🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_77
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
_اگر مریم الان با من بیاد بریم خونه آره ما هم براش حناذبندون میگیریم اما اگر نیاد نه هیچ کاری براش نمیکنیم
_مینا خانم، مریم اختیار با خودشه ما به زور اینحا نگهش نداشتیم، اگر بخواد میتونه بیاد
رو کرد به من
_میخوای بری
_نه نمیخوام
مینا رو. کرد به حاج خانم
_باشه نیاد من میرم، ولی هر چی مردم پشت سر ما حرف بزنن من از چشم شما میبینم
_وااا مینا خانم چرا از چشم من؟
_چون شما زن دنیا دیده ای هستی، میدونی این میگم، پای گلدون اگر آب نریزی خشک میشه، آدمیزادم اگر نتونه غذای خوبی بخوره، زرد و نحیف میشه، ما هیچ کاری که برای مریم نکرده باشیم، بهش پناه دادیم که، غذا که بهش دادیم، اینها رو حد اقل شما ببین
حاج خانم ابروش رو داد بالا یه نفس بلندی کشید
_اشکال کار شما هم همینه که مریم رو گیاه توی گلدون دیدی، مینا خانم همون گیاه رو هم اگر بهش محبت کنی بهتر رشد میکنه، شما به جسم مریم رسیدید ولی به روحش نه مریم که ذاتش خانم هست، ولی شما فکر میکنی این دخترهایی که از خونه فرار میکنن بعد هم به نابودی کشیده میشن، از چه خونوادهایی هستن، طفل معصوم ها محبت نمیبینن، توی این جامعه هم پر از انسانهای گرگ صفت هست، نشستن به کمین همین دختر های ساده ای که فکر میکنن یکی بهشون قول زندگی بهتر داده راست گفته، این دختر ها رو میبرن، بلاهایی نیست که سر این بیچارها در نیارن، بعدم رهاشون میکنن، این دختر هم، دیگه روی رفتن به خونه اش رو نداره، توی خیابون رها میشه
مینا عصیبی از جاش بلند شد، صداش رو برد بالا
_چی از ما ساختی حاج خانم، چرا مریم باید از اون خونه فرار کنه، بیچاره شوهر من از صبح تا شب داره زحمت میکشه، شما چیا که بهش نگفتی
حاج خانم هم ایستاد
_من به آقا محمود چیکار دارم، منظورم از این حرفها این بود، که شما به جسم مریم رسیدید ولی روحش رو آزار دادی، خانم تو مسلمونی چقدر ما حدیث و روایت و آیه قران داریم که سفارش بچه یتیم رو کرده
مینا دیگه جواب نداد، بدون خدا حافظی رفت
حاج رو کرد به من
_عجب زنیه این مینا، جلوی روی خودم، حرف گذاشت توی دهنم
_من همش دلم شور میزد شما حرفهاش رو باور کنی، خدا رو شکر که شناختیش
_خودش اعتراف کرد، اینکه میگه ما جا و مکان و لباس بهش دادیم، یعنی بهش محبت نکردیم
زد پشت دستش
عه عه عه اصلا یادم نبود بهش بگم، هرچی هم بهش دادید که مال باباش بوده، خدا آخر عاقبت ما رو با این زن بخیر کنه...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق
رمان کامله😍
۷۸۹ پارت داره
۵۰ هزار تومن
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@Mahdis1234
فیش رو همون روز ارسال کنید
بعد از واریز هم فقط خودتون میتونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
تازه انقلاب شده بود.یه جوون هفده ساله بودم. خانوادهم نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین. ولی من با اونا فرق داشتم. خیلی دلم میخواست یه زن مذهبی بگیرم تا من رو بیشتر جذب دین کنه.
تو کلاس های روحانی محلمون شرکت میکردم. یه روز متوجه شدم یه دختری از محلمون که دوازده سالهش بود هر روز پوشیه میزنه و میاد تو کلاس خانم حاج آقا شرکت میکنه. پرس و جو کردم فهمیدم دختر یکی یدونهی حاج حسینِ. حاج حسین و زنش هر چی بچه بدنیا میآوردن میمرد و فقط این دخترشون مونده بود.
من که صورتش رو ندیده بودم که عاشقش بشم فقط به خاطر حجابش ازش خوشم اومد و به مادرم گفتم.اما مادرم گفت...
https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
ریحانه 🌱
تازه انقلاب شده بود.یه جوون هفده ساله بودم. خانوادهم نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین. ولی من
داستانی بر اساس واقعیت از زندگی یک جانباز دفاع مقدس😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀هر روزمون رو با یاد یک شهید متبرک کنیم..
✦🌺❥🥀🕊❥🌺✦
🔷️من کارنامه قبولی ام را با امضا خون گرفتم..
🔶️شهید علیرضا توسلی
..رفیق شهید،شهیدت میکند..🕊
#رفیق_شهیدم
#شهید
#شادی_روح_شهدا_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستان فیلمی هست از جنایت دکتر پزشکیان ودکتر مرندی دررابطه با عقیم سازی زنان بدون اجازه ی اونها و گرفتن جایزه ی ۱۵ میلیون دلاری توسط شخص دکتر پزشکیان! فیلم تقریبا ۵ دقیقه ای و ارزش بارها دیدن رو داره‼️موضوعیه که تمام مردم ایران باید ببینن و برای عزیزانی که گول رسانه رو میخورن که این کاندید رو پاک و پاکدست معرفی میکنن بفرستن که بدونن رسانه چطور جای ظالم و مظلوم روباهم عوض میکنه واگه آگاه نباشیم تو تله ی تبلیغات نادرست میفتیم!
لطفا در انتشار مطلب فوق همکاری فرمایید
🌎🌍 اخبار بیداری جهانی برای ظهور
@bidari_jahani313
💡جهان برای ظهور در حال بیدارشدن است
هدایت شده از ریحانه 🌱
زنم بهم شک کرده بود بارها ازم پرسید اتفاقی افتاده حس خوبی ندارم ولی بهش میگفتم نگران نباش من و تو دیگه سنی ازمون گذشته. تو دفترم گاهی با نفس بعد کار حرف میزدیم و خوراکی های مختلف میخوردیم و اون مدام میگفت باید عقد دائمم کنی.
کم کم برای نفس خونه مستقل گرفتم و با بهترین وسایل پرش کردم تا اینکه یک روز نفس گفت به زنت میگی یا خودم بهش بگو دیگه خسته شدم یا عقدم میکنی یا اینکه من میرم. من دلم نمی خواست نفس بره عاشقش بودم گفتم به زودی میگم. یک روز زنمو و بدون بچه ها بردم بیرون گفتم می خوام باهات حرف بزنم بردمش رستوران قبل اینکه حرف بزنم...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎥 اظهارات شنیدنی قیس قریشی، تحلیلگر سیاسی: عملیات وعدۀ صادق ۱و۲ نه تنها ضربات جدی به اسرائیل وارد کرد، بلکه آخرین میخ بر تابوت رویای کشورهای حوزۀ خلیج فارس برای مقابله با ایران (براندازی در ایران) را محکم کوبید.
🔺موقعیت کنونی منطقه، کشورهای عربی را به سوی واقعگرایی کشانده و تفسیرشان پیروزی ایران است.
اسرائیل دیگر توانی برای ادامۀ جنگ ندارد! شاید این آخرین جنگ اسرائیل باشد...!
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
زمانه عجیبی است! برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را... میدانی چرا؟
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
🖼 #کلیپ | منطق بسیج؛ مقاوم سازیِ حداکثریِ کشور در مقابل تهدیدها و خطرها
#ثامن43 | #بسیج_با_مردم | #بسیج_بن_بست_شکن
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
زنم بهم شک کرده بود بارها ازم پرسید اتفاقی افتاده حس خوبی ندارم ولی بهش میگفتم نگران نباش من و تو دیگه سنی ازمون گذشته. تو دفترم گاهی با نفس بعد کار حرف میزدیم و خوراکی های مختلف میخوردیم و اون مدام میگفت باید عقد دائمم کنی.
کم کم برای نفس خونه مستقل گرفتم و با بهترین وسایل پرش کردم تا اینکه یک روز نفس گفت به زنت میگی یا خودم بهش بگو دیگه خسته شدم یا عقدم میکنی یا اینکه من میرم. من دلم نمی خواست نفس بره عاشقش بودم گفتم به زودی میگم. یک روز زنمو و بدون بچه ها بردم بیرون گفتم می خوام باهات حرف بزنم بردمش رستوران قبل اینکه حرف بزنم...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐჻ᭂ🍃🌹🍃჻ᭂ࿐
💠 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
(با نوای استاد فرهمند)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان عجل الله
🍃🌹🇮🇷ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🚨 وعده جهنم به نتانياهو
پیام «عبدالقادر الکربلائی» معاون نظامی جنبش نُجَباء خطاب به نخستوزیر رژیم صهیونیستی
#پایان_اسقاطیل
#طوفان_تبیین
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_78
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
مشغول شام خوردن بودیم، تلفن خونه زنگ خورد، پدر شوهرم گوشی رو برداشت
الو بفرمایید
_سلام محمود آقا حالتون خوبه
_آخه چرا؟
_نکن این کار رو مرد، خوب نیست
_ما چه کار بدی کردیم آخه؟
_زشته توی مردم
_خب گفتیم که، همین شب جمعه عروسی میگیریم قائله رو ختم میکنیم
الو، الو
رو. کرد به حاج خانم
_قطع کرد
حاج خانم پرسید
بدون خدا حافظی قطع کرد؟
ناراحت سرش رو تکون داد
_آره
_چی میگفت
_گفت با این شرایطی که شما پیش آوردید، من دیگه اجازه نمیدم مریم پاش رو توی خونه من بگذاره، عروسی هم براش بگیرید ما نمیایم، بعدم بدون خدا حافظی قطع کرد.
پدر شوهرم رفت توی فکر، دیگه غذا نخورد، ولی من توی دلم گفتم بهتر، الان زنش میخواست هزار جور فتنه درست کنه، الان که نمیان همه چی به خوبی تموم میشه، احمد رضا هم مثل من عین خیالش نبود، سفره رو جمع کردیم رفتیم بالا، تا اذان صبح بیدار موندیم با هم حرف میزدیم، از همه جا صحبت کردیم، از لباس عروس و. گل زدن به ماشین تا بچه دار شدن، اسم بچه هامونم انتخاب کردیم، گاهی توی حرفهامون سوتی میدادیم، کلی به سوتی های همدیگه میخندیدم، اذان صبح رو که دادن، نماز خوندیم، خوابیدیم، با صدای احمد رضا، احمد رضا گفتن، مادر شوهرم، و صدای تقه هایی که میزد به در، هال، از خواب بیدار شدیم
احمد رضا رفت دم در هال، در رو باز کرد
سلام صبح بخیر، الان میایم مامان، رفت حموم دوش گرفت اومد، گفت
تا تو حاضر میشی من برم پایین ببینم نون گرفتن، اگر نگرفتن، بگیرم، بعد میام بالا با هم بریم، صبحانه بخوریم
_باشه برو
داشتم موهام رو سشوار میکشیدم، احمد رضا اومد بالا
_هنوز حاضر نشدی
_موهام بلنده دیر خشک میشه، بیا کمک کن سشوار بکشم بریم، بعدم ببخشید که بی اجازت از توی کشو کمدت سشوارت رو برداشتم
اخم جذابی کرد
_دیگه این حرف رو نزنی ها، هرچی من دارم برای تو هم هست، برای استفاده ازشون لازم نیست اجازه بگیری
_کمک کرد، موهام رو خشک کردم، دو تایی رفتیم پایین، همگی نشیتیم دور سفره، پدر شوهرم رو کرد به احمد رضا
من و مامانت دیشب با هم مشورت کردیم، به این نتیجه رسیدیم، که هفته آینده جمعه شما دوتا برید مشهد، از زیارت امام رضا هم. که برگشتید، برید طبقه بالا، سر زندگی خودتون
احمد رضا، مکث کوتاهی کرد، رو کرد به من
تو. این پیشنهاد رو قبول میکنی؟
من اینجوری دوست نداشتم، دلم میخواست، جشن عرسی بگیریم، ماشین برام گل بزنه، من برم ارایشگاه، بریم آتلیه عکس بندازیم، فیلم برداری کنیم، سرم رو انداختم پایین سکوت کردم، احمد رضا رو به باباش گفت
نه، بابا، مریم راضی نیست
پدر شوهرم سر چرخوند سمت من
ببین دخترم من میدونم توهم مثل همه دخترها آرزو داری، لباس عروسی بپوشی و جشن بگیریم، ولی الان شرایط اینطوری شده، الان عموت قهر کرده، برادرت نمیاد، جشن بدون بزرگتر های عروس، هم که معنی نداره
با بی میلی گفتم
هرچی شما بگید...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾
🍁
#پارت_79
#رمان_آنلاین_
به قلم ✍️ #زهرا_حبیباله (لواسانی)
گفتم باشه اما خیلی ناراحت شدم، غم دلم رو گرفت تلاش میکنم که به ظاهر نشون ندم، اما ظاهراً همه متوجه حال من شدند، حاج خانم گفت
مریم جان. دلخوری شدی؟
_نه اشکال نداره
احمدرضا رو کرد به من
حاضر شو بریم بیرون یه دوری بزنیم
رفتم بالا داشتم مانتوم رو از روی رخت آویز برداشتم تنم کردم، دارم دکمه هاش رو میبندم، احمد رضا اومد تو خونه
مریم از حرف مامانم دلخور شدی؟
با بیمیلی گفتم
نه اشکال نداره، دیگه اینطوری پیش اومده
_ تو اصلا نگران نباش ما میریم مشهد، اونجا هم ماشین رو برات گل میزنم، میبرمت آرایشگاه، لباس عروس میگیرم، با هم میریم تو خیابون، تمام مشهد و دور میزنم، اینقدر بوق میزنم تا پلیس جریمه ام کنه منو جریمه کنه
از این حرفش زدم زیر خنده، اونم خندش گرفت
بخند گل من، برام دلبری کن، من عاشق این خنده های قشنگ تو هستم، حالا بگو بریم
هر جا تو بگی؟
_بریم باغ؟
عه شما باغ دارید؟
آره، من و علی رضا یه گوشش رو آماده کردیم، برای بازی
چه جور بازی؟
فوتبال، والیبال
کارگر تو باغ نیست
چرا هست، یه خونواده اند ته باغ میشینن وقتی با مامان و زن داداشمینا بریم، بهش میگیم نمیاد این طرفی که ما هستیم
چه خوب، بریم من عاشق والیبالم
برگشت به شوخی نگاه چپی بهم انداخت
یعنی چی؟ تو فقط باید عاشق من باشی
خنده پهنی زدم
منظورم اینه که خیلی دوست دارم
اخم کرد
عه فقط من رو دوست داشته باش
قهقه ای زدم
خیلی خوب باشه
با هم اومدیم پایین، از پدر شوهر مادر شوهرم خدا حافظی کردیم، نشستیم توی ماشین، رفتیم باغ
هرچی نگاه کردم، دیوار، ته باغ رو ندیدم، رو کردم به احمد رضا
چه باغ بزرگی، فقط توش درخت میوه است
اره، هم میوهای پاییزی هم میوه های تابستانی
ابرو دادم بالا، خیلی قشنگه
آره، میخوای اول یه دوری تو باغ بزنیم، بعد والیبال بازی کنیم
آره بریم میخوام ببینم چه درخت هایی داره
قدم زنون چشمم افتاد به درختهایی که شکوفه صورتی داشت، رو کردم به احمد رضا
بیا کنار این درختهای گیلاس سلفی بندازیم
چشم
گوشی رو از توی جیب اورکتش در اورد، صورتهامون رو چسبوندیم به هم، هر دو گفتیم سیب، عکس انداخت
خیلی داره بهم خوش میگذره، پنج ساله بعد از فوت مامانم اینطوری بهم خوش نگذشته بود، تو چند زاویه با هم عکس انداختیم...
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
◾️کپی حرام است ⛔️پیگرد الهی وقانونی دارد❌
#پارت_اول👇👇
❣جمعهها پارت نداریم❣
🍁
🍁🌾
🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾
🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁
🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾🍁🌾
وی ای پی رمان حرمت عشق
رمان کامله😍
۷۸۹ پارت داره
۵۰ هزار تومن
۵۸۹۲۱۰۱۴۶۱۴۴۴۵۰۳
انصار لواسانی
بعد ارسال فیش اسم رمان رو حتما بگید
فیش رو برای این آیدی ارسال کنید
@Mahdis1234
فیش رو همون روز ارسال کنید
بعد از واریز هم فقط خودتون میتونید بخونید و نباید لینک رو به کسی بدید❌
تازه انقلاب شده بود.یه جوون هفده ساله بودم. خانوادهم نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین. ولی من با اونا فرق داشتم. خیلی دلم میخواست یه زن مذهبی بگیرم تا من رو بیشتر جذب دین کنه.
تو کلاس های روحانی محلمون شرکت میکردم. یه روز متوجه شدم یه دختری از محلمون که دوازده سالهش بود هر روز پوشیه میزنه و میاد تو کلاس خانم حاج آقا شرکت میکنه. پرس و جو کردم فهمیدم دختر یکی یدونهی حاج حسینِ. حاج حسین و زنش هر چی بچه بدنیا میآوردن میمرد و فقط این دخترشون مونده بود.
من که صورتش رو ندیده بودم که عاشقش بشم فقط به خاطر حجابش ازش خوشم اومد و به مادرم گفتم.اما مادرم گفت...
https://eitaa.com/joinchat/3022192798C43e1b256ae
ریحانه 🌱
تازه انقلاب شده بود.یه جوون هفده ساله بودم. خانوادهم نه انقلابی بودن نه تو قید و بند دین. ولی من
داستانی بر اساس واقعیت از زندگی یک جانباز دفاع مقدس😍
زنم بهم شک کرده بود بارها ازم پرسید اتفاقی افتاده حس خوبی ندارم ولی بهش میگفتم نگران نباش من و تو دیگه سنی ازمون گذشته. تو دفترم گاهی با نفس بعد کار حرف میزدیم و خوراکی های مختلف میخوردیم و اون مدام میگفت باید عقد دائمم کنی.
کم کم برای نفس خونه مستقل گرفتم و با بهترین وسایل پرش کردم تا اینکه یک روز نفس گفت به زنت میگی یا خودم بهش بگو دیگه خسته شدم یا عقدم میکنی یا اینکه من میرم. من دلم نمی خواست نفس بره عاشقش بودم گفتم به زودی میگم. یک روز زنمو و بدون بچه ها بردم بیرون گفتم می خوام باهات حرف بزنم بردمش رستوران قبل اینکه حرف بزنم...
https://eitaa.com/joinchat/3695968317C061460af4d
.
📖حدیث امروز:
✳️ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها :
کسی که عبادت های خالصانه خودش را به سوی خدا بفرستد خداوند بهترین مصلحت خودش را به سوی او می فرستد.
📚بحار الأنوار ج ۷۰ ص ۲۴۹
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
هدایت شده از صراط
.
🖼 به جای قرص جوشان فلفل دلمهای بخورید!
🍃🌹🔹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
31.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر بچه محصل دارید حتماً تو این ایام این برگه به دستتون رسیده در مورد فلوراید تراپی...مسئولید که ببینید و نشر بدید...
دشمن بیکار ننشسته! آگاه باشیم و آگاه کنیم.
ـــــــــــــــــــــــ
🌺یا أللّٰهُ یا رَحمٰنُ یا رَحیمُ! یا مُقَلِّبَ القُلوبِ! ثَبِّت قَلبی عَلیٰ دینِکَ🌺
@mina_foroozesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفته بسیج بر شما بسیجیان همیشه پیروز و دلاور مبارک باد . 🌸🌺🌸
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🤲❤️
🌹🇮🇷🌹
✾࿐༅🍃🌼🍃🌸🍃༅࿐✾
https://eitaa.com/i_eslamshahrr