شهرری
گوشه ای از زندگینامه گنده لات شهرری که عاقبت کار شهید شد
متأسفانه احمد آن زمان استعداد عجیبی در دعوا داشته است به طوری که هر روز در منطقهی #شاهعبدالعظیم یا او را با چاقو میزدند یا او کسی را میزده.هر کی مورد ظلم واقع می شد از او کمک میگرفت.
بدنش حسابی جای چاقو داشته اما در کنار این ها خیلی به پدر و مادرش احترام میگذاشت و هر موقع کاری داشتند بدون معطلی انجام میداد. کل ماه محرم و صفر لباس مشکی به تن داشت و هر هفته به هیئت محلشان کمک میکرده و قبضها را نگه میداشته و میگفته «اینها سند نوکری است!» یکی از مسائلی که احمد را عاقبت بخیر کرد، نماز بود؛ با همهی خلافهایی که میکرد هیچ موقع نمازش ترک نشد.
انقلاب که شد کلا زندگی جدیدی را انتخاب میکند. مسجد میرود، در سخنرانیها شرکت میکند، نماز جماعت میخواند، دعوا نمیکند و پای بساط های گذشته نمی نشیند، اما این تحول یک سال بیشتر طول نمیکشد. یعنی بعد از یک سال دوباره همان احمد سابق میشود. به باغهای اطراف شاهعبدالعظیم میرفته برای بساط های رفاقتی و...بعد از آن هم در خیابان درگیری هایی داشته است. بچههای بسیج او را دستگیر می کنند چرا که دادسرای #شهرری حکم مفسد فیالارض بودن او را صادر میکند. وقتی احمد این موضوع را میفهمد به پیشنهاد دوستانش تصمیم میگیرد به جبهه برود اما به هر دری میزند، نمیتواند تا اینکه دستگیر میشود.
آقای راسخ فرماندهی گردان مالک تعریف میکرد، «یک روز دیدم بچهها او را گرفتهاند و اسلحه پشت گردنش گذاشته و میگویند خجالت نمیکشی بچههای مردم در جبههها میجنگند تو اینجا الواتی میکنی؟احمد داد زد نامرده کسی که فردا نره جبهه! من هم گفتم فردا دارم میرم جبهه، اگر مردی فردا ساعت شش صبح میدان شاهعبدالعظیم باش. فکر نمیکردیم بیاید ولی آمد و پای حرفش ماند».
یک ماه از حضورش در جبهه ریجاب گذشته بود که به دلیل دعوا وکارهای نامربوط اخراج میشود. فرماندهی بعدی ریجاب خودش میآید دنبال احمد و وقتی احمد دوباره برمیگردد دیگر آن آدم قبلی نیست. نماز و مناجاتش برای همه الگو و هر کسی به او میرسد التماس دعا میگوید. دیگر در جبهه میماند.
دوستانش میگفتند با ما استخر نمیآمد چراکه میگفت من بدنم پر از جای چاقو است و آبروی رزمندهها را میبرم. حتی میترسید شهید شود.همیشه از خدا میخواست بدنش بعد شهادت اینطور نباشد.عاقبت با محسن حاجیبابا، فرماندهی سپاه غرب برای شناسایی میروند که گلوله مستقیم تانک به آنها میخورد و بدنش کامل می سوزد و حالا همه او را در #شهرری با نام #شهید_احمد_بیابانی می شناسند.
شهادت گوارای وجود احمد جان ...
#شهرری آردایران کوچه شهید بیابانی
شادی روح شهدا و گذشتگان صلوات.
🆑 @rey_raga