📝#احکام_شرعی
💠احـکام ردمظالم
🔴 رد مظالم چیست و چگونه باید پرداخت⁉️
#ردمظالم
#حق_الناس
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#عاشقانه_با_خدا 💖
‹ یا مَن یعلم ضمیر الصامتین ›
ای کسی که
از حالِ دلِ منِ ساکت خبر داری🌱
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
ریحانه ی بهشتی
📖#دمشق_شهرِ_عشق🕌 5⃣2⃣قسمت بیست و پنجم💙 💠 دیگر رمق از قدم هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست تر می
📖#دمشق_شهرِ_عشق🕌
6⃣2⃣قسمت بیست و ششم💙
💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و می دیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بی رحمانه دلم را میسوزاند، دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشی گریش شده بودم که میدانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت.
شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را می دیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت و من از غصه در این غربت ذره ذره آب میشدم.
💠 اجازه نمیداد حتی با همراهیش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه کنیزش بودم که مرا تنها برای خود می طلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت میکردم دیوانه وار با هر چه به دستش می رسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم.
داریا هر جمعه ضد حکومت بشار اسد تظاهرات میشد، سعد تا نیمه شب به خانه برنمیگشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره ها می جنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میله های مفتولی نمیشدم که دوباره در گرداب گریه فرو می رفتم.
💠 دلم دامن مادرم را میخواست، صبوری پدر و مهربانی بی منت برادرم که همیشه حمایتم میکردند و خبر نداشتند زینب شان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت.
اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد: «نازنین!» با قدمهایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شبها تمایلی به همنشینی اش نداشتم که سرا پا ایستادم و بی هیچ حرفی نگاهش کردم.
💠 مو های مشکیش از بارش باران بهم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت: «باید از این خونه بریم!».
برای من که اسیرش بودم، چه فرقی میکرد در کدام زندان باشم که بی تفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد: «البته تنها باید بری، من میرم ترکیه!»...
✍🏻نویسنده: فاطمه ولی نژاد
📝ادامه دارد...
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
سلام امام زمانم 💚
🕊مرا پیکری است
تا چشم انتظار تو باشم
تا از دروازههای صبح
تا دروازههای شب در پی تو بشتابم
مرا پیکری است
بهر آنکه عمرم را
با عشق تو سر کنم❤️
💞السَّلَامُ عَلَيْکَ يَا بقیّة الله 💞
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
💟#دانش_آموز_مکتب_ولایت
🕊پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم»:
«مَن قامَ عَلى مَريضٍ يَوماً ولَيلَةً ، بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى مَعَ إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام ، فَجازَ عَلَى الصِّراطِ كَالبَرقِ اللاّمِعِ»
کسی که یک شبانه روز از بیماری پرستاری کند خداوند او را با ابراهیم خلیل علیه السلام محشور خواهد کرد و او همانند برق خیره کننده و درخشان از صراط عبور می کند. 💫👩⚕
📚وسائل الشیعه، ج 16، ص 344
🌸ولادت حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار مبارک باد. 🌸
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•
#کانال #ریحانه #ی #بهشتی
@reyhaneye_behshti
•┈┈••✾❀🌻🍃🌷✿❁••┈┈•