| رِیحٰانَةُ الْزِینَبْ |
سال ۹۹ بود،
ریحانه الزینب ما از یه گروه شروع شد....
از یه گروه توی واتساپ📱
بچه هایی که از همون اول با ما بودن یادشونه😉
وقتی توی گروه اضافه شدیم، نمیدونستیم اینجا چه خبره🤔
قراره چیکار کنیم....
اخه اون موقعه بعضی ها مثل من توی این جور حال و هواها و این جور جمع ها نبودن😞
تا قبل از ریحانه الزینب، اصلا "سربازی امام زمان" برامون معنا نشده بود و جنس دغدغه هامون خیلییی فرق داشت🙃
منتظر بودیم تا از گروه پیام بیاد و بهمون خبر بدن که قراره چیکار کنیم😃
و اما....
یه روز از روزهای محرم، توی شهریور ماه یه پیام خوشگل از گروه برامون ارسال شد😍
قرار شد پنجشنبه ساعت ۱۰ صبح بریم زینبیه گلشهر😊
(اون موقعه مثل الان سال ریحانه نبود و توی شبستان برنامه هامون برگزار میشد)
خیلی ذوق و هیجان داشتیم برای این روز😍
صبح پنجشنبه رسید و کلی دختر نوجوون قشنگ توی زینبیه بودن☺️
خانم نظری و خانم شامی زاده که بعدا شدن استادای عزیز ما، به پیشمون اومدن 😇
اونجا بود که فهمیدیم اینجا قراره چه اتفاقای خوبی بیوفته 😍
این لحظه رو قشنگ یادمه:
که دستامونو محکم گرفتیم و با امام زمان عهد بستیم😊
اونقدر این لحظه قشنگ بود که حتی بعضیهامون اشک از چشمامون جاری شد❤️
و این شد آغاز داستان ما....
#خاطره_بازی
قسمت 1⃣
🌸@reyhanatozeynab 🌸
از امروز بیایین یه کار قشنگ انجام بدیم😍:
هر روز صبح وقتی که بیدار شدیم به امام زمانمون سلام کنیم 🌸
| اختلاف نظری که پیش آمد |
با آرمان در کار تربیتی حوزه، سر یک موضوعی به اختلاف نظر خوردیم. چون من مسئول کار بودم و آرمان داشت کمک میداد، بدون این که رفتار تندی بکند، حرفم را قبول کرد و از نظرش کوتاه آمد. حواسش بود اصول کار تشکیلاتی را رعایت کند و کار زمین نماند.
#شهید_آرمان_علی_وردی
کانال رسمی شهید آرمان علیوردی
@shahid_armanaliverdy
🕊@reyhanatozeynab🕊
| رِیحٰانَةُ الْزِینَبْ |
هر هفته پنجشنبه ها برای ما شد یه روز خاص✨
ساعت ۲ و نیم تا پنج😊
اولش خانم شامی زاده عزیز برامون مداحی میخوندن و ما سینه میزدیم(چون اون موقعه محرم و صفر بود)🖤
و بعد یه داستان شیرین قرآنی برامون تعریف میکردن😍
و بعد نکات این داستان که توی قرآن ذکر شده که کلیی به درد زندگیمون میخوره رو بهمون میگفتن😇
و ما مشتاقانه گوش جان میسپردیم یه صحبت هاشون😍
و بعد خانم نظری جان میاومدن و دربارهی موضوعاتی که ما دوست داشتیم برامون صحبت میکردن☺️
اولین موضوعی که شروع کردن، بحث ارتباطات بود🗣
اون موقعه چون اولای هئیت بود یکی دو هفته هیچ کس با هیچ کس دوست نبود😅😂
خانم نظری هم ازمون ناراحت شدن که این چرا با همدیگه دوست نشدیم 🙈
چون روی این نکته خیلی تاکید داشتن که باید ارتبط خوب برقرار کنیم👌 و خیلی سریع با همه دوست بشیم😁
و کلی درس و نکته مفید بهمون یاد دادن برای برقراری ارتباط
چه با دوستامون، چه با افراد غریبه و....
از اون جلسه به بعد کلییی دوست پیدا کردیم😊
فهمیدیم کسی نباید تنها باشه
حتی دو نفره تنها هم نه!
باید گروهی باهم دوست باشیم 😁
خلاصه...
بعد از صحبت های شیرین خانم نظری، خانم عسگری عزیز برامون کارگروه های ریحانه الزینب رو معرفی کردن😊 (اون موقعه ریحانه الزینب چند تا کارگروه داشت که ما مجاز بودیم حداکثر توی دو تا از این گروه ها باشیم، کارکرد گروه ها به این شکل بود که استعداد و اون مهارت ما رو پرورش بده👌)
🌀 کارگروه هامون:
رسانه
مهدویت
تئاتر
فن بیان
ادبی
و اجباری بود همه حداقل توی یه گروه باشن😁😌
کسی هم نباید تنها بره یه گوشه بشینه☝️
همه باید با همدیگه مشارکت، همکاری و مهم تر از همه گفتگو داشته باشیم😁
و ما از اون ساعت به بعد با شور و هیجان میرفتیم پیش مربی هامون و کلاس گروه ما شروع میشد😊
و نتیجهی کارگروه ها این شد که
کلی از بچه ها مهارت های رسانه یاد گرفتن📱
عدهای موفق شدن مدرک فن بیان کسب کنن💪
بعضی ها مهارت های بازیگری رو یاد گرفتن😎
توی کارگروه ادبی بچه ها مشتاقانه کتاب میخوندن📚 و به ما معرفی میکردن و....
#خاطره_بازی
قسمت 2⃣
🌸@reyhanatozeynab🌸
فرارسیدن ماه مبارک رمضان رو تبریک میگیم😍🌙
از فردا میخواییم بریم مهمونی خدا😊🕋
به مناسبت این مهمونی قشنگ از فردا صبح میخواییم یه پست قرآن جذاب داشته باشیم☺️
تا با قرآن بیشتر دوست بشیم😍