eitaa logo
ریحانه النبی
122 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3.4هزار ویدیو
176 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚡️بسم الله الرحمن الرحیم⚡️ «والذین استجابوا لربهم واقاموا الصلاه وامرهم شوری بینهم ومما رزقناهم ینفقون» ؛ (آیه 38 سوره شورا) مردم انقلابی و شهید پرور و مکتبی شهرستان نجف آباد. مجلس خبرگان رهبری مهمترین نهاد مشورتی و تصمیم گیری نظام جمهوری اسلامی است که متصدی تعیین و حمایت از رکن رکین ولایت فقیه است. نظام اسلامی جمهوریت خود را از رای مردم و اسلامیت خود را از ولایت فقیه می گیرد و این ترکیب متوازنِ شایسته و الهی، رمز عزمت و شکوه و ماندگاری حرکت تاریخ ساز ملت ایران است. ملت عظیم الشان ما برای ششمین بار در یازدهم اسفند ماه به پای صندوق های رای خواهد رفت و نمایندگان شایسته و صالح خود را برای مجلس خبرگان رهبری انتخاب خواهد کرد. مجمع طلاب و روحانیون شهرهای امیرآباد و یزدانشهر به عنوان امین شما مردم با بررسی های گسترده ضمن احترام به همه کاندیداهای محترم، حمایت خود را از علمای بزرگوار و حجج اسلام سید یوسف طباطبایی نژاد و سید ابوالحسن مهدوی و سید سعید حسینی و مصطفی حسناتی و عبدالمحمود عبدالهی، اعلام می دارد. ومن الله توفیق. 🌺 @reyhanenabbe https://eitaa.com/joinchat/3883860013C33be20ec18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریحانه النبی
بیگودی های خواهر کاتبی! حدودا ۱۸-۱۹ ساله بودم که حاج آقای مسجدِ محل یه شب خانوما رو جمع کرد و گفت: رزمنده ها لباس ندارن و خلاصه یه سری کارای تدارکاتی رو خواست که ما انجام بدیم! من و چند تا از خواهرا که پزشکی می خوندیم، پیشنهاد دادیم برای جبران نیروی پرستاری بریم بیمارستانای صحرایی. ما چمدونو بستیم و راهی جنوب شدیم. من تصور درستی از واقیعت جنگ نداشتم، کسی هم برای من توضیح نداده بود و این باعث شد که یه ساک دخترونه ببندم شبیه مسافرت های دیگه و عضو جدانشدنی از خودم رو بذارم تو ساک؛ یعنی بیگودی هام و چند دست لباس و کرِم دست و کلی وسایل دیگه ... غافل از اینکه جنگ، خشن تر از اینه که به من فرصت بده موهامو تو بیگودی بپیچم یا دستمو کرم بزنم... به منطقه جنگی و نزدیک بیمارستان رسیدیم... نمیدونم چطور شد که ساک من و بقیهٔ خواهرا از بالای ماشین افتاد و باز شد و به دلیل باد شدیدی که تو منطقه بود، محتویاتش خارج شد و لباسا و بیگودی های من پخش شد تو منطقه. ما مبهوت به لباسامون که با باد این ور و اون ور میرفتن نگاه می کردیم؛ برادرا افتادن دنبال لباسا و ما هم این وسط خجالت زده! برادرا بعد از جمع کردن یه کپه لباس اومدن به سمت ما، دلمون می خواست انکار کنیم! اما اونجا جنس مونثی نبود جز ما سه نفر که تو اون بیابون وایساده بودیم! بیگودی هام دست یه برادر دیگه بود و خانما اشاره کردن که اینا بیگودی های خواهر کاتبیه! از اون لحظه که بیگودی ها رو گرفتم، تصمیم گرفتم اونا رو منهدم کنم... شب تو کیسه انداختم و پرت کردم پشت بیمارستان. صبح یکی از برادرا اومد سمتم با کیسه بیگودی. گفت در حال کشیک بودن که این بستهء مشکوک رو پیدا کردن. یه کسایی گفتن بیگودی های خواهر کاتبیه! شب که همه خوابیدن، تصمیم گرفتم چال کنم پشت بیمارستان صحرایی چند روز بعد یکی از برادرا گفت: ما پشت بیمارستان خواستیم سنگر بسازیم زمین رو کندیم، اینا اومده بالا گفتن اینا بیگودی های خواهر کاتبیه! و من هر جور این بیگودی های لعنتی رو سر به نیست میکردم، دوباره چند روز بعد دست یکی از برادرا می دیدم که داره میاد سمتم: خواهر کاتبی🗣 خواهر کاتبی🗣 بیگودی ها‌تون!😂😂 🔸بر اساس خاطرات بانو کاتبی یکی از امدادگران جهادگر ۸ سال دفاع مقدس @zane_ruz 🌺 @reyhanenabbe https://eitaa.com/joinchat/3883860013C33be20ec18
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا