eitaa logo
ریحانه 🌱
12.2هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
550 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته بسیج بر شما بسیجیان همیشه پیروز و دلاور مبارک باد . 🌸🌺🌸 🤲❤️ 🌹🇮🇷🌹 ✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾ https://eitaa.com/i_eslamshahrr ‌‌
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) کل باغ رو دور زدیم، دیدن شکوفه های گوناگون درختان میوه خیلی برام جذاب بود، ما هم زمین داشتیم ولی فقط درخت گردو توش هست، رسیدیم به زمین خالی که برای بازی فوتبال و والیبال، کلی با احمد رضا والیبال بازی کردیم، اصلا باورم نمیشه که زندگی میتونه اینقدر شادی داشته باشه، از وقتی مادرم از دنیا رفته تمام زندگی من شده، ترس و دلشوره و اضطراب، فقط ساعاتی که توی مدرسه بودم، و گاهی هم با الهه سرگرم بازی و حرف زدن میشیدیم، ترس و دلهره نداشتم، احمد رضا یه نگاهی به ساعت مچیش انداخت، رو کرد به من مریم ظهر شد بریم؟ _باشه بریم نشستیم توی ماشین، سر چرخوند سمت من خوب بود؟ بهت خوش گذشت؟ کش دار گفتم خیییلی دوست داری بازم بیایم آره دوست داشتم نمی رفتیم، تا شب توی باغ میموندیم باشه یه روز دیگه وسیله غذا میاریم، تا شب میمونیم توی باغ رسیدیم خونه، بعد از سلام و احوالپرسی، حاج خانم رو. کرد به من باغ رو دیدی؟ بله مامان خیلی قشنگ بود گوشی خونه زنگ زد، مادر شوهرم. گوشی رو. برداشت سلام مهری جان خودت خوبی، مهدی و محمد رضا چطورن؟ ای واای هر دوشون باشه دستت درد نکنه، خیر ببینی، مهری جان خواستم بهت زنگ بزنم که تو خودت زنگ زدی، به محمد رضا هم بگو، مریم و احمد رضا هفته دیگه میرن مشهد یک هفته میمونن، بعدم میان سر زندگیشوپ نه شرایطی پیش اومده که باید زود برن سر زندگیشون حالا میبینمت مفصل برات میگم خدا حافظی کردن تماس رو قطع کرد دیگه مطمین، مطمئن شدم که از جشن ومراسم، خبری نیست، احمد رضا بهم یه جشن و. مراسم دو نفره قول داده، خدا کنه بهش عمل کنه. احمد رضا رو. کرد به مامانش مهری خانم چی میگفت؟ گفت مامان حاجی و. بابا حاجی، هردوشون مریضن، مجبور شدن که شیراز بمونن پیششون تا حالشون خوب شه به حاج خانم گفتم پدر مادر شما شیراز میشینن مریم جان من شیرازی هستم، حاج رضا همدانی هستن چه جوری همدیگر رو. پیدا کردید، شما شیراز، بابا همدان؟ پدر هامون با هم دوست بودن، بابای حاج رضا من رو از بابام خواستگاری کرد، بابام قبول کرد من شدم عروس حاج رضا، بعدم اوردنم همدان... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) ناهار رو خوردیم، بعد از جمع کردن سفره، رفتم آشپزخونه ظرفها رو بشورم، حاج خانم اومد کنارم ایستاد نمیخواد بشوری، بیا برو بشین کنار احمد رضا نه مامان بزارید بشورم، ظرف رو اگر همون موقع بشوریم، هم در مصرف آب وهم مایع ظرف شویی کلی صرف جویی میشه شما بیا برو بشین، من خودم میشورم اصرا کردم بزارید بشورم، شما برید بشینید پس لا اقل شما بشورید من آب بکشم نه مامان خودم هم میشورم، هم آب میکشم، ششستن ظرفها تموم شد، اومدم توی هال نشیتم کنار احمد رضا، سر چرخوند سمت من بریم بالا، من خوابم گرفته بریم رو. مرد به بابا مامانش ببخشید ما بریم بالا استراحت کنیم حاج خانم گفت برو عزیزم اومدیم طبقه بالا، رو کردم به احمد رضا یه چی بهت بگم جانم بگو از وقتی که اومدم تو خونه شما، خیلی ارامش دارم، مخصوصا امروز توی باغ خیلی به من خوش گذشت، بعد از فوت مامانم من همچین روزهایی نداشتم نکاه دلسوزانیه ای بهم انداخت _اینقدر توی خونه داداشت بهت سخت میگذشت؟ سرم رو ریز تکون دادم خیلی، همیشه دلم میخواست، منم بشینم با جمع تلوزیون نگاه کنم، یه وقتی دور هم هستن میگن میخندن منم باشم، ولی مینا با نگاهش، با تیکه پرونی و یا ایرادهای بیخودی که ازم میگرفت، و همه رو هم میزد به حساب، تربیت و دلسوزی من رو از جمعشون دور میکرد، اولها نمی فهمیدم، میشستم کنارشون یه وقتها بغض میکردم، گاهی ریز ریز که کسی متوجه نشه، اشک میرختم، یه روز اینا رو برای الهه گفتم، اونم بهم گفت، خب نشین پیششون، تو که اتاق داری برو توی اتاق خودت ، دیدم راست میگه، منم غذا که میخوردیم، سفره رو جمع میکردم، ظرفها رو میشستم، چایی و میوه میزاشتم جلوشون، برای خودمم برمیداشتم، میرفتم توی اتاقم داداشت چرا چیزی نمیگفت؟ چرا میگفت، صدام میکرد، میگفت بیا بشین پیش ما، ولی زن دادشم ناراحتم میکرد، از پیششون بلند میشدم میرفتم، ولی اینجا خونه شما خیلی راحتم، بهم خوش میگذر، خدا کنه مجبور نشم دوباره برگردم پیش اونها، از وقتی اومدم اینجا، دیگه دلهره و دلشوره ندارم اومد نزدیکم، من رو به آغوش کشید، زیر گوشم، زمزمه کرد ولشون کن، سعی کن بهشون فکر نکنی، خودم همیشه کنارتم سرم رو. گذاشتم، روی سینه اش، ارامش عحیبی بهم دست داد، لب زدم ممنون که هستی، چقدر وجودت بهم ارامش میه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @Mahdis1234 فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
تازه انقلاب شده بود.‌یه جوون هفده ساله بودم.‌ خانواده‌م نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین.‌ ولی من با اونا فرق داشتم. خیلی دلم میخواست یه زن مذهبی بگیرم تا من رو بیشتر جذب دین کنه‌. تو کلاس های روحانی محلمون شرکت می‌کردم‌. یه روز متوجه شدم یه دختری از محلمون که دوازده ساله‌ش بود هر روز پوشیه می‌زنه و میاد تو کلاس خانم حاج آقا شرکت می‌کنه. پرس و جو کردم فهمیدم دختر یکی یدونه‌ی حاج حسینِ. حاج حسین و زنش هر چی بچه بدنیا می‌آوردن می‌مرد و فقط این دخترشون مونده بود. من که صورتش رو ندیده بودم که عاشقش بشم فقط به خاطر حجابش ازش خوشم اومد و به مادرم گفتم.اما مادرم گفت... https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
♥️🍃 وقتي اهدافتان را مينويسيد اتفاقي بسيار باور نكردني بين مغزودستتان رخ مي دهد؛ به گونه اي همزمان قانون -آرزو، -جاذبه، هماهنگي و تطابق را فعال ميكند! ‏از همین الان شروع کن و هر هدفی داری روی کاغذ بنویس و بچسبون به جایی که هر روز هر ساعت هر لحظه جلو چشمت باشه و وقتی خسته شدی یا نا امید شدی بهش نگاه کنی و پر قدرت و با انرژی بیشتر ادامه بدی. ╭☆°𝓻
هوالغیور ♦️حیاتی و فوری، حتما بخوانید 💥مقرّر شده انشاءالله روز سه شنبه همین هفته، موضوع انتصاب غیرقانونی مستر ظریف در صحن مجلس به رای گذاشته شود و درصورت رای اکثریت مجلس، پرونده این تخلف رئیس جمهور به قوه قضائیه برای رسیدگی فوری و بدون نوبت ارسال خواهد شد. 👊خواهشا و حتما همه در ارسال پیامک به نمایندگان برای (رای اعتراض به انتصاب غیر قانونی ظریف) شرکت کنید و از نمایندگان بخواهید به وظیفه ملی و شرعی خود در عمل به نص صریح قانون و پاسداری از قانون عمل کنند و قید کنید که ما نمایندگان خود را رصد می کنیم. ✨اگر احیانا شماره نماینده شهر خود را خواستید و در لیست مذکور نبود، با عنوان نام نمایندگان مورد نظر در پی وی اعلام کنید، چنانچه موجود بود ان شاءالله خدمتتان ارسال می شود. ♦️پیام شما یک‌نفر هم مهم‌است و نگید بقیه شرکت می کنند و من دیگه لازم نیست... بدانید که مشارکت حداکثری هست که باعث تحریک نمایندگان و اثرگذاری خواهد بود. ♦️برای تسهیل در ارسال پیامک، می توانید پس از ذخیره شماره ها در مخاطبان خود، به تعداد بیست نفر، بیست نفر یکجا انتخاب و متن خود را ارسال کنید. ✨پس از ارسال در گروه اعلام کنید تا بقیه هم مشارکت کنند. 🍀در ایام عزیز فاطمیه هستیم و با رمز یا زهرای اطهر سیل راه بیندازیم. 🍀اجرتون با حضرت زهرا ✅ شماره تماس تعدادی از نمایندگان مجلس ✅ 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 نصرالله پژمانفر ۰۹۱۵۵۰۳۸۰۰۳ رضا تقی پور انوری ۰۹۱۲۱۴۸۹۰۰۶ علیرضا عباسی ۰۹۱۲۴۱۲۸۷۰۹ زهره سادات لاجوردی ۰۹۱۲۷۹۰۲۴۸۵ علی نیکزاد ثمرین ۰۹۱۲۳۷۵۲۵۷۸ مجتبی یوسفی ۰۹۱۶۱۱۳۴۶۶۸ حسینعلی حاجی رایگانی ۰۹۱۳۱۶۱۶۵۹۸ حسین خسروی اسفزاز ۰۹۱۵۱۱۱۵۹۶۹ محمد سبزی ۰۹۱۹۱۴۷۴۹۱۸ علیرضا سلیمی ۰۹۱۸۸۶۶۳۴۶۰ مصطفی طاهری ۰۹۱۲۵۴۱۴۷۸۸ علی اکبر علیزاده ۰۹۱۲۷۴۸۲۷۳۸ عباس گلرو ۰۹۱۲۳۲۶۹۶۸۸ روح الله متفکرآزاد ۰۹۱۴۴۰۲۹۶۲۶ عباس مقتدایی ۰۹۱۳۳۱۱۳۳۴۷ جواد نیک بین ۰۹۱۵۱۰۴۶۰۳۴ علی آذری ۰۹۱۵۵۱۹۹۹۵۴ محمد رضا احمدی سنگری ۰۹۱۱۱۳۲۰۰۰۶ علی اصغر باقرزاده ۰۹۱۲۵۲۷۳۳۵۹ محمد صالح جوکار ۰۹۱۳۱۵۱۲۳۰۶ سیدجواد حسینی کیا ۰۹۱۲۵۵۳۲۱۲۷ سید مسعود خاتمی ۰۹۱۲۸۲۰۳۶۵۵ منصور شکراللهی ۰۹۱۷۳۷۹۵۶۲۹ روح الله عباسپور ۰۹۱۲۷۸۶۲۰۸۶ ابراهیم عزیزی ۰۹۱۲۱۵۹۵۴۷۷ محمدجواد عسکری ۰۹۱۷۳۱۱۸۱۴۸ محمد مهدی فروردین ۰۹۱۷۷۰۴۷۵۶۶ فاطمه محمد بیگی ۰۹۱۲۲۳۶۳۲۲۷ احمد نادری ۰۹۱۲۷۲۹۸۴۱۸ ابوالفضل ابوترابی ۰۹۱۳۱۲۸۵۲۱۸ سلام اسحاقی ۰۹۱۲۲۸۵۸۸۱۳ مهدی اسماعیلی ۰۹۱۴۱۲۳۱۳۲۶ امیرحسین بانکی پور ۰۹۱۳۳۱۴۵۵۷۶ احمد جباری ۰۹۱۷۸۳۳۸۰۸۹ رضا حاجی پور ۰۹۱۲۱۳۹۳۹۵۵ سیدسلمان ذاکر ۰۹۱۴۴۴۰۱۵۶۹ احمد راستینه ۰۹۱۳۰۰۵۳۸۴۴ ابراهیم رضایی ۰۹۱۲۴۰۳۴۳۶۰ سمیه رفیعی ۰۹۱۲۲۴۸۶۶۰۵ محسن زنگنه ۰۹۱۵۱۱۱۴۱۵۹ غلامرضا شریعتی ۰۹۱۱۱۵۱۱۵۳۱ حسینعلی شهریاری ۰۹۱۳۱۱۲۵۹۰۲ مسلم صالحی ۰۹۱۷۷۰۵۲۶۸۹ مهدی طغیانی ۰۹۱۳۶۸۸۹۳۴۴ محمد طلا مظلومی ۰۹۱۶۶۷۱۷۳۷۷ حسین عباسزاده ۰۹۱۵۱۱۷۳۲۰۰ ابراهیم عزیزی ۰۹۱۷۱۱۷۰۳۱۱ موسی غضنفرآبادی ۰۹۱۳۳۴۴۰۲۳۴ سارا فلاحی ۰۹۱۲۶۸۴۰۸۸۳ جعفر قادری ۰۹۱۷۷۱۶۱۳۶۵ سیداحسان قاضی زاده هاشمی ۰۹۱۲۴۲۲۲۲۷۱ سیدحمیدرضا کاظمی ۰۹۱۲۱۹۰۶۱۰۲ محمد کعب عمیر ۰۹۹۰۳۶۳۵۵۱۳ فداحسین مالکی ۰۹۱۲۲۰۶۳۰۰۵ احمد مرادی ۰۹۱۷۳۶۱۹۲۳۳ عبدالرضا مصری ۰۹۱۲۲۱۹۲۹۰۱ محمدمهدی مفتح ۰۹۱۲۱۱۱۴۶۴۷ سید موسی موسوی ۰۹۱۷۱۱۷۱۱۷۷ سیدمحمد مولوی ۰۹۱۶۶۳۱۰۴۹۰ سیدجلیل میرمحمدی ۰۹۱۳۴۵۰۹۴۷۴ روح الله نجابت ۰۹۱۷۳۱۹۹۱۶۹ رحمت الله نوروزی ۰۹۱۱۱۷۷۴۵۶۸ 09177610079 ابوالقاسم جراره نماینده تهران. 🍃🍃🍃🍃🍃 سيد محمود نبویان/تهران 09190634467 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دفتر حمید رسایی/تهران +989218075915 🍃🍃🍃🍃🍃 روح الله ایزدخواه/تهران 09125111920 🍃🍃🍃🍃🍃 مرتضی آقا تهرانی/تهران 09127264914 🍃🍃🍃🍃🍃 سیدعلی یزدی خواه/تهران 09122126593 🍃🍃🍃🍃🍃 مالک شریعتی/تهران 09122454452 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 علی خضریان/تهران 09123700864 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 بیژن نوباوه/تهران 09121096553 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09121114937 حسن قشقاوی نماینده رباط کریم و بهارستان 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09121208692 مهدی کوچک زاده نماینده تهران 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09123109607 اسماعیل کوثری نماینده تهران. 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09121228500 امیرحیات مقدم نماینده بندر ماهشهر 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09131405034 مجید دوستعلی خط ۱ /کرمان وراور 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09173672369 فاطمه جراره بندرعباس ، قشم، ابوموسی 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09121360218 علاءالدین بروجردی/لارستان 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09121308130 مجتبی رحماندوست نماینده تهران 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 09124847215 حسین صمصامی نماینده تهران 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک نصیحت؛ هیچ کس یه فیلم هشت ساعته رو نگاه نمی کنه اما خیلی‌ها یه سریال هشت قسمتی رو می بینن همه خوبیهاتو یه جا برای کسی خرج نکن👌
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) من همیشه کنارت هستم، وبهت عشق میورزم من رو. از خودش جدا کرد، لبخند زد بازی کنیم؟ چه بازی؟ فکری کرد اسم فامیل بازی لبخند پهنی زدم اینقدر با الهه اسم فامیل بازی کردم، که تو از هر حروفی رو که بگی من بلدم ابرو داد بالا عه پس بلدی، صبر کن برگه و خدکار بیارم ببینیم کی بلد تره انصافا خیلی وارد بود، تا عصر کلی با هم خندیدیم و بازی کردیم، صدای حاج خانم اومد بچه ها بیاید پایین، برامون نذری سمنو اوردن دور هم بخوریم احمد رضا گفت چشم مامان الان میایم سرم رو تکون دادم، لبم رو گاز گرفتم صدای خند هامون حتما رفته پایین، الان مامانت میگه، عجب خوابت میومد لبخند یهنی زد باور کن پایین یه لحظه گیج خواب شدم، اومدیم بالا حرفهات رو شنیدم خواب از سرم پرید ببخشید اگر با حرفهام ناراحتت کردم نه، اشکال نداره، به من نگی به کی میخوای بگی، ولی جدی میگم، تلاش کن به روزهایی زندگیت که ازشون خاطره خوبی نداری فکر نکنی، چون جز ناراحتی هیچ سودی برات ندا ره لبخند تلخی زدم چشم رفتیم پایین، صدای زنگ خونه اومد، احمد رضا بلند شد، گوشی آیفون رو برداشت کیه؟ رنگ و روش پرید بله خواهش میکنم بفرمایید حاج رضا گفت کیه بابا؟ بابا حاج علی شورای روستا با محمود اقا خب باشه بابا، این که دیگه، رنگ و رو پریدن نداره تیز از جاش بلند شد رفت، رفت تو حیاط استقبال بفرمایید صدای سلام و احوالپرسیشون میاد سریع با حاج خانم، چادر سرمون کردیم بفرمایید، بفرمایید داخل سه تایی اومدن تو هال حاج خانم باهاشون سلام و حال و احوال کرد، منم سلام کردم، حاج علی گفت سلام دخترم حالت خوبه جواب دادم ممنون حاج آقا ولی داداشم نه جواب سوالم رو داد نه محلم گذاشت پدرشوهرم تحویلشون گرفت، تعارف کرد بفرمایید بشینید نشستن روی مبل قلبم توی سینم شروع کرد به کوبش، خدایا نکنه من رو ببرن حاج خانم چایی ریخت، سینی رو. داد به احمد رضا، بهشون تعارف کرد، چایی رو برداشتند، سینی رو. گذاشت روی اپن اشپز خونه نشست کنار پدرش داداشم رو کرد به پدر شوهرم شما خیلی به ما بد کردید، آبروی من رو بردید من رو انداختید سر زبانها حاج رضا گردن کج کرد محمود آقا من چه کار بدی کردم؟ ... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) مریم نامزد پسر شماست، کجای این آبادی رسمه ادم عروس نامزدش رو بیاره خونش نگه داره پدر شوهرم سکوت کرد. احمد رضا گفت محمود آقا مریم خودش دیگه دوست نداره بیاد خونه شما، طلبکارانه گفت چرا؟؟ چون مینا خانم اذیتش میکنه رو کرد به من توی این حرفهای مفت رو.گفتی نمی دونم چرا زبونم توی دهنم قفل شده، فقط نگاهش کردم داداشم رو کرد به حاج علی زن من شب روز داره غصه خواهرم رو میخوره، یه سر میکه جاش توی خونه خالیه، اونوقت خواهر من معلوم نیست چی براشون گفته که نمیگذارن بیاد خونه ما احمد با نگاهش بهم اشاره کرد، حرف بزن آب دهنم رو قورت دادم، به زور، و با صدای لرزون گفتم داداش، کسی من رو به زور اینجا نگه نداشته، من خودم از احمد رضا خواستم که نزاره من برگردم آخه دختر مرگت چیه، که داری آبروی من رو میبری؟ قلبم همینطور داره به قفسه سینم میکوبه، ولی باید حرف بزنم داداش زنت من رو اذیت میکنه، بهت دروغ میگه که جای مریم توی خونه خالیه، اون به من میگفت، یتیم بد بخت نگاهم افتاد به حاج علی، ریز سرت رو به نشونه تاسف تکون داد، معلومه که از این حرف دلش خیلی برای من سوخت ببین مریم الان مینا پنج ساله که داره تو رو تر و خشکت میکنه، حالا بگذار یه دو تا حرف هم بهت زده باشه داداش کدوم تر و خشک، تمام کارهای اون خونه رو من انجام میدادم داداشم عصبانی شد، صداش رو برد بالا بس کن مریم، حالا یه کمکی هم به زن داداشت کرده باشی، این دلیله که تو پاشی بیای اینجا حرف زدن من بی فایده است، ساکت نشستم داداشم رو. کرد به پدر شوهرم می دونی که ما رسم داریم خونواده عروس حشن حنا بندون میگیرن، مریم رو بده ببرم، میخوام براش جشن حنا بندون براش بگیرم پدر شوهرم، سرش رو برد نزدیک گوش احمد رضا یه چیزی گفت من نشنیدم، بعد سر چرنوند سمت داداشم مشگلی نداره، میتونید ببریدش نگاهم رو دوختم به احمد رضا، از نگاهش متوجه شدم، بهم میگه، باید از خودت دفاع کنی ایستادم، رو به داداشم گفتم من خودم از احمد رضا خواستم من رو از خونه شما بیاره. الانم برنمیگردم، جشن حنا بندون هم نمیخوام، دیگه نمیتونم اینجا توی جمع بمونم، پله های طبقه بالا رو.گرفتم، تند تند رفتم بالا درم، روی خودم بستم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾