فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️#روایتگری جالب #رهبر_معظم_انقلاب از تلاش های #شهید_چمران در #آزادسازی_سوسنگرد
🌹روز ۲۶ آبان سالروز آزادسازی سوسنگرد گرامی باد
♦️روز آزادسازی سوسنگرد یکی از روزهای اختصاصی شهید دکتر چمران است. روزی که او مردانگی و شجاعت و شهامت و شهادت طلبی را به اوج خود رساند و تا پای شهادت پیش رفت و زخمی و خونین شد ولی بالاخره سوسنگرد آزاد شد ، و او نگاشت که رقصی چنین میانه میدانم آرزوست .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
❇️در عملیات آزادسازی سوسنگرد در ۲۶ آبانماه سال ۱۳۵۹ که به شکست حصر سوسنگرد منجر شد، ۲۴ #خلبان نیروی هوایی شرکت داشتند که از این تعداد « #هوشنگ_کیانآرا »، « #سید_محمدتقی_حسینی »، « #محمد_کامبخش_ضیایی »، « #نعمتالله_اکبری_سامانی »، « #یونس_خوشبین » و « #ابراهیم_امیدبخش » به شهادت رسیدند.
همچنین «استوار دوم #شهید_حسین_سلمانزاده »، «گروهبان یکم #شهید_ابراهیم_قهوهچیزاده »، «استوار دوم شهید غلامعلی حلاج قدوی»، «سروان فنی #شهید_عبدالله_عیسیپور »، «ستوان دو #شهید_سیدعلیاکبر_حیدری » نیز از دیگر #شهدای_نیروی_هوایی در جریان عملیات آزادسازی #سوسنگرد می باشند.
✴️لیست خلبانان هواپیمای F5 شرکتکننده در عملیات آزادسازی سوسنگرد به شرح زیر اعلام گردید: «داود صادقی»، «محمود نعیمی»، «شیرافکن همتی»، «جلال آرام»، «پرویز نصری»، «بهنام غنامیان»، «احمد مهرنیا»، «سید اسماعیل موسوی»، «سیاوش مشیری» «حبیبالله بقایی» ،«داوود سلمان»، «قاسم محمدامینی»، «ایرج عصاره»، «اکبر توانگریان» و همچنین خلبانان «محمد مسبوق»، «رضا رمضانی»، «فضلالله جاویدنیا» و «داوود عسگری» با هواپیمای F14 درجریان عملیات آزادسازی سوسنگرد شرکت داشتند .
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۶آبانماه ، #سالروز_شهادت #شهید_سعادت_طبری_کوچکسرایی گرامی باد . 🥀
نام پدر : حسین
نام مادر : سکینه شریعتی
تاریخ تولد :1340/09/22
تاریخ شهادت : 1361/08/26
محل شهادت : زبیدات عراق
نحوه شهادت : اصابت ترکش خمپاره به بدن
گلزار : سید ملال ، قائمشهر
#عملیات_محرم
#سیره_شهدا
🌺برادر شهید ـ مسعود ـ می گوید: سعادت بسیار خوش خلق، با روحیه، مهربان، متواضع، باحیا، مومن، امانتدار، حافظ اسرار، گشاده رو و صبور بود. همیشه سعی می کرد حق مردم را ادا کند و دینی به گردن کسی نداشته باشد. علاقه شدیدی به تلاوت قرآن ، نمازهای نافله و مستحبی به خصوص نماز شب داشت همواره در نمازهای جماعت و جمعه شرکت می کرد . ارادت خاصی به اهل بیت و سادات داشت.
اوقات فراغت ورزش می کرد به مسجد می رفت و به خانواده اش کمک می کرد . از پشت جبهه به خانواده شهدا سر می زد و در جمع آوری کمک های مردمی فعالیت می کرد.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#کلام_امام
💠#رهبرانقلاب:
درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگی ناپذیر خانم مرضیه حدیدچی دباغ را به بازماندگان محترم و دوستان و همرزمان ایشان تسلیت میگویم. این بانوی شجاع و فداکار در دوران طاغوت در شمار مبارزان مؤمنی بود که زندان و شکنجههای شدید نتوانست او را از این راه دشوار منصرف کند و در دوران جمهوری اسلامی نیز در مسئولیّتهایی مانند فرماندهی سپاه پاسداران در همدان و نمایندگی مجلس شورای اسلامی و تدریس در دانشگاه و حضور در سازمانهای خدماتی انجام وظیفه کرد و مفتخر به عضویّت در هیئت اعزامی امام راحل برای رسانیدن نامهی معروف ایشان به سران شوروی سابق شد. غفران و رضوان الهی شامل حال این بانوی بااخلاص و فداکار باد. ۹۵/۸/۲۷
به مناسبت سالروز درگذشت خانم #مرضیه_حدیدچی_دباغ
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه، #سالروز_رحلت خانم مبارز و انقلابی #مرضیه_حدیدچی مشهور به #طاهره_دباغ گرامی باد . 🥀
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#مرضیه_حدیدچی
#طاهره_دباغ
مرضیه حدیدچی (دباغ)، بانویی بود که دورههای چریکی و نظامی را قبل انقلاب در لبنان دیده بود و بعد از فرمان امام(ره) برای تشکیل سپاه در حکمی به عنوان فرمانده سپاه همدان انتخاب شد و عنوان اولین فرمانده زن در سپاه را دریافت کرد.
در دوران قبل از انقلاب زنان زیادی به شکل مستقیم و غیرمستقیم در مسیر مبارزه با طاغوت و استکبار ایفای نقش کردند و قطعا پرداختن به این نقش و معرفی این بانوان مبارز در همه عرصهها یکی از کارهای مهمی است که باید صورت بگیرد.
یکی از آن زنان همدانی که نامش برای همه ما آشناست خانم مرضیه حدیدچی معروف به خانم دباغ بوده که با وجود همسر و هشت فرزند آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مبارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور ولی فقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید اما همه این تلخیها و سختیها را با جان خرید و صبوری کرد زیرا اعتقاداتش برایش از هر چیز دیگری اهمیت داشت.
او زنی مقاوم و سرسخت بود که بسیاری از دورههای چریکی و نظامی را در قبل از انقلاب در لبنان دیده بود و کاملا نسبت به گروههای منافقین و ضد انقلاب و چپی اطلاعات داشت.
امروز به مناسبت روز تشکیل سپاه به نقش خانم دباغ به عنوان اولین فرمانده زن در سپاه میپردازیم که چگونه این مسئولیت را قبول کردند و در مدت مسولیت خود چه اقداماتی را انجام دادند؟
در روزهای آغازین حکومت اسلامی نه تنها ارتش از نیروهای خائن و ضد انقلاب تصفیه نشده بود بلکه برخی گروهها هم به تقابل با اندیشه اسلامی انقلاب برخاسته بودند از این رو هر لحظه امکان و احتمال بروز خطر و شعلهور شدن توطئهای میرفت. برای این کار لازم بود تشکیلاتی به وجود آید تا از انقلاب و دستاوردهای آن حفاظت و صیانت کند. بدین روی فلسفه تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شکل گرفت و برای راهاندازی آن جلسات زیادی برگزار شد.
خانم دباغ به علت گذراندن دورههای آموزشی مختلف نظامی و رزمی که در خارج از ایران دیده بود و دوستان انقلابی بر این سابقه واقف بودند و از وی برای حضور در برخی از این جلسات دعوت میکردند آن هم جلساتی سنگین با مباحثی پیچیده. سرانجام پس از ساعتها جلسه و مذاکره در دوم اردیبهشت سال ۵۸ سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل و اساسنامه مختصری برای آن نوشته شد.
در این برهه زمانی سپاه با اینکه سازمانی نوپا و متشکل از جوانان انقلابی بود، فعالیتهای خوبی در دفاع از انقلاب و مقابله با ناامنیها از خود نشان میدهد، از جمله مقابله با قائلههای تجزیهطلبانه و ضد انقلاب در خوزستان و کردستان و مقابله با عوامل نفوذی در دستگاهها و نهادهای انقلابی و کشور. اقدامات سپاه تا حدی چشمگیر بود که حضرت امام در ۲۹ مرداد سال ۵۸ زمانی که عدهای از اعضای شورای فرماندهی سپاه برای ارائه گزارش به حضرت امام به شهر قم میروند، امام خمینی در تجلیل از اقدامات پاسداران میفرمایند:«من از سپاه راضی هستم و به هیچ وجه نظرم از شما برنمیگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامی میدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهای جز سابقه اسلامی ندارید. سلام مرا به همه برسانید. من از همه شما متشکرم. من به همه دعا میکنم.»
خانم دباغ در خاطرات خود بیان میکند: « پس از مدتی طی حکمی به من مأموریت داده شد همراه و هماهنگی آقای لاهوتی نماینده امام در سپاه، مرحوم سماوات و محمدزاده برای تشکیل سپاه غرب کشور اقدام کنیم.
پس از دریافت حکم ما چهار نفر به کرمانشاه رفتیم و باید با لحاظ کردن اوضاع و شرایط سیاسی آن جا پنج نفر را برای شورای سپاه انتخاب میکردیم. برای این کار تحقیقاتی پنهانی از منابع مختلف بهره میگرفتیم. بعد از انتخاب باید در مرحله بعد به بحث و گفتوگوی عقیدتی و ایدئولوژی مینشستند و پس از تأیید هر چهار نفر ما به عنوان عضو شورای مرکزی سپاه منطقه مربوط معرفی میشدند».
بعد از استقرار سپاه در پاوه و ایلام باید برای همدان اقدام میشد آن هم حسابشدهتر زیرا سپاه همدان تقریبا مرکزیت سپاه غرب کشور بود و سپاه شهرهای کردستان، کرمانشاه و ایلام زیر نظر این سپاه بودند.
خانم دباغ درخصوص تشکیل سپاه همدان بیان میکند: « آیتالله مدنی به من گفت که فعلا خود شما مسؤلیت سپاه همدان را به عهده بگیر، تا بعد ببینیم چه میشود و آقای منصوری به عنوان فرمانده کل سپاه نیز موافقت کرد و من مسؤولیتی سنگین را به عهده گرفتم.»
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
پس از تصدی فرماندهی سپاه همدان، برنامهریزیها شروع و جلسات متعددی برگزار شد و تعدادی از برادران حدود ۷۰ نفر جذب سپاه شدند و به هر یک مسؤولیتی داده شد و این برادران حزباللهی پرشور و گرم از افراد انقلابی همدان بودند که هر آنچه داشتند در طبق اخلاص نهاده و به کمک انقلاب آمدند. یکی از کسانی که در همان نخستین روزها وارد سپاه شد شهید سماوات بود که در بازار مغازه کمدسازی داشت که مغازه را به شاگردانش سپرده بود و در خدمت سپاه بود و تا روز آخر یک ریال از سپاه حقوق نگرفت.
غرب کشور یکی از محلهای مناسب برای فعالیت ضدانقلابها بود و خانم دباغ در شرایطی فرمانده سپاه همدان شد که ضد انقلاب و گروهکهای مختلف به ترور و... میپرداختند و امنیت زیادی وجود نداشت. از این روز در گوشه گوشه شهر، حومه و اطراف آن پاسگاههای موقتی و پایگاههایی را ایجاد کرد تا تردد و آمدوشدها در راهها، گریزگاهها و گلوگاهها کنترل شود. در اوایل کار به خاطر حساسیت و بیثباتی شهر بیشتر شبها پاسها و بازرسیها را خودش انجام میداد. در خاطراتش گفته «گاهی اوقات تا اذان صبح بیدار بودم و شخصا به محلهای برادران از پاسگاه تهران- همدان تا پاسگاه همدان کرمانشاه سرکشی میکردم و دستورات لازم را میدادم و بعضی اوقات سه بار از این طرف شهر به آن طرف شهر میرفتم.»
پاکسازی شهر همدان:
توطئهها و فضای پرالتهاب آن روزها ایجاب میکرد که اخبار و اطلاعات زیادی به دست سپاه برسد تا آن کانونها متلاشی شود. برای دسترسی به این اطلاعات باید از خود مردم کمک میگرفت از این رو برای ایجاد رابطه با مردم و ترغیبشان برای این امر باید سطح آگاهی مردم بالا میرفت تا مردم حساس شده و برای ارائه گزارشهای خود احساس مسؤولیت میکردند. بعد از جلسات متعدد خانم دباغ تصمیم به برگزاری کلاس برای زنان شهر همدان در مسجد جامع میگیرد و آنقدر این فرمانده سپاه برای زنان جذاب و گیرا کلاس برگزار میکنند که تعدادی از آن بانوان اطلاعات مهمی را داده و سپاه همدان با اتکا به این گزارشها توانست بسیاری از خانههای تیمی و لانههای فساد و کانونهای توطئه را کشف و متلاشی کند و بعدها همین شیوه در سایر شهرها نیز به کار گرفته شد.
در خاطرات خانم دباغ آمده: روزی خانمی به من زنگ شد و اطلاعات عجیبی در اختیارم گذاشت، او گفت که میخواسته با شخصی تلفنی تماس بگیرد ولی خط تلفنش بر روی خطوط مکالمات دو نفر دیگر میافتد که با هم قرار و مدارهایی را در نفتشهر میگذاشتند و... این خانم تأکید میکرد که حرفهای آنها مشکوک بود و از شب حادثه و آمادگی نیروها صحبت میکردند، من سریع چند نفر از برادران را به نشانی مورد نظر فرستادم تا حرکت و ملاقات مکالمات و تحرکات و قرارهای بعدی را پی بگیرند به این ترتیب آنها کاملا در تور نفوذ ضد اطلاعاتی ما قرار گرفتند و تعقیب و گریز این ملاقاتها ما را به اطلاعات و اخبار بکر و باارزشی رساند که خبر از توطئهای بسیار بزرگ و کودتای نظامی میکرد... با این تدابیر حدود دو یا سه ماه بعد تمام عوامل کودتای نوژه شناسایی و دستگیر شدند.
جمعآوری سلاح و مواد مخدر
ضدانقلاب توانسته بود در همان روزهای آغازین انقلاب با استفاده از فضای ناآرام مقدار زیادی اسلحه و مهمات از کلانتریها و مراکز و ... به یغما ببرد و در روستاها پنهان کند البته تعدادی از مردم بودند که خودشان اسلحه داشتند و همیشه خبرهایی از درگیری افراد در روستاها و اسلحه کشیدن بر روی هم شنیده میشد که خانم دباغ با تدبیر و عملیات ضربتی بسیاری از این مهمات و نیز مواد مخدر را جمع کرد.
مأمورانی که به جامعه بازگشتند
در نیمه دوم سال ۵۸ امام در دیدار با پرسنل کلانتریها به احیای کلانتریها امر میکنند که خانم دباغ در خاطرات خود آورده: «وقتی این امر را شنیدم که باید امروز ما به دست ایشان سلاح بدهیم برایم ناخوشایند بود و پذیرش آن برایم سخت. در نوبتی که به دیدار امام رفتم موضوع را مطرح کردم که امام با یک هیبتی چنان نگاه تندی به من کردند که من هیچ نگفتم. ایشان فرمودند: «اگر شما زندان رفتید اگر شکنجه شدید، تبعید شدید...به انتخاب خودتان بوده ولی اینها آنقدر بیچاره بودند که برای لقمه نان و.. باید از ساواک اجازه میگرفتند شما ( خانم دباغ) حالا مانع میشوید که اینها آدم بشوند، اینها به زندگی برگردند شما بگو چقدر روی ایشان کار کردی؟ چقدر برایشان کلاس گذاشتی و ....» از این رو بعد از بازگشت به همدان کلانترها به خدمت فراخوانده شدند و سلاح تحویل آنها داده شد و هفتهای دو ساعت کلاس اخلاق و قرآن برایشان برگزار کردم و از این طریق مأموران کلانتری به آغوش جامعه بازگشتند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
خانم مرضیه حدیدچی معروف به دباغ با وجود همسر و هشت فرزند, آگاهانه و معتقدانه پای به میدان مارزه با ظلم گذاشت و همیشه یار و یاور ولیفقیه خود بود و در راه مبارزه خود بسیار شکنجه دید.
خانم دباغ بسیاری از دوره های چریکی و نظامی را پیش از انقلاب در لبنان دیده بود.
ایشان به عنوان اولین زن فرمانده در سپاه پاسداران خاطره ای از امام رحمه الله علیه می گوید:
روزی در همین مسئولیت( فرمانده سپاه) با همان وضعیت پوشش مانتو و شلوار و مقنعه خدمت امام رسیدم. حضرت امام در این دیدار خیلی راحت به من گفتند: شما چرا چادر ندارید؟ بگویم احمد برایتان چادر بخرد؟عرض کردم: حاج آقا چادر دارم ولی نمی شود با اسلحه و قطار فشنگ و با تجهیزات دیگر از کوه و تپه بالا رفت.
امام فرمودند: حالا که شما دارید توی شهر کار میکنید.
این تذکر امام برای من ملکه شد تا در تمام اوضاع و احوال و در منظر جامعه با پوشش کامل چادر ظاهر شوم.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
49.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ببینید
#پیشنهاد_دانلود
📹 مستند کامل ((#بانوی_مبارز)) با موضوع فعالیت های انقلابی #مرضیه_حدیدچی_دباغ
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
چادر از سرش کشیدند و چند روز شکنجهاش کردند و جای سالم در بدن نداشت اما کلامی جز اظهار ارادت به امام نگفت. شاگرد آیت الله سعیدی بود و بعد از شهادت او، گسترده تر به میدان آمد. بعد از چهار روز شکنجه، دختر چهارده ساله اش را به زندان بردند و جلوی چشم او انقدر آزارش دادند، بنحویکه مادر گمان کرد دخترش زیر شکنجه شهید شده. اما بعد از ۱۶ روز دختر مجروحش را داخل سلول پرت کردند. او هم جانانه مقاومت کرده بود. مرضیه حدیده چی معروف به طاهره دباغ، دو بار دستگیر و آزاد شد و حرفی نزد و سرانجام مجبور شد به خارج از کشور برود. در مرز سوریه و لبنان دوره آموزش چریکی دید و به عراق و عربستان و پاریس و لندن رفت. سالهایی سراسر مبارزه را گذراند تا سال ۵۷ و حضور امام در پاریس که خدمتکار و محافظ ایشان شد و با همان پرواز امام به ایران بازگشت. اولین فرمانده سپاه همدان و چند دوره نماینده مجلس شد. آنقدر با آن چادر مشکی وقار و ابهت و نزد امام منزلت داشت که از حاملان پیام ایشان برای گورباچف رهبر شوروی شد. او هم سرانجام بعد از دهها سال مجاهدت، دست از دنیا شست ولی نمونه و اسوه ای شد ماندگار در تاریخ انقلاب اسلامی.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#معرفی_کتاب
کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ)
موضوع :
کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از مبارزان زن پیش از انقلاب، به ذکر خاطرات و جان فشانیهایش در راه انقلاب میپردازد تا به همگان یادآوری کند که مردان تنها مبارزان این عرصه نبودند و زنانی هم بودند که زنانه بر سر اعتقادات و آرمانهایشان جنگیدند تا این پیروزی را نصیب مردم ایران کنند.
طاهره دباغ که به او لقب مادربزرگ انقلاب را دادهاند از شاگردان آیتالله سید محمدرضا سعیدی بود و با جامعه روحانیت مبارز همکاری داشت. در سال ۱۳۵۳ و پس از دو بار بازداشت توسط ساواک با کمک محمد منتظری و با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد. وی و دخترش رضوانه میرزا دباغ، در خاطراتشان از زندان به شکنجههای شدید توسط ساواک اشاره کردهاند. دباغ در خاطرات خود از شکنجههای ساواک میگوید:
شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد. شلاق و باتوم، کار متداول و هر روز بود که گاهی به شکل عادی و گاهی حرفهای صورت میگرفت. در مواقع حرفهای آنقدر شلاق بر کف پاهایم میزدند که از هوش میرفتم. بعد با پاشیدن آب هوشیارم کرده مجبور میکردند تا راه بروم که پاهایم ورم نکند. دردی که بر وجودم در اثر این کار مستولی میشد طاقت فرسا و جانکاه بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
کانال محتوای روایتگری راویان
#معرفی_کتاب کتاب : #خاطرات_مرضیه_حدیدچی (دباغ) موضوع : کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ)، یکی از م
فرازی از کتاب :
#خاطرات_مرضیه_حدیدچی
یک هفته مانده به روز تاریخی عزیمت امام به ایران اعلام شد که بختیار فرودگاه را بسته است🧐.
خبرنگاران دنیا صبح زود در خیابان جلوی منزل امام گرد آمده بودند که نظر امام را راجع به برگشت به ایران با توجه به بسته شدن فرودگاه بدانند.🎤
حضرت امام تشریف آوردند و با خبرنگاران صحبت کردند و به سوالات آنها جواب دادند. منظره عجیبی بود امام با آن صلابت و عزم جزمی که داشتند، فرمودند: من هفته دیگر به ایران خواهم رفت. ولو همه فرودگاهها بسته شده باشد.👌
در همین حین متوجه شدم یکی از خبرنگاران به طرز مشکوکی از دیوار بالا می آید😳 با شتاب خود را به آنجا رساند و با آن فرد درگیر شده، پایینش انداختم.😅 ناگهان درد شدیدی در قفسه سینه ام پیچید و دوستانم را به بیمارستان رساندند.🤕😫
روز ۲۲ بهمن من در طبقه دوم ساختمان بودم وقتی که رادیو را روشن کردم صدای الله اکبر خمینی رهبر را شنیدم😳😳😳.
تعجب کردم ابتدا فکر کردم موجرادیو دستکاری شده است آقای فرهادی یا همان برادر فرهاد را صدا کردم و پرسیدم که آیا دست به رادیو زدهاید گفت: نه دوباره گوش کردم جملاتی مثل: « اینجا ایران است. » «صدای انقلاب ایران. » و یا « صدای ملت ایران » و بعد سرود پیروزی ایران پخش شد خدا میداند که ناگهان چه فریادی🗣 از قعر جان و با تمام وجودم کشیدم🤩 که برادران پنداشتند حادثهای برای من روی داده .🤭
هراسان و شتابان به طبقه بالا آمدند 🤔و مرا هیجان زده و رنگ پریده 😨دیدند.
آنچه را که شنیده بودم، برای آنها با نفس های بریده بریده باز گفتم .در حالی که میگریستم آنها نیز غرق در شادی و خنده و گریه شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
🌿 خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) : اغلب وقتی غذای امام را داخل اتاق میبردم، میدیدم قرآن را باز کردهاند و مشغول قرائت قرآن هستند. مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم:
حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن می خوانید؟ امام مکثی کردند و فرمودند: *هر کس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.*
📚 پابه پای آفتاب، ج ۲، ص ۱۵۷.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
۲۷ آبانماه ، #سالروز_شهادت سردار رشید اسلام #شهید_مهدی_زینالدین گرامی باد . 🥀
🔹ولادت : سال ۱۳۳۸
🔹شهادت: ۲۷ آبان ۱۳۶۳
🔹 منطقه :سردشت
🔹مزار : قم، گلزار شهدای علی ابن جعفر
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#زندگینامه
#شهید_مهدی_زینالدین
ایشان در سال ۱۳۳۸ در کانون گرم خانوادهای مذهبی، متدین و از پیروان مکتب سرخ تشیع، در تهران دیده به جهان گشود.
مادرش كه بانویی مانوس با قرآن و آشنای با دین و مذهب بود برای تربیت فرزندش كوشش فراوانی نمود. داشتن وضو، مخصوصاً هنگام شیردان فرزندانش برایش فریضه بود و با مهر و محبت مادری، مسائل اسلامی را به آنها تعلیم میداد.
نبوغ و استعداد مهدی باعث شد كه او در اوان كودكی قرآن را بدون معلم و استاد یاد بگیرد و رابر قرائت مستمر آن تلاش نماید. پس از ورود به دبستان در اوقات بیكاری به پدرش كه كتابفروشی داشت، كمك میكرد و به عنوان یك فرزند، پدر و مادر را در امور زندگی یاری میداد.
مهدی در دوران تحصیلات متوسطه به لحاظ زمینههایی كه داشت با مسائل سیاسی و مذهبی آشنا و در این مدت روح تشنه خود را با نصایح ارزنده و هدایتگر آن شهید محراب آیتالله مدنی (ره) سیراب مینمود.
به همین دلیل از حضرت آیتالله مدنی بسیار یاد میكرد و رشد مذهبی خود را مدیون ایشان میدانست. در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی، پدر شهیدان مهدی و مجید زینالدین برای بار دوم از خرمآباد به سقز تبعید شد. این امر باعث شد تا مهدی كه خود در مبارزات نقش فعالی داشت دوری پدر را تحمل كند و سهم پدر را نیز در مبارزات خرمآباد بر دوش كشد.
در ادامه مبارزات سیاسی دوران دبیرستان، كینه عمیقی نسبت به رژیم پهلوی پیدا كرد و زمانی كه حزب رستاخیز شروع به عضوگیری اجباری مینمود. مهدي زینالدین به عضویت این حزب درنیامد و با سوابقی كه از او داشتند از دبیرستان اخراجش كردند.
به ناچار برای ادامه تحصیل، با تغییر رشته از ریاضی به طبیعی موفق به اخذ دیپلم گردید و در كنكور سال 1356 شركت كرد و ضمن موفقیت، توانست رتبه چهارم را در بین پذیرفتهشدگان دانشگاه شیراز بدست آورد.
این امر مصادف با تبعید پدرش به جرم حمایت از امام خمینی(ره) از خرمآباد به سقز و موجب انصراف از ادامه تحصیل و ورود جدیتر ایشان در سنگر مبارزه پدرش شد.
پس از مدتی پدرش از سقز به اقلید فارس تبعید شد. این ایام كه مصادف با جریانات انقلاب اسلامی بود، پدر با استفاده از فرصت پیشآمده، مخفیانه محل زندگی را به قم انتقال داد. مهدی نیز همراه سایر اعضای خانواده، از خرمآباد به قم آمد و در هدایت مبارزات مردمی نقش موثرتری را عهدهدار شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزو اولین كسانی بود كه جذب نهاد مقدس جهادسازندگی شد و با تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی قم، برای انجام وظیفه شرعی و اجتماعی خود و حفظ و حراست از دستآوردهای خونین انقلاب، به این نهاد مقدس پیوست.
ابتدا در قسمت پذیرش و پس از آن به عنوان مسئول واحد اطلاعات سپاه قم انجام وظیفه كرد. در زمان مسئولیت خود در واحد اطلاعات (كه همزمان با غائله خلق مسلمان و توطئههای پیچیده ضدانقلاب در شهر خونین و قیام قم بود) با ابراز نقش فعال خود و با برخورداری از بینش عمیق سیاسی، در خنثی كردن حركتهای انحرافی و ضدانقلابی گروهكهای آمریكایی نقش به سزایی داشت.
با آغاز جنگ تحميلي، مهدي زینالدین بیدرنگ پس از گذراندن آموزش كوتاه مدت نظامی، به همراه یك گروه صدنفره خود را به جبهه رساند و به نبرد بیامان علیه كفار بعثی پرداخت. پس از مدتی مسئول شناسایی یگانهای رزمی شد و بعد از آن نیز مسئول اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و سوسنگرد گردید.
در این مسئولیتها با شجاعت، ایمان و قوت قلب، تا عمق مواضع دشمن نفوذ میكرد و با شناسایی دقیق و هدایت رزمندگان اسلام، ضربات كوبندهای بر پیكر لشكریان صدام وارد میآورد. بخشی از موفقیتهای بدست آمده توسط رزمندگان اسلام در عملیات فتحالمبین، مرهون تلاش و زحمات ایشان و همكارانش در زمان تصدی مسئولیت اطلاعات - عملیات سپاه دزفول و محورهای عملیاتی بود.
دلاور رزمنده مهدي زینالدین در عملیات بیتالمقدس مسئولیت اطلاعات - عملیات قرارگاه نصر را برعهده داشت و به خاطر لیاقت، ایمان، خلوص، استعداد رزمی و شجاعت فراوان، در عملیات رمضان به عنوان فرمانده تیپ علیبن ابیطالب(ع) - كه بعدها به لشكر تبدیل شد - انتخاب گردید.
در عملیات رمضان، تیپ علیبن ابیطالب(ع) جزو یگانهای مانوری و خطشكن بود و با قدرت فرماندهی و هدایت وي به لشكر تبدیل شد. لشكر مقدس علیبن ابیطالب(ع) در تمام صحنههای نبرد سپاهیان اسلام (عملیات محرم، والفجرمقدماتی، والفجر3 و والفجر4) خط شكن و به عنوان یكی از یگانهای همیشه موفق، نقش حساس و تعیین كنندهای را برعهده داشت.
از خصوصیات بارز او شجاعت و شهامت بود. خط شكنی شبهای عملیات و جنگیدن با دشمن در روز و مقاومت در برابر سختترین پاتكها به خاطر این روحیه بود. روحیهای كه اساس و بنیان آن بر ایمان و اعتقاد به خدا استوار بود. مجاهدت دائمی او برای خدا بود و هیچگاه اثر خستگی روحی در وجودش دیده نمیشد.
#ادامه👇
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
در آبان سال 1363 مهدي زینالدین به همراه برادرش مجید (كه مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشكر علیبن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حركت میكنند. در آنجا به برادران میگوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم كه خودم و برادرم شهید شدیم.
موقعی كه عازم منطقه میشوند، رانندهشان را پیاده كرده و میگویند: خودمان میرویم. حتی در مقابل درخواست یكی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، مهدی به او میگوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمیتوانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را میتوانیم بدهیم.
فرمانده محبوب بسیجیها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبههها و شركت در عملیات و صحنههای افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش از این جسم خاكی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور كه برادران را توصيه ميكرد: ما بايد حسينوار بجنگيم؛ حسينوار جنگيدن يعني مقاومت تا آخرين لحظه؛ حسينوار جنگيدن يعني دست از همه چيز كشيدن در زندگي؛ اي كاش جانها ميداشتيم و در راه امام حسين(ع) فدا ميكرديم؛ از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و ميگفت عمل كرد و عاشقانه به ديدار حق شتافت.
پيكر پاك سردار #مهدي_زينالدين به همراه برادرش مجيد، پس از تشييعي با شكوه در #گلزار_شهدای_علی_بن_جعفر قم در كنار هم به خاك سپرده شدند.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
روایتی کمتر شنیده شده از #شهید_سپهبد_حاج_قاسم_سلیمانی درخصوص #شهید_مهدی_زین_الدین
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#سیره_شهدا
#شهید_مهدی_زینالدین
مهدي زینالدین در كنار تلاش بیوقفه، از مستحبات غافل نبود. اعقتاد داشت كه جبهههای نبرد، مكانی مقدس است و انسان دراین مكان، به خدا تقرب پیدا میكند. همیشه به رزمندگان سفارش میكرد كه به تزكیه نفس و جهاد اكبر بپردازند. او همواره سعی میكرد كه با وضو باشد. به دیگران نیز تاكید مینمود كه همیشه با وضو باشند. به نماز اول وقت توجه بسیار داشت و با قرآن مجید مانوس بود و به حفظ آیات آن میپرداخت. به دلیل اهمیتی كه برای مسائل معنوی قایل بود نماز را به تانی و خلوص مخصوصی به پا میداشت. فردی سراپا تسلیم بود و توجه به دعا، نماز و جلسات مذهبی از همان دوران كودكی در زندگی مهدی متجلی بود.
با علاقه خاصی به بسیجیها توجه میكرد. محبت این عناصر مخلص در دل او جایگاه ویژهای داشت. برای رسیدگی به وضعیت نیروها و مطلع شدن از احوال برادران رزمنده خود به واحدها، یگانها و مقرهای لشكر سركشی مینمود و مشكلات آنان را رسیدگی و پیگیری میكرد. همواره به برادران سفارش میكرد كه نسبت به رزمندگان احترام قائل شوند و همیشه خودشان را نسبت به آنها بدهكار بدانند و یقین داشته باشند كه آنها حق بزرگی بر گردن ما دارند.
شیفتگی و محبت ویژهای به اهل بیت عصمت و طهارت(ع) داشت. با شناختی كه از ولایت فقیه داشت از صمیم قلب به امام خمینی(ره) عشق میورزید. با قبلی مملو از اخلاص، ایمان و علاقه از دستورات و فرامین آن حضرت تبعیت مینمود. به دقت پیامها و سخنرانیهای ایشان را گوش میداد و سعی میكرد كه همان را ملاك عمل خود قرار دهد و از حدود تعیین شده به هیچ وجه تجاوز نكند.
میگفت: ما چشم و گوشمان به رهبر است، تا ببینیم از آن كانون و مركز فرماندهی چه دستوری میرسد، یك جان كه سهل است، ای كاش صدها جان میداشتیم و در راه امام فدا میكردیم. او در سخت ترین مراحل جنگ با عمل به گفتههای حضرت امام خمینی(ره) خدمات بزرگی به جبههها كرد. حفظ اموال بیتالمال برای شهید زینالدین از اهمیت خاصی برخوردار بود. همواره در مسئولیت و جایگاهی كه قرار داشت نهایت دقت خود را به كار میبرد تا اسراف و تبذیر نشود. بارها میگفت: در مقابل بیتالمال مسئول هستیم.
در استفاده از نعمتهای الهی و حتی غذای روزمره میانهروی میكرد. او خود را آماده رفتن كرده بود و همواره برای كم كردن تعلقات مادی تلاش میكرد. ایثار و فداكاری او در تمام زمینهها، بیانگر این ویژگی و خصوصیتش بود.
برای اخلاص و تعهد آن شهید كمتر مشابهی میتوان یافت. او جز به اسلام و انجام تكلیف الهی خود نمیاندیشید. در مناجات و راز و نیازهایش این جمله را بارها تكرار میكرد:
ای خدا! این جان ناقابل را از ما قبول بفرما و در عوض آن، فقط اسلام را پیروز كن.
او شخصیتی چند بعدی داشت: شخصیتی پرورش یافته در مكتب انسان ساز اسلام. خیلیها شیفته اخلاق، رفتار، مدیریت و فرماندهی او بودند و او را یك برادر بزرگتر و معلم اخلاق میدانستند. زیرا او قبل از آنكه لشكر را بسازد، خود را ساخته بود.
اخلاق و رفتار او باتوجه به اقتضای مسئولیتهای نظامیاش كه دارای صلابت و قدرت خاصی بود، زمانی كه با بسیجیان مواجه میشد برادری صمیمی و دلسوز برای آنها بود.
مهدی زینالدین در زمینه تربیت كادرهای پرتوان برای مسئولیتهای مختلف لشكر به گونهای برنامهریزی كرده بود كه در واحدهای مختلف، حداقل سه نفر در راس امور و در جریان كارها باشند. میگفت:
من خیالم از لشكر راحت است. اگر چند ماه هم در لشكر نباشم مطمئنم كه هیچ مسئلهای به وجود نخواهد آمد.
او یكی از فرماندهان محبوب جبههها به شمار میآمد. فرماندهی كه نور معرفت، تقوا، صبر و استقامت سراسر وجودش را فراگرفته بود و این نورانیت به اطرافیان نیز سرایت كرده بود.
سردار رحیم صفوی جانشین محترم فرماندهی كل سپاه درباره او میگوید: شهید مهدی زینالدین فرماندهی بود كه هم از علم جنگی و هم از علم اخلاق اسلامی برخوردار بود. در میدان اسلام و اخلاق، توانا و در عرصههای جنگ شجاع، رشید، مقاوم و پرصلابت بود.
🇮🇷 کانال ارائه محتوای روایتگری 👇
@ravianerohani
#خاطرات_شهدا
پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاده نماز نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن.
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم ازاینجا تا اهواز را بخوابم