eitaa logo
ریحانه 🌱
12.5هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
532 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @shahid_abdoli فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
دختری بودم که توی زیبایی چیزی کم نداشتم تقریباً از هر خانواده توی فامیل یکی یک بار اومده بودن خواستگاری من و من با غرور تمام به همه جواب منفی داده بودم احساس می‌کردم زیبایی که دارم باعث میشه تا من رو نسبت به بقیه برتر کنه پدرم همیشه بابت جواب ندادن به خواستگارها ملامتم می‌کرد اما مادرم تشویقم می‌کرد تا اینکه یکی از دوستان مادرم خواستگاری رو برای من آورد که از نظر زیبایی توی چهره، چیزی از من کم نداشت وضع مالی پدرش فوق العاده عالی بود و خودش پزشکی خونده بود و داشت برای تخصصش تلاش می‌کرد ازدواج من با این مرد که اسمش سعید بود باعث می‌شد توی فامیل هر کسی منتظر بدبختی من به خاطر جواب نه ایی که به پسرش دادم بود، نا امید بشه و بفهمه که حق با من بوده.ولی دقیقا روز عقد... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966
✍ دشمنان نظام جمهوری اسلامی فهمیدند با شیوه‌های سخت افزاری نمی‌شود انقلاب را شکست داد، به سراغ شیوه‌های نرم مثل تبلیغات، وسوسه‌ها و بی‌صداقتی‌ها رفتند ✏️ جامعه زنان ما بایستی در زمینه دفاع از مسائل مربوط به زنان و حفظ ارزشها خودشان را موظف بدانند. ۱۴۰۳/۹/۲۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دنیای ادم ها وقتی خراب میشود که انسان های دروغگو نقش آدمهای مهربون رو بازی می کنند
تو بگو دوستت دارم که ساز زندگی از رخساره پاییز ، بیگانه می شود و تکرار کن نام مرا ، میان نفس هایت ، ببین چگونه جانم  می رود ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🧚‍♀💞 ◇ ⃟◇
◍⃟♥️ رویاها دانه هایی هستند که در خاک امید رشد می کنند🌱🌸
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┄┄┄┅┅𑁍🧡𑁍┅┅┄┄┄ بر اساس مطالعات دانشگاهی زنانی که دوستان کمی دارند و یا تنهایی رو انتخاب می کنند از قدرت خاص و انرژی و تمرکز بالا برخوردار هستند
من کهکشان غم شدم در آسمان نیستی گرچه کنار تو منم.‌‌..اما کنارم نیستی هیما🌱
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) سوار ماشین شدیم، برگردیم خونه، احمد رضا کنار یک مغازه لوازم ورزشی نگه داشت به من گفت پاشو بیا پایین می خوام اینجا یک فوتبال دستی بخرم از ماشین پیاده شدیم نرسیده به مغازه گفتم چطور شده که به فکر خرید فوتبال دستی افتادی _چیکار کنم نمیزاری با داداشم برم بیرون، به خودم گفتم یه فوتبال دستی بگیرم شب ها یک ساعتی با هم بازی کنیم دستش رو گرفتم و گفتم با من هم بازی میکنی‌یا خندید گفت باشه با تو هم بازی میکنم فوتبال دستی بزرگی خریدیم و گذاشتیم توی ماشین اومدیم خونه، جای خالی خاله رو احساس کردم، احمد رضا رو کرد به من مریم جان من میرم مغازه، به خاطر خاله این چند روز نرفتم ، بابا حسابی دست تنهاست، احتمالا ناهار هم نیام، چون باید برم برای مغازه خرید کنم باشه برو خدا به همراهت، منم عصر میرم مسجد جلسه بسیج، باشه برو، خدا حافظ خدا به همراهت ساعت چهار بعد از ظهر رفتم مسجد، زیارت عاشورای دلچسبی خوندیم، از مسجد اومدم بیرون، سبزی خوردن، خریدم، اومدم خونه، اذان مغرب رو گفتن، وضو گرفتم، سر نماز بودم احمد رضا اومد، سلام نمازم رو دادم، رو. کردم بهش سلام خسته نباشی سلام ممنون رفتی خرید کردی؟ نه بابا ادوات کشاورزی رو سفارش داده بود، من رفتم سر زمین، یه خورده ام بلال آوردم گذاشتم توی ایون عه چه خوب دستت درد نکنه، پس بریم منقل آتیش درست کنیم، بپزیمشون ذغال ریختیم توی منقل، یه آتیش درست کردیم، بلال ها رو گذاشتیم روی منقل، احمد رضا گفت، تو باد بزن، مواظب باش نسوزه من یه زنگ بزنم به علی رضا احمدرضا شماره علی رضا رو گرفت سلام داداش بیا خونه داریم بلال کباب میکنیم این چه حرفیه حالا بیا خونه منتظرم خدا حافظ گوشی رو گذاشت تو اتاق، رو. کردم بهش چی گفت میگه چی شده یاد من افتادی؟ _حالا میاد؟ آره گفت الان میام، تو برو روسری چادرت رو سرت کن چشمی گفتم رفتم توی اتاق روسری و. مانتو پوشیدم، چادر توی خونه ایم رو سرم کردم، اومدم توی ایون، بلال‌ها رو کباب کردیم، گذاشتیم توی آب نمک، بردیم توی اتاق مادر شوهرم، علی رضا اومد سلام به همگی، به به بلال، چه خوب که یاد منم بودید نشست، یه بلال برداشت، تا تهش رو خورد، رو کرد به من و احمد رضا دستتون درد نکنه، بلند شد بره علی رضا گفت کجا میری رفیقهام سر کوچه هستن میرم پیش اونها برو توی اتاق ما، یه فوتبال دستی خریدم، بیار یه دو دست بازی کنیم بعدن برو... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) علی رضا رفت از توی اتاق ما فوتبال دستی رو اورد، نسشتن به بازی کردن، هیم برای هم کُری میخوندن، گرم بازی شدن، چنان بازی رو جدی گرفتن که انگار مسابقه جهانیِ، تایم بازیشون رو روی نیم ساعت گذاشتن، دست اول رو علی رضا برد، سرگرم بازی برای دست دوم شدن، گوشی علی رضا زنگ خورد، همینطوری که داشت بازی میکرد، گفت بابا گوشی من رو جواب میدید پدر شوهرم گوشیش رو برداشت بله بفرمایید سلام صدا زد علی رضا میگه فرشادم، باهات کار داره بهش بگو نمیتونه بیاد، کارم تموم شه خودم بهش زنگ میزنم تو دلم گفتم، ترفند احمد رضا گرفت، واقعا میخواد باهاش رفیق بشه، خیلی عالیه میشه، ولی باید بهش بگم، یه وقت، نشه، نو بیاد به بازار کهنه بشه دل آزار، اینقدر با داداشت رفیق نشی که من رو فراموش کنی، بازیشون واقعا تماشاییه، سه دست بازی کردن، دوستش رو علی رضا برد یه دستشم احمد رضا، فوتبال دستی رو جمع کردن، علی رضا رو کرد به من و احمد رضا یه فیلم جنگی دارم، خفن، میاید ببینیم من گفتم اره، من خیلی فیلم های جنگی دوست دارم یه فلش گذاشت توی تلوزیون، یه فیلم یک ساعته و نیمه پرهیجان رو همگی دیدیم، بعد از فیلم، شام خوردیم، بعد از شام بلند شدیم، شب بخیر گفتیم، خواستیم از در اتاق بیایم بیرون، علی رضا گفت این فوتبال دستی رو با منگنه زدن، مقاومتش کمه، من فردا با میخ و. چسب جوب محکمش میکنم احمدرضا گفت آره، کار خوبی میکنی محکمش کن، اومدیم اتاق خودمون. چادر مانتو روسریم رو در آوردم شطرنج رو آوردم، گذاشتم روی میز پذیرایی، رو کردم به احمد رضا بیا بشین بازی کنیم لبخندی زد حسود خانم قیافه جدی به خودم گرفتم و گفتم حسود زنته، بیا بشین بازی کنیم لباس هاش رو عوض کرد نشست رو به روی من، انگشت رو گذاشت روی بینی‌ایم، ابرو داد بالا دیگه نبینم از این حرفها به زن خوشگل من بگی ها هر دو. زدیم زیر خنده... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 https://eitaa.com/chatreshohada/49516 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @shahid_abdoli فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
وقتی که مجرد بودم خواستگار های زیادی به خاطر زیباییم داشتم گاهی اوقات آدم دلش پیش اونی گیر میکنه که نباید، مثل من که ناخواسته عاشق یکی شدم، اما یه خواستگار داشتم که وضع مالیش از همه بهتر بود به خاطر کچل بودنش و شکم بزرگش ازش بدم میومد چقدر به پدرم التماس کردم منو به این نده بابام گوش نکرد شب عروسی وقتی کنار اصلان شوهرم نشسته بودم که.... https://eitaa.com/joinchat/2967208113Cc7564cb966