🌊
دارم آن آتش به دل ڪز روے چندین پیرهن
دود برخیزد،گرم بر سینه افشانے سپند
#طالب_آملی🖋
🍃
🌊
آنچه هر شب بگذرد از چرخ فریاد من است
وآنچه آن مه را به خاطر نگذرد یاد من است
#محتشم_ڪاشانی🖋
🍃
💠⚜💠⚜💠
.
⚜امیرالمؤمنین علیه السلام:
خداوند متعال، بر زمین نظاره کرد، پس، ما را برگزید، و برای ما، شیعه ای را برگزید که ما را یاری می کنند و برای شادی ما، شاد می شوند و برای اندوه ما، غمناک می شوند، و مال و جان خود را، در راه ما، بذل می کنند. آنان، از مایند و بازگشت شان به سوی ما است.
📚
پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
لِکلِّ شَيْءٍ جَوازٌ وَ جَوازُ الصِّراطِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أبِي طالِبٍ.
براي (عبور از) هر چيزي، جوازي لازم است و جواز گذشتن از «صراط»، محبت و عشق به علي بن أبي طالب است.
بحار الأنوار، ج 39، ص 202
می بینی چطور از عرش به زمینم کوفتند، می بینی چطور همه دربها را با فریبکاری به رویم بسته اند؟ هیچ راهی به جایی ندارم، خودت از همه چیز آگاهی. تورا به خدا قسم شما دیگر دست رد به سینه ام نزن”. بعد هم با ناامیدی فراوان از زمین و زمان، گوشه ای نشستم و به حال آواره گی و خانه خرابیم گریه کردم تا سبک شدم. درهمان حالت ادامه می دهد: شاید چیزی شبیه معجزه است که چند ساعت بعد از گلایه و درد دل هایم با امام رضا، پیامکی از همسرم دریافت کردم که نوشته بود...
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
یعنی چی بهش گفت؟
💎 در حسرتِ زندگیِ دیگران.
برای این است که از بیرون که نگاه میکنی، زندگیِ دیگران یک کُل است که وحدت دارد،
اما زندگیِ خودمان که از درون نگاهش میکنیم، همهاش تکهتکه و پارهپاره به نظر میآید.
هنوز هم در پیِ سرابِ وحدت میدویم...!
💎
به ۵ سال دیگه فکر کن!
از الان عادت های غذایی و ورزشی رو بساز که ۵ سال دیگه یه بدن سالم داشته باشی.
از الان عادت های مالی رو بساز که ۵ سال دیگه شرایط مالیت رو به رشد باشه.
از امروز عادت های یادگیری رو بساز که ۵ سال دیگه بازدهیشون رو توی زندگیت ببینی.
از روزمرگی فاصله بگیر، تصور کن اگه ۵ سال پیش این عادت ها رو ایجاد می کردی الان تجربهت از زندگی چه کیفیتی داشت؟
✨﷽✨
#پندانه
✅حکمت خدا را باور داشته باش
✍یک روز فقیری نالان و غمگین از خرابهای رد میشد و کیسهای را که کمی گندم در آن بود، بر دوش خود میکشید تا به کودکانش برساند و نانی از آن درست کنند و شب را سیر بخوابند.
در راه با خود زمزمهکنان میگفت:
خدایا این گره را از زندگی من باز کن.
همچنان که این دعا را زیر لب میگذارند، ناگهان گرهٔ کیسهاش باز شد و تمام گندمهایش روی زمین و درون سنگ و سوراخهای خرابه ریخت.
عصبانی شد و به خدا گفت:
خدایا من گفتم گرهٔ زندگیام را باز کن، نه گرهٔ کیسهام را.
با عصبانیت تمام مشغول جمع کردن گندم از لای سنگها شد که ناگهان چشمش به کیسهای پر از طلا افتاد.
همانجا بر زمین افتاد و به درگاه خدا سجده کرد و از خدا بهخاطر قضاوت عجولانهاش معذرت خواست.