[آن جاي ڪھ عشق آمد!
جان را چھ محل باشد..😌🦋🍃]
#کنیز_بانوے_دمشق
< __↯ join ↯________>
@reyhaneh_asmouni
•🐚⃟ ⃟💛•
#انگیزشے
بيشترلذتببر
كمترحرصبخور🌍✨
زندگىازچیزىکهفكرمیکنی
كوتاهتره🙂🥝💕
•❥🌼━┅┄┄
#ڪنیزاڵـزینـبـ༄
∞| ♡ʝσiŋ🌸↷
『 @reyhaneh_asmouni』∞
#پارت_هجدهم🍓🌈
#بدون_تو_هرگز🦋✨
-مامان گلم... چرا اينقدر گرفته است؟🙁
ناخودآگاه دوباره ياد علي افتادم. ياد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرين
کردم... همه چيزش عين علي بود☺️.
- از کي تا حالا توي دانشگاه، واحد ذهن خواني هم پاس مي کنن😅؟
خنديد...😂
- تا نگي چي شده ولت نمي کنم...😁
بغض گلوم رو گرفت...
- زينب! سومين پيشنهاد بورسيه از طرف کدوم کشوره؟😢
دست هاش شل و من رو ول کرد. چرخيدم سمتش... صورتش به هم ريخته بود...
- چرا اينطوري شدي؟😳
سريع به خودش اومد. خنديد و با همون شيطنت، پارچ و ليوان رو از دستم گرفت...😅
- اي بابا از کي تا حالا بزرگتر واسه کوچيکتر شربت مياره! شما بشين بانوي من، که
من برات شربت بيارم خستگيت در بره، از صبح تا حالا زحمت کشيدي😇...
رفت سمت گاز...
- راستي اگه کاري مونده بگو انجام بدم. برنامه نهار چيه؟ بقيه اش با من😉...
ديگه صد در صد مطمئن شدم يه خبري هست... هنوز نميتونست مثل پدرش با
زيرکي، موضوع حرف رو عوض کنه، شايدم من خيلي پير و دنيا ديده شده بودم😔...
- خيلي جاي بديه؟
- کجا؟
- سومين کشوري که بهت پيشنهاد بورسيه داده.
- نه... شايدم... نميدونم...😩
دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم...😕
- توي چشمهاي من نگاه کن و درست جوابم رو بده، اين جواب هاي بريده بريده
جواب من نيست...
چشمهاش دو دو زد. انگار منتظر يه تکان کوچيک بود که اشکش سرازير بشه؛ اصلا
نميفهميدم چه خبره...😓
- زينب؟ چرا اينطوري شدي؟ من که...
پريد وسط حرفم... دونه هاي درشت اشک از چشمش سرازير شد...به اون آقاي محترمي که اومده سراغت بگو، همون حرفي که بار اول گفتم... تا
برنگردي من هيچ جا نميرم. نه سوميش، نه چهارميش، نه اوليش، تا برنگردي من
هيچ جا نميرم.😤
اينو گفت و دستش رو از توي دستم کشيد بيرون! اون رفت توي اتاق، من کيش و
مات وسط آشپزخونه... تازه مي فهميدم چرا علي گفت من تنها کسي هستم که مي
تونه زينب رو به رفتن راضي کنه. اشک توي چشمهام حلقه زد😭! پارچ رو برداشتم و
گذاشتم توي يخچال... ديگه نتونستم خودم رو کنترل کنم...
- بي انصاف، خودت از پس دخترت برنيومدي! من رو انداختي جلو؟ چطور راضيش
کنم وقتي خودم دلم نمي خواد بره🤧؟
براي اذان از اتاق اومد بيرون که وضو بگيره. دنبالش راه افتادم سمت دستشويي،
پشت در ايستادم تا اومد بيرون... زل زدم توي چشم هاش، با حالت ملتمسان هاي بهم
نگاه کرد. التماس مي کرد حرفت رو نگو😑... چشمهام رو بستم و يه نفس عميق
کشيدم...
- يادته 2 سالت بود تب کردي...😊
سرش رو انداخت پايين... منتظر جوابش نشدم.
- پدرت چه شرطي گذاشت؟ هر چي من ميگم، ميگي چشم...😇
التماس چشم هاش بيشتر شد... گريه اش گرفته بود...
- خب پس نگو... هيچي نگو... حرفي نگو که عمل کردنش سخت باشه...😭
پرده اشک جلوي ديدم رو گرفته بود...
- برو زينب جان... حرف پدرت رو گوش کن! علي گفت بايد بري.😢😭
و صورتم رو چرخوندم... قطرات اشک از چشمم فرو ريخت. نميخواستم زينب اشکم رو
ببينه... تمام مقدمات سفر رو مامور دانشگاه از طريق سفارت انجام داد... براش يه
خونه مبله گرفتن؛ حتی گفتن اگر راضي نبوديد بگيد براتون عوضش مي کنيم. هزينه
زندگي و رفت و آمدش رو هم دانشگاه تقبل کرده بود...☺️
پاي پرواز به زحمت جلوي خودم رو گرفتم، نمي خواستم دلش بلرزه، با بلند شدن پرواز
اشک هاي من بيوقفه سرازير شد. تمام چادر و مقنعهام خيس شده بود...😭😢
بچه ها، حريف آرام کردن من نمي شدن........😭😢😩😫
ادامه دارد........✨
نظرتون رو درباره پارت هجدهم بهمون بگید☘
@Zahra_Fadakar اینجا👈👈👈👈
『✨ࢪیحـانہهاےآسمانے✨』
#پارت_هجدهم🍓🌈 #بدون_تو_هرگز🦋✨ -مامان گلم... چرا اينقدر گرفته است؟🙁 ناخودآگاه دوباره ياد علي افتاد
پارت هجدهم رمانمون😍〰🦋
لطفا تا اخر دنبال کنید خیلی قشنگه🌈
هر روز یک پارت گذاشته میشه🍊
ژانر: عاشقانه ـ مذهبی😍🦋🍓
خداروشکر خیلی ها رمانمون رو دوست داشتن😍
و اینکه هر روز ساعت شش قسمت های جدید گذاشته میشه😇🌥🔥
رویاهای بزرگ داشته باش!
هیچ محدودیتی دربارهی اینکه تو چقدر
میتونی خوب باشی و چقدر رشد کنی وجود نداره...🍉🧡"
#برایانتریسی
𖢏--------------¦🧡⃟🍃¦--------------𖢏
「@reyhaneh_asmouni 」
|🍊♥️|
هیچوقت یه روز خوبت رو با فکر کردن به دیروز بد خراب نکن امروزت رو بچسبُ شاد باش...(:🌱
🌻⃟「→@reyhaneh_asmouni
🐚⃟ ⃟🍊
Where there's a will
There's always a way.
جايیڪہاࢪادهباشھ☘
هميشہيھراهےهست . . .🤓💕( :
#قویباش💕ـــ
#بیـᏪــو 😌
—————🍓⃟—————
↳⸽🌸•@reyhaneh_asmouni
••🥤🏓••
Yσu bεcσmε wɦat yσu bεlivε!🌱
تـــو هموݩی میشۍ ڪه باور دارۍ!🍓
°
#بیو🌊♥️^^→
—————🍓⃟—————
↳⸽🌸•@reyhaneh_asmouni
گاهۍ قِـصـــہ ها را📖
باٻدازچشمهاخۅاند
همانچشــمـهاٻۍکہ
جـزعِــــــــــــــــــشق
چٻـــزۍنــدٻد:)♥️🔗
「 #سربازان_امام_زمان۳۱۳🌻」
═════↬[📖]↫═════
🦋join⇶@reyhaneh_asmoun⃟i🌹
<•🌾🧡•>
.
[•جمله ي
مواظب خودت باش
یجورایی میخواد بگه
دوستت دارما🌿♥️✨•]
.
╼╼╼⊰᯽⊱╼╼╼
『 #بنتزینب•🌿•』
❥| @Reyhaneh_asmouni |●
°•|💛🎼🌻|•°
همه؎کارهاتوبسپُربھمنツ
ووقتیمکهسپرد؎دیگه فکر
هیچینباشوبااعتمادبھ
منتکیهکن.. :)♡
نکنهفکرمیکنیمنبرا؎کمک
وحفاظتازتوکافینیستم..!🙃
فرستندھ:خـدا❤️
ــــــــــــــــــــ«👀♥»ــــــــــــــــــــ
🌻⃟ •🛵「→@reyhaneh_asmouni