eitaa logo
ریحانه 🌱
12.2هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
550 ویدیو
17 فایل
روزهای جمعه و تعطیلات رسمی پارت نداریم عضو انجمن رسمی انلاین ایتا https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/7 کپی از رمانهای داخل کانال ممنوع و حرام 🚫 تبلیعات کانال ریحانه https://eitaa.com/joinchat/632881253Ce4b7a15039
مشاهده در ایتا
دانلود
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) احمد رضا با شنیدن این حرف، رگهای گردنش متورم شد، چشماش از قرمزی به خون نشست، زیر لب گفت عوضی های بی* ش*رف توی این مدت نامزدیم هنوز این جوری ندیده بودمش، دارم ازش میترسم بعد ازچند ثانیه ای سکوت، نگاه تندی بهم انداخت چه با بزرگتر و چه بدون بزرگتر هیچ وقت حق نداری پات رو خونه عموت بزاری بدون معطلی گفتم چشم سرش رو بالا و پایین کرد خوبه با بی گناهی آروم لب زدم به نظرت من مقصرم لبش رو. جوید نه تو مقصر نیستی، وخیلی هم کار خوبی کردی از طرف من گفتی، من بهت گفتم خونه کسانیکه پسر جوون دارن نرو، ولی مریم، تحت هیچ شرایطی هیچ حرفی رو از من پنهون نکن چشم بیا بریم پایین اومدیم تو هال، احمد رضا در حالی که خیلی عصبیِه ولی میخواد خودش رو کنترل کنه رو کرد به مامانش مامان، جان، شما برای چی، حرف به این مهمی رو به مریم گفتی به من نگه؟ حاج خانم، خیلی با متانت گفت بگیر بشین با هم صحبت کنیم، بهت بگم چرا نه مامان من راحتم، منتظر جواب شما هستم ولی من ناراحتم، چون باید سرم رو بگیرم بالا، با تو حرف بزنم، کلافه میشم بگیر بشین نشست رو به روی مامانش _نشستم مامان بگو _چونکه، تو متعصبانه با این موضوع برخورد میکنی هینی کرد _یعنی چی متعصبانه رفتار میکنی _یعنی اینکه یه کاری عجولانه انجام میدی که بعدش نمیشه درستش کرد _هیچی دیگه، بگو کلاه بی غیرتی بزارم سرم، به مریم هم گفتم، چه با بزرگتر و چه بدون بزرگتر، پاش رو خونه عموش نمیگذاره از جاش بلند شد، کتش رو برداشت، نموند جواب مامانش رو گوش کنه، از خونه رفت بیرو حاج خانم رو کرد به من بهت نگفتم به احمد رضا نگو؟ _هر چی بهونه اوردم قبول نکرد، منم ازش ترسیدم گفتم _اشکال نداره، دیگه گفتی، ولی حالا باید عواقبشم خودت تحمل کنی مثلا چی؟ اینکه دیگه نمیزاره خونه عموت بری، هر کجا هم، پسر عموهات باشن نمی زاره بری _نزاریه، بهتر با اون چشم های هیزشون _پسر عموهات هیزن، عموت چی؟ رفت و امد با عمه خاله عمو دایی واجبِ؟ِ، و نرفتنش باعث قطع صله رحم هست و گناه داره، اما اگر سیاست کرده بودی یه حرف دیگه ای میزدی اینطوری نمیشد _یعنی میگید دروغ بگم؟ _ اینطور نگفتن ها رو نمیگن دوروغ، برای جلو گیری از یه فتنه رو بهش میگن تقیه _تقیه یعنی چی؟ _در یه جاهایی که بتونیم جلوی اختلاف رو بگیریم، مطلبی رو نگیم بهش میگن تقیه کرد _یعنی هر جا که ببینیم اختلاف میفته تقیه کنیم؟ _هرجا نه، مثلا در شهادت دادن نباید تقیه کنی باید راستش رو بگی، حالا بعدن مفصل در مورد تقیه برات میگم یه عالمه از تقیه سوال توی ذهنم اومد، دیگه گفت بعدن میگم، منم هیچی نگفتم... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) طبق عادتی که بعد از نماز صبح بیدار میموندم اینجا هم نمازم رو که خوندم نتونستم بخوابم، خدا رو شکر خونواده احمد رضا هم سحر خیزند، در هال رو باز کردم، سرو صدای شیر اب و کتری میاد، از پله ها رفتم پایین، سلام مامان سلام دخترم صبحت بخیر ممنون، صبح شما هم بخیر کمک میخواهید برو احمد رضا رو صدا کن، اون رو ولش کنی تا ظهر میخوابه، اومدم طبقه بالا، نشستم کنار رخت خواب، صدا زدم احمد رضا چشمش رو باز کرد جانم پاشو. بریم پایین صبحانه بخوریم ول کن بزار بخوابم پتو رو از روش کشیدم پاشو دیگه، مامان باباتم بیدارن پاشد نشست تو بگو اونها اصلا میخوابن، که الان بیدارن سحر خیزی خوبه دیگه، پاشو بریم بلند شد یه دوش گرفت، رفتیم پایین، صبحانه رو خوردیم، احمد رضا و علی رضا با باباشون رفتن بیرون، من و حاج خانمم خونه رو تمیز و مرتب کردیم، ناهارم گذاشتیم، نشستیم روی مبل که چایی بخوریم، زنگ خونه رو زدن ایفون رو برداشتم کیه؟ _باز کن منم رو کردم به حاج خانم _مامان، زن داداشمِ _باشه در رو باز کن دکمه آیفون رو زدم، دل شوره افتاد به دلم، ای خدا این اینجا چیکار داره مامان رفت دم در هال استقبالش سلام حاج خانم سلام، مینا خانم خیلی خوش امدید بفرمایید مینا اومد وارد شد، بهش گفتم سلام روش رو از من برگردوند جواب سلام من رو نداد، نشست روی مبل، مادر شوهرم گفت مینا خانم، خوشحالمون کردید، قدمتون سر چشم خیلی ممنون با اخم روش رو. کرد به من نمک نشناس نمک به حروم من به تو غذا نمی دادم حاج خانم گفت مینا جان، مریم عروسمِ، ولی من به جای دخترم میبینمش، خیلی ناراحت میشم بهش توهین بشه. سرچرخوند سمت مادر شوهرم آخه حاج خانم، دیشب که عموش اومده اینجا، به دروغ گفته من گرسنه میرفتم مدرسه، خدا رو خوش میاد من اینقدر به این دختر رسیدم، بعد این بشینه پشت من حرف بزنه، اونم حرف مفت... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @Mahdis1234 فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
تازه انقلاب شده بود.‌یه جوون هفده ساله بودم.‌ خانواده‌م نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین.‌ ولی من با اونا فرق داشتم. خیلی دلم میخواست یه زن مذهبی بگیرم تا من رو بیشتر جذب دین کنه‌. تو کلاس های روحانی محلمون شرکت می‌کردم‌. یه روز متوجه شدم یه دختری از محلمون که دوازده ساله‌ش بود هر روز پوشیه می‌زنه و میاد تو کلاس خانم حاج آقا شرکت می‌کنه. پرس و جو کردم فهمیدم دختر یکی یدونه‌ی حاج حسینِ. حاج حسین و زنش هر چی بچه بدنیا می‌آوردن می‌مرد و فقط این دخترشون مونده بود. من که صورتش رو ندیده بودم که عاشقش بشم فقط به خاطر حجابش ازش خوشم اومد و به مادرم گفتم.اما مادرم گفت... https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
16.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. همدلی ۲۲ میلیاردی پردیسی‌ها با جبهه مقاومت 🔹امام‌جمعه شهرستان پردیس از جمع‌آوری ۲۲ میلیارد ریال کمک‌های نقدی و غیرنقدی مردم شهرستان برای کمک به جبهه مقاومت خبر داد. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگر به کمک کرده‌اید، این ویدئو را ببینید پول‌ها و طلاهای ایرانی هم‌اکنون نیازهای مردم لبنان را برآورده می‌کند و حاج حسین یکتا این جهاد بزرگ را روایت می‌کند. حاج حسین یکتا: با هم به یکی از اردوگاه‌های آورگان لبنان می‌رویم تا ببینید مجاهدت شما در ایران همدل چه برکتی می‌کند. 🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ صـــراط @roshangari_samen
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) دلیل اینکه من اینقدر از مینا حساب میبرم رو نمیدونم چیه، از اینکه میخوام جوابش رو بدم تپش قلب گرفتم، دستهام یخ کرده، ولی به هر زحمتی که هست با صدای لرزون گفتم من هر چی گفتم راست بوده تو غلط کردی که هر چی گفتی راست بوده، تو یه دختر دروغگو قدر نشناسی، پنج ساله که دارم میپزم میدم بهت میخوری، حالا نشستی، جلوی عموت گفتی که زن داداشم ظهر ها به من غذا نمیداد، من گرسنه میرفتم مدرسه رو. کردم به مادر شوهرم اون دفعه که رفتیم، برگه آزمایش بگیریم، شما زنگ زده بودید به داداشم، اونم گفته بود اشکالی نداره که با شما اومده مادر شوهرم سری تکون داد اره من زنگ زدم بهش، گفت اشکال نداره _همون روز که من رو در خونمون پیاده کردید، رفتم خونه، سر چرخوندم سمت مینا _تو بهم گفتی ای خاک تو اون سر بی شخصیتت کنن، برای چی رفتی؟ بهت گفتم حاج خانم زنگ زد به داداش، اونم گفت اشکال نداره. اونوقت تو، یه دم پایی پرت کرد سمت من، جا خالی دادم بهم نخورد، داد زدی گفتی یتیم بد بخت همه درد سرهات برای منه، اجازت رو باید داداشت بده، من رو با دوتا بچه دست تنها گذاشتی با اون پسره رفتی ددر دودور، بعدم بهم دم پایی پرت کردی، منم ناهار نخورده رفتم مدرسه، الهه از خونشون لقمه نون و گوشت کوبیده آورد من خوردم رو. کرد به مادر شوهرم من گاهی بچه خودمم دعوا میکنم، ما از صبح تا شب با همیم می گیم، می خندیم، گاهی هم اذیت میکنن من دعواشون میکنم واقعیتش، اون روز بهم برخورد، من الان حکم مادر مریم رو دارم، وقتی یه حرفی بهش می زنم باید گوش بده، که هر کاری دلش خواست انجام نده، هیچ وقتم بدون دلیل دست روی مریم بلند نکردم، اینا حرف نیست که مریم میگه، از شما هم گله دارم، شما اینجا دخترم، دخترم، بهش میگید، اینم جو گرفتش، مظلوم نمایی میکنه، داره آبروی من رو میبره، من خیلی از دستش شما ناراحتم... مادر شوهرم از حرفهای مینا مات زده شد، مکث کوتاهی کرد، از من چرا ناراحتید؟ چون شما بهش اینجا پناه دادید، اینم میبینه شما حمایتش میکنید ، داره با حرفهاش زندگی من رو بهم میریزه، وگرنه چرا تا الان چیزی نمی گفت _شاید کسی رو مَحرم و پشتیبان محکمی برای خودش نمی دیده یعنی الان شما پشتیبان دروغ ها و فتنه گری هاش شدید؟ وقتی مریم برای حرفهاش شاهد داره، دیگه دوروغگو نیست _نکنید، حاج خانم نکینید این کا رو، مریمُ بفرستید خونه، نگذارید ما بفتیم سر زبونها _مریم مثل دخترم میمونه، مادر وقتی ببینه بچش جایی اذیت میشه نمیگذاره بره، برای اینکه شما هم سر زبونها نیفتید، ما هفته دیگه براشون عروسی میگیریم، شما هم اگر دوست داشتید، قبل از عروسیش جشن حنا بندونش رو بگیرید... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾 🍁 به قلم ✍️⁩ (لواسانی) _اگر مریم الان با من بیاد بریم خونه آره ما هم براش حناذبندون میگیریم اما اگر نیاد نه هیچ کاری براش نمیکنیم _مینا خانم، مریم اختیار با خودشه ما به زور اینحا نگهش نداشتیم، اگر بخواد میتونه بیاد رو کرد به من _میخوای بری _نه نمیخوام مینا رو. کرد به حاج خانم _باشه نیاد من میرم، ولی هر چی مردم پشت سر ما حرف بزنن من از چشم شما میبینم _وااا مینا خانم چرا از چشم من؟ _چون شما زن دنیا دیده ای هستی، میدونی این میگم، پای گلدون اگر آب نریزی خشک میشه، آدمیزادم اگر نتونه غذای خوبی بخوره، زرد و نحیف میشه، ما هیچ کاری که برای مریم نکرده باشیم، بهش پناه دادیم که، غذا که بهش دادیم، اینها رو حد اقل شما ببین حاج خانم ابروش رو داد بالا یه نفس بلندی کشید _اشکال کار شما هم همینه که مریم رو گیاه توی گلدون دیدی، مینا خانم همون گیاه رو هم اگر بهش محبت کنی بهتر رشد میکنه، شما به جسم مریم رسیدید ولی به روحش نه مریم که ذاتش خانم هست، ولی شما فکر میکنی این دخترهایی که از خونه فرار میکنن بعد هم به نابودی کشیده میشن، از چه خونوادهایی هستن، طفل معصوم ها محبت نمیبینن، توی این جامعه هم پر از انسانهای گرگ صفت هست، نشستن به کمین همین دختر های ساده ای که فکر میکنن یکی بهشون قول زندگی بهتر داده راست گفته، این دختر ها رو میبرن، بلاهایی نیست که سر این بیچارها در نیارن، بعدم رهاشون میکنن، این دختر هم، دیگه روی رفتن به خونه اش رو نداره، توی خیابون رها میشه مینا عصیبی از جاش بلند شد، صداش رو برد بالا _چی از ما ساختی حاج خانم، چرا مریم باید از اون خونه فرار کنه، بیچاره شوهر من از صبح تا شب داره زحمت میکشه، شما چیا که بهش نگفتی حاج خانم هم ایستاد _من به آقا محمود چیکار دارم، منظورم از این حرفها این بود، که شما به جسم مریم رسیدید ولی روحش رو آزار دادی، خانم تو مسلمونی چقدر ما حدیث و روایت و آیه قران داریم که سفارش بچه یتیم رو کرده مینا دیگه جواب نداد، بدون خدا حافظی رفت حاج رو کرد به من _عجب زنیه این مینا، جلوی روی خودم، حرف گذاشت توی دهنم _من همش دلم شور میزد شما حرفهاش رو باور کنی، خدا رو شکر که شناختیش _خودش اعتراف کرد، اینکه میگه ما جا و مکان و لباس بهش دادیم، یعنی بهش محبت نکردیم زد پشت دستش عه عه عه اصلا یادم نبود بهش بگم، هرچی هم بهش دادید که مال باباش بوده، خدا آخر عاقبت ما رو با این زن بخیر کنه... 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾 ◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌ 👇👇 ❣جمعه‌ها پارت نداریم❣ 🍁 🍁🌾 🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾 🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁 🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق رمان کامله😍 ۷۸۹ پارت داره ۵۰ هزار تومن ۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳ انصار لواسانی بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید فیش رو برای این آیدی ارسال کنید @Mahdis1234 فیش رو همون روز ارسال کنید بعد از واریز هم فقط خودتون می‌تونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
تازه انقلاب شده بود.‌یه جوون هفده ساله بودم.‌ خانواده‌م نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین.‌ ولی من با اونا فرق داشتم. خیلی دلم میخواست یه زن مذهبی بگیرم تا من رو بیشتر جذب دین کنه‌. تو کلاس های روحانی محلمون شرکت می‌کردم‌. یه روز متوجه شدم یه دختری از محلمون که دوازده ساله‌ش بود هر روز پوشیه می‌زنه و میاد تو کلاس خانم حاج آقا شرکت می‌کنه. پرس و جو کردم فهمیدم دختر یکی یدونه‌ی حاج حسینِ. حاج حسین و زنش هر چی بچه بدنیا می‌آوردن می‌مرد و فقط این دخترشون مونده بود. من که صورتش رو ندیده بودم که عاشقش بشم فقط به خاطر حجابش ازش خوشم اومد و به مادرم گفتم.اما مادرم گفت... https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae