اختیار ما، دارد مدیریت میشود و عوامل مسلط بین‌المللی در این فضا از لحاظ خبردهی، خبررسانی، تحلیل داده‌ها و هزاران کار دیگر بشدت فعالند. نمیشود مردممان را در این فضا، بی‌پناه رها کنیم.»۹۹/۶/۲ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۶ شهریورماه ، سالروز رحلت خارچشم غربزدگان ، مرید امام‌خمینی، محب خامنه‌ای ، روشنفکرمتعهد، گرامی باد . 💠رهبرانقلاب: ‼️ خطر بزرگی است. در دل حکومت غرب‌زده پهلوی، یک ریشه‌دار در مسائل دینی، یعنی مرحوم  که عالم زاده و پسر یک روحانی و دارای ارتباطات دینی است، با ما هم بی‌ارتباط نبود، به امام هم اظهار ارادت و علاقه میکرد، آن روز در سال ۴۲ مسئله‌‌ی غربزدگی را مطرح کرد. امروز مسئله غرب‌زدگی مسئله‌ی مهمّی است؛ باید آنرا فراموش نکنیم! ۹۸/۱/۱ ‼️یک عده غربزده، از صد سال پیش تبلیغ کردند که اگر میخواهید کشورتان پیشرفت کند بایستی بروید در ذیل غرب تعریف بشوید، غرب‌زدگی؛ همان تعبیر غرب‌زدگی که مرحوم آل‌احمد مطرح کرد و نوشت، این فکرِ غلطی بود؛ که بعضی جاهلانه و بعضی خائنانه بود. امروز هم تفاله‌های آنها همین فکرها را ترویج میکنند، مگر در زمان پهلوی ۵۰سال کشور ذیل غرب زدگی زندگی کرد جز بدبختی چه پیشرفتی برای کشور حاصل شد؟! نخیر، در ذیل غرب نمیشود، نمیتوان پیشرفت کرد؛ هرکه بگوید کشور در ذیل غرب ممکن است پیشرفت بکند، خائن به کشور است! ۹۶/۷/۲۶ 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
در 11 آذر 1302 در محله پاچنار تهران در خانواده ای روحانی دیده به جهان گشود. پدر او سیداحمد حسینی طالقانی از روحانیان مبارز دوران استبداد رضاخانی بود. مادرش بانو امینه بیگم اسلامبولچی، خواهرزاده دانشمند گران مایه مرحوم شیخ آقابزرگ تهرانی، صاحب اثر نفیس و ارزشمند الذریعة است. تولّد جلال مقارن با دوره انقراض سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضاخان بوده است که یکی از دوره های بسیار تاریک تاریخ ایران محسوب می شود. پدرجلال در آن ایّام امام جماعت و حاکم شرع محل بود و در اعتراض به بی حرمتی های رضاخان به روحانیان و مردم دین دار و زیر پا نهادن احکام دینی، امامت جماعت و کار در محضر را رها کرده خانه نشین شده بود. جلال زیر سایه پدر و در این عصر پربیداد ـ که هرروز مردم شاهد ستم تازه ای بودند ـ دوران کودکی را سپری کرد. تحصیلات جلال پس از پایان دوره دبستان پدر جلال او را به منظور آموختن علوم اسلامی و ادبیات عرب به مدرسه خان مروی نزد استاد خودش مرحوم سیدهادی طالقانی می فرستاد و از ادامه تحصیل او در دبیرستان جلوگیری می کند. او معتقد بود تحصیل در این مدارس به بی دینی می انجامد. از این به بعد جلال در کنار تحصیل علوم دینی، در بازار نیز به کار مشغول می شود. از آن جا که جلال به ادامه تحصیل در دبیرستان بسیار علاقه مند بود، پنهان از پدر، در کلاس های دبیرستان دارالفنون شرکت می کند و در سال 1322 دوران دبیرستان را به پایان می رساند. جلال خود در این باره می نویسد: «.. و من بازار رفتم امّا «دارالفنون» هم کلاس های شبانه بازکرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کار ساعت سازی، بعد سیم کشی برق، بعد چرم فروشی و از این قبیل... و شب ها درس و با درآمد یک سال کار مرتّب، الباقی دبیرستان را تمام کردم». سفر به نجف اشرف مرحوم آل احمد پس از پایان دوره دبیرستان به اصرار پدر برای تکمیل تحصیلات علوم اسلامی ره سپار نجف شد. او در سال آخر دبیرستان با نوشته های افرادی چون احمد کسروی و شریعت سنگلجی آشنا شده بود. مطالعه این آثار و از طرف دیگر سخت گیری های دینی پدر و خفقان حاکم بر جامعه در نتیجه حاکمیت طاغوت و کم تجربگی دوره نوجوانی و جوانی مجموعه عواملی بودند که نسبت به مبانی دینی ومذهبی در اندیشه جلال تشکیک به وجود آورده بود. این امر موجب شد که وی از ادامه تحصیل در نجف خودداری کند. او پس از سه ماه اقامت در نجف به تهران بازگشت و در همان سال در دانش سرای عالی در رشته ادبیات فارسی به ادامه تحصیل پرداخت. در همین دوره بود که به همراه دوستانش به صورت دسته جمعی به عضویت حزب توده درآمد و هم زمان با ادامه تحصیل در دانش سرا، در نشریات حزب توده به نویسندگی پرداخت و پس از پایان دوره دانش سرا در سال 1326 به استخدام وزارت فرهنگ (آموزش و پرورش) درآمد و تا پایان عمر به معلّمی پرداخت. روی گردانی از حزب توده جلال آل احمد در سال 1322 تحت تأثیر تبلیغات گسترده حزب توده و فضای حاکم بر جامعه و همین طور بر اثر کمی تجربه و داشتن تصویر نازیبا از مذهب ـ که در نتیجه سخت گیری های پدر ایجاد شده بود ـ به عضویّت حزب توده درآمد؛ امّا طولی نکشید که در رده های مختلف حزبی متوجّه بی اساس بودن ادعاهای رهبران حزب شد و از حزب توده ـ علی رغم پیدا کردن پایگاه مناسبی در آن ـ کناره گیری کرد. وی در این باره می نویسد: «روزگاری بود و حزب توده ای بود و سخنی داشت و انقلابی می نمود و ضد استعمار حرف می زد و مدافع کارگران و دهقانان بود و چه دعوی های دیگر و چه شوری که انگیخته بود و ما جوان بودیم و عضو آن حزب بودیم و نمی دانستیم سرنخ دست کیست و جوانی مان را می فرسودیم... برای خود من امّا روزی شروع شد که مأمور انتظامات یکی از تظاهرات حزبی بودم... چشمم افتاد به کامیون های روسی پر از سرباز که ناظر و حامی تظاهر ما، در کنار خیابان صف کشیده بودند. یک مرتبه جاخوردم. چنان خجالت کشیدم که تپیدم توی کوچه سیدهاشم و بازوبند را سوت کردم. بعد قضیه آذربایجان و بعد دفاع حزب از اقامت روس و بعد شرکت حزب در کابینه قوام... و دیگر قضایا که به انشعاب کشید». 👇 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
روی کرد دوباره به دین جلال آل احمد پس از انشعاب از حزب توده، مدتی نیز در حزب سوسیالیست ـ که خود از جمله بنیان گذاران آن بود ـ به فعالیت می پردازد و در کنار این کار به ترجمه و نوشتن کتاب هایی که در آنها سیاست های حزب توده و استالینیسم و هم چنین تمدّن ماشینی جدید مورد انتقاد قرار می گرفت پرداخت که از جمله آنهاست ترجمه بازگشت از شوروی اثر آندره ژید. بعدها جلال آل احمد در جامعه سوسیالیست های نهضت ملی ایران، حزب زحمت کشان ملت ایران و... به فعالیت سیاسی ادامه داد؛ امّا در نهایت پس از بررسی های فراوان به این نتیجه رسید که با کنارزدن توانمندی های فکری و فرهنگی خود و تکیه کردن به افکار وارداتی ساخته و پرداخته غرب و شرق نمی شود کاری از پیش برد و صریحا گفت: «به شعارهای وارداتی فرنگ دل خوش کردن و الگوی اصلاح اجتماعی را در ایران، طبق فرموده حکمای فرنگی، تهیّه کردن چه عاقبتی جز این می توانسته است داشته باشد؟» از این به بعد جلال آل احمد مسیر فعالیت های خود را با نقد گذشته عوض می کند و بدون ترس از جوّسازی ها روی کرددوباره به مذهب را در پیش می گیرد. جلال آل احمد و کودتا وقوع کودتای 28 مرداد در سال 1332 فرصت بیشتری را پیش می آورد تا آل احمد به سیر آفاق و انفس بپردازد. وی به دنبال این کودتا ابتدا همانند همه آزادی خواهان و مبارزان ضد استبداد و استعمار دچار افسردگی شدیدی می شود و تقریبا به گوشه خلوت خود می خزد و در وضعیّت مأیوس کننده پس از کودتا به درون خویش باز می گردد. وی در این باره می نویسد: «شکست جبهه ملّی و برد کمپانی ها در قضیّه نفت... سکوت اجباری مجددی را پیش آورد که فرصتی بود برای به جِدّ در خویشتن نگریستن و به جست وجوی علّت آن شکست ها به پیرامون خویش دقیق شدن و سفر به دور مملکت». جلال، مسافر جاده مستقیم جلال آل احمد پس از عمری جست وجو به این حقیقت رسید که هرچه مکتب غیرخودی هست جز فریب و استثمار و استعمار چیزی ندارند و در نتیجه، بازگشت به خویشتن خویش را یگانه راه نجات تشخیص داد. تا زمانی که او به این واقعیت دست نیافته بود همچون مسافری بود که در کوچه پس کوچه های اندیشه ورزی به دنبال صراط مستقیم بود. وقتی با پشت سرنهادن تجربه ها و آزمون های زیاد به خویشتن خویش رسید، دیگر حتّی برای دوستان دیروز قابل تحمّل نبود؛ چون او مسیری را راه نجات شناخته بود که از دید آنها بی راهه و از نگاه نظام حاکم و اربابانش خطرناک ترین و در عین حال موثرترین بود. جلال بعد از کودتای 28 مرداد به ساواک فرا خوانده شد و مجبور شد تعهّد بدهد که با سیاست کاری نداشته باشد. پس از آن تاریخ کار تشکیلاتی و حزبی را کنار گذاشت، اما سیاست به معنی واقعی را نه تنها کنار نگذاشت، بلکه با اعتقادی به مراتب بیشتر دنبال کرد. جلال پس از پانزده خرداد آل احمد از سال 1341 به بعد، روی کرد واقعی خود به فرهنگ، مذهب و سنن اسلامی و ایرانی را آغاز می کند و توجّه او به مذهب و روحانیّت، مخصوصا بعد از حادثه 15 خرداد 42 بیشتر می شود. این دوره جلال، را دوره پختگی و بازگشت او به اصالت ها می توان نامید. او در این دهه هر روز بیش از پیش به ذخایر فرهنگی و ملی و به ویژه مذهبی ایران اسلامی امیدوار می گردد و به صورت بسیار صریح به نقد استعمار و استبداد و دست آوردهای آن می پردازد و بعد از حادثه خونین 15 خرداد نظریه معروف خود را درباره روحانیّت و امام رحمه الله به عنوان یک خطّ ترسیم کرد که بر اساس آن تنها امید رهایی و بسیج توده ها در دست روحانیّت آگاه است نه در دست روشن فکرانی که هریک دل در گرو قدرتی در شرق یا غرب دارند. این نظریه مترقی و واقعی بینانه با پیروزی انقلاب شکوه مند اسلامی در سال 1357 به حقیقت پیوست. مرگ جلال آل احمد پس از آن همه تجربه و بررسی در مکاتب و روی گردانی از مکاتب رنگارنگ غربی و شرقی، جلال آل احمد به این نتیجه رسید که راه رهایی را باید در فرهنگ و مذهب این آب و خاک جست؛ چرا که سایر مکاتب ریشه در جاهای دیگری دارند و خود عامل استعمار و استبداد و... هستند. بر این اساس بعد از این که جلال نسبت به روحانیّت، به ویژه امام خمینی رحمه الله ، پس از 15 خرداد 1342 اظهار علاقه نمود، عوامل طاغوت احساس خطر کردند و به عناوین مختلف او را مورد تهدید و آزار قرار دادند و سعی کردند که او را از روحانیّت جدا کنند. در سال 1347 به مرگ تهدید شد ولی او بیدی نبود که با این بادها بلرزد و لحظه ای از تکلیفی که احساس می کرد دست بردار نبود. سرانجام در روز سه شنبه 18 شهریور 1348، بدون هیچ گونه سابقه بیماری، هنگامی که در اسالم گیلان بود، به صورت مرموزی فوت کرد و پس از انتقال جسدش به تهران، در مسجد فیروزآبادی، نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم، به خاک سپرده شد. روزنامه ها با فشار ساواک مرگ او را عادی جلوه داده، آن را بر اثر سکته قلبی قلمداد کردند 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غربزدگی.pdf
1.65M
عنوان : نویسنده موضوع : اثر ماندگار و افشاگرانه نویسنده مردمی و متعهد، مرحوم سید جلال آل احمد 💠 جلال در کتاب «غرب زدگی» در باره اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) توسط جریان غربگرای مشروطه، می نویسد: ✍️ « من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال کشمکش، بر بام سرای مملکت افراشته شد و اکنون در لوای این پرچم ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم.» 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
1_209961472.pdf
15.06M
عنوان : در خدمت و خیانت روشنفکران نویسنده : موضوع : شکرگیری روشنفکری و آغاز انحراف بخشی از انتلکتوئل بیمار ایرانی ! 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۶ شهریورماه گرامی باد . ⚘ ولادت : ۱۳۷۰/۱۲/۲۵ تنکابن ، مازندران شهادت : ۱۳۹۲/۶/۱۶ درگیری باقاچاقیان ، کرمانشاه همیشه از پدر و مادر قدردانی می‌کرد و عذرخواه بود که نتوانسته محبّت آن‌ها را جبران کند. علاوه بر آن، به من و برادرم که از او کوچک‌تر بودیم، احترام می‌گذاشت و هیچ‌وقت ما را به اسم صدا نمی‌زد، بلکه می‌گفت: آبجی و داداش.» یک سال قبل از شهادتش، در برخی از خصوصیات اخلاقی و اعتقادی­اش به کمال رسید؛ به گونه‌ای که بتواند برای شهادت آماده شود. او هیچ وابستگی‌ای به دنیا نداشت. در پایگاه محل خدمتش، چند عکس شهید را روی دیوار قرار داده بود؛ اما یک جای خالی کنارش گذاشته بود. به دوستانش می‌گفت: این، جای عکس من است. او همیشه به من می­‌گفت: حجابت را حفظ کن و در زندگی، حضرت فاطمه را الگوی خودت قرار بده.» ✍به روایت خواهر شهید 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
●بعد شهادت یکی ازدانشجوهارادیدم خیلی گریه میکردازش سوال کردم چراشماانقدربیتابی می کنید، آقارضابه آرزویش رسید. میگفت:میدونم جزشهادت برای آقارضانبایدفکرکرد امامن باهاش تودانشگاه خیلی خاطره داشتم بااینکه هم سن وسال بودیم امااوبرای ما پدری میکردهمیشه هواموداشت. ●من وضع مالی خوبی نداشتم پدرم کارگربود اماآقارضابعضی مواقع به من پول قرض میداددرجمع آنهایی که وضع مالی خوبی داشتند منوبیشتر تحویل میگرفت باآنها هم دوست بودولی زمانی که آقارضابود یعنی همه چیزبوداخلاقش واقعا خوب بود. ●ازوقتی به بزرگتروکوچکتر ازخودمیرسید دست راروی سینه اش میگذاشت وخم میشدواحترام میگذاشت اویک فرشته به تمام معنابود یادم نمی رود در دوران فتنه 88 خیلی خودش را درگیرکرده بودوتلاش میکرد جوانان را هدایت کند وروشنگری کند فردی که 300درجه باافکارولایی اش زاویه داشت بارفتار خویش، براه آورد واون شخص یکی ازافرادولایی ویکی ازمریدانش شده است. اصلادافعه توکارش نبود،جاذبه اش بی نظیربود. ✍راوی: پدر شهید 🌷 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
۱۶ شهریور ماه گرامی باد. ⚘ ششم آذر 1346، در روستای زوزن از توابع شهرستان خواف به دنیا آمد. پدرش غلام نبی (فوت1364) و مادرش هاجر نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح (مقدمات) پرداخت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. شانزدهم شهریور 1365، با سمت بی‌سیم‌چی در حاج‌عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است مادر سلام، اگر من به شهادت رسيدم برايم گريه نکني و زينب‌وار باشي و در مجلس من غيبت نباشد. مادرم! از شما مي‌خواهم که اگر از من بدي ديده‌ايد به بزرگواري خودتان ببخشيد. از خواهرانم مي‌خواهم که حجاب اسلامي را رعايت کنند. هدف از جبهه رفتنم اين است که صدام و صداميان را از ميهن عزيزمان برانم و کفر را نابود کنم و اين است که اسلام عزيزمان پيروز شود و راه حسين-عليه السلام- را ادامه دهيم تا پيروزي نهايي. پيام من اين است که در پشت جبهه کمک کنيد. شما اي برادرم! به هيچ عنوان از سپاه بيرون نياييد و امام عزيزمان را تنها نگذاريد. هم اکنون که مسلمانان کشته مي‌شوند ديگر براي من مهم نيست که کشته شدنم به چه صورت باشد. برادرم اسلحه مرا به زمين نگذاريد. از تمام مسلمانان و مديران که برايم زحمت کشیده اند . 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani
محمدرضا یاقوتی نژاد در ساعت ۲شب عملیات کربلای ۲ در منطقه حاج عمران شروع شد . محمدرضا کمک ارپی چی زن بود از ناحیه پا مجروح شد با تعدادی از مجروحین به سمت پشت خط حرکت کردیم دیدم محمدرضا نمی اید برگشتم نگاه کردم داشت اسلحه را بر می داشت و بعد آرام آرام شروع به حرکت کرد.گفتم اسلحه را بینداز بیا تا تورا به پشت خط انتقال دهیم . گفت سلاحم را بر زمین بگذارم خیانت است شما بروید من آرام آرام می آیم ، بعد از لحظه ای بر اثر بمباران شیمیایی محمدرضا به درجه رفیع شهادت نایل آمد 🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇 @ravianerohani