eitaa logo
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
871 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
14 فایل
※  بِسْــمِ اللهِ الرَّحْــمٰنِ الرَّحیـــمْ ※ ـ قصــــ ـه، دقیقا از همونجایی شــــ ـروع شد؛ که پشت قــــ ـلب‌هامون بــــ ـارون خورد و ما جــــ ـوونه زدیم🌿! • سوالی داشتی من اینجام @fadaei_rahbaram ارسال نقاشی و سوال مسابقه @anti_sourati
مشاهده در ایتا
دانلود
تهِ تهِ همه‌ی ناامیدی‌ها ... نداشتن‌ها ، نخواستن‌ها ، نبودن‌ها ، بن‌بست‌ها و نرسیدن‌ها ، " خدا " را داری که آغوشش را برایت باز کرده است ... ناامیدی چرا ؟! ─┅═ঊঈ🍃🌸🌸🍃ঊঈ═┅─
سلام🌷 رفقا آیت الله بهجت یک صحبت قشنگی در مورد *زندگی* دارن شنیدید؟!
ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه اینکه باهرقیمتی زندگی کنیم!
زندگی ما حکایت یخ فروشی است که ازاو پرسیدند فروختی؟ گفت:نه ولی تمام شد!
🔅چه کار کنیم که وقتی برمی گردیم عقب پشیمان نباشیم⁉️ جوابهاتون رو برام ارسال کنید...بعد جوابها ادامه بحث رو بریم..🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز روز شهادت آقاست🖤 اگر امروز دلاتون تنگه..یاشکسته..یا ناراحتید..💔 دلتون هوای یک دلنوشته کرده.. بنویس..بفرست... ما خریدارشیم🙊 هرچه دل تنگت میخواهد بگو🌱 ضمن گذاشتن در کانال، هدیه ی ناقابلی😅 هم ارسال میشه🌷
ارسالی دوستتون🌱👇
مشترک گرامی❗️ مهلت استفاده از یک ماه سرویس رحمت خاص درون شبکه خداوندی؛ یکشنبه ۴ خرداد به پایان می‌رسد. و از آن پس با عادی محاسبه خواهد شد؛ ثواب خواندن یک ، برابر همان آیه، نه یک ختم است، یعنی خواب، نه عبادت، و نفس کشیدن یعنی نفس، و نه تسبیح. یک رکعت همان یک رکعت است نه معادل ۷۰۰هزار رکعت. به‌علاوه پس از این تاریخ از غل و زنجیر آزاد می‌شود. 🦋 محترم❗️ فقط چند روز دیگر دارید.⚠️ 💔💗
🌱دختـــــ ریحانه ـــــران🌱
🔹کسی می گفت: یکی از سوالاتی که از ابتدای نوجوانی در ذهنم بود، این بود که چرا بعضی اعمال ساده و راحت، ثواب هایی بسیار زیاد و فراتر از حد معمول دارند، مثلا چرا گفته شده که ثواب خواندن سه بار سوره توحید با ثواب یک ختم قرآن برابر است.❗ راستش منطق و حکمت این کار خداوند را درک نمی کردم. مدتی پیش پای منبر یکی از روحانیون گرامی پاسخی بسیار زیبا برای این سوال یافتم که در قالب خاطره ای از کودکی های آن روحانی مطرح شده بود. 🌟 ایشان می گفت: "بچه فضولی بودم، شیطنت هایم بیشتر از امروز بود. یک روز شیشه این همسایه را می شکستم و فردا، سر پسر همسایه دیگر را. یک روز صبح، عمویم که از کارهایم عاصی شده بود؛ صدایم زد و پیشنهاد داد با پولی که می دهد، کاری اقتصادی دست و پا کنم. پیشنهاد خودش فروختن بیسکوئیت به بچه های محل بود. 👦 من هم از خدا خواسته، پولها را از عمو گرفتم و از عمده فروشی، ده بیست تایی بیسکوئیت خریدم. یک جعبه چوبی میوه هم سرو ته شد و سر کوچه خودمان که از قضا گلوگاه محل نیز محسوب می شد، 🍫 اولین دکان بیسکوئیت فروشی من پا گرفت. اولین روز، کسب و کار تعریفی نداشت و بیشتر وقت من به بطالت گذشت. بچه ده ساله ای را در نظر بگیرید که از صبح تا ظهر جلوی ده بیسکوئیت بنشیند و گرسنه شود. طبیعی است که شیطان در جلدش برود و به بیسکوئیت ها دست درازی کند. 🔸ادامه دارد... @javane🌱